معرفی و دانلود کتاب شب را باور نکن
برای دانلود قانونی کتاب شب را باور نکن و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب شب را باور نکن
مرجان ارتند در کتاب شب را باور نکن، داستان دختر نوجوانی را به تصویر میکشد که در آستانهی کنکور، فشارهایی را از سوی خانواده برای پذیرفته شدن در این آزمون حساس متحمل میشود و ماجراهایی در این بین شکل میگیرد.
دربارهی کتاب شب را باور نکن:
دخنر نوجوانی به نام نگین با سختگیریها و فشارهای شدید خانوادهاش در آستانه کنکور مواجه شده، از این رو بسیار پریشان و آشفته است. او در یک خانواده چهار نفره بزرگ شده و خواهرش نسترن رتبه تک رقمی کنکور را به دست آورده است و اکنون خانوادهاش از نگین هم انتظار چنین موفقیت و رتبهای را دارند. با این حال او دوست دارد گاهی با دوستانش بیرون برود و تفریح کند، اما خانواده این اجازه را به نگین نمیدهند و اعمال سختگیری را مدام زیاد میکنند.
در این بین نگین با پسر جوانی در یک کافه آشنا میشود و کمکم به او احساس علاقه میکند. روزی در مسیر برگشت از کلاسش همین پسر با ماشین سر راهش قرار میگیرد و از او میخواهد که سوار شود، نگین ابتدا نمیپذیرد اما بعد با اصرار پسر و دیدن تابلوی آژانس روی ماشین قبول میکند.
کتاب شب را باور نکن برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به داستانهای اجتماعی و عاشقانه علاقهمند هستید، این کتاب برای شماست.
در بخشی از کتاب شب را باور نکن میخوانیم:
با صدای ساعت زنگی روی میز از خواب بیدار شدم. ساعت هفت صبح بود. دستوصورتم را شستم و از اتاق بیرون رفتم. کسی در آشپزخانه نبود؛ ولی میز صبحانه چیده شده بود. نشستم و یک صبحانۀ مفصّل خوردم که پدرم وارد آشپزخانه شد. با دهن پر گفتم:
«سلام بابا!»
سلامی کرد و گفت:
«چند بار گفتم با دهن پر حرف نزن؟»
آرام سرم را تکان دادم و چیزی نگفتم. آخه مگه این خونه پادگانه؟ اَه. غذایم را که خوردم، از سر میز بلند شدم و به اتاقم رفتم. همهاش نگران این بودم که امروز پدرم در خانه بماند. درِ اتاق را باز گذاشتم که متوجه رفتن پدر شوم. تقریباً ساعت ده بود که از خانه بیرون رفت. سریع از اتاق بیرون آمدم. درِ اتاق نسترن را باز کردم، نبود. به اتاق پدرم و مادرم هم نگاهی انداختم، کسی نبود. سریع به اتاق برگشتم و به مهران پیامک دادم که بیاید. مدام در خانه رژه میرفتم، میترسیدم نسترن از دانشگاه برگردد.
بعد از یک ساعت مهران زنگ زد که رسیده. به اتاقم رفتم، لباسهایم را پوشیدم و از خانه بیرون آمدم. بهمحض اینکه درِ حیاط را باز کردم، مهران را روبهرویم دیدم. با ترس گفتم:
«وای مهران چرا اینجا موندی؟ برو تو ماشین تا بیام.»
از جیبش یک پلاستیک بیرون آورد که دوتا قرص در آن بود. آن را به دستم داد و گفت:
«دوتاشو همین امروز بخور.»
سریع پلاستیک را از دستش گرفتم و گفتم:
«باشه، برو برو. خیلی خوبی.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب شب را باور نکن |
نویسنده | مرجان ارتند |
ناشر چاپی | نشر محتوای الکترونیک صاد |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 88 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-7459-74-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |