معرفی و دانلود کتاب سه هزار شیشلیک: خاطرات حاج محمد قاسم آبادی آشپز لشکر ویژه 25 کربلا
برای دانلود قانونی کتاب سه هزار شیشلیک: خاطرات حاج محمد قاسم آبادی آشپز لشکر ویژه 25 کربلا و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب سه هزار شیشلیک: خاطرات حاج محمد قاسم آبادی آشپز لشکر ویژه 25 کربلا
کتاب سه هزار شیشلیک: خاطرات حاج محمد قاسم آبادی آشپز لشکر ویژه 25 کربلا به قلم سیده فاطمه حسینی کوهستانی، از تصادفی سخن میگوید که تغییر و تحولی عظیم در زندگی این مرد بزرگ ایجاد کرد. تصادفی که به قیمت شکستن پا، رفتن به اتاق عمل و رفت و آمد بین بیمارستان و خانه برایش تمام شد.
اما این تصادف بعدا زمینهی پیشرفت شغلی حاج محمد قاسمآبادی شد و مسیر او را برای خدمت در جنگ به عنوان آشپز هموار کرد. او درد دوری از خانواده و عزیزانش را تحمل کرد و در آشپزخانهی لشکر چشم بر هم نگذاشت و تمام تلاشش را کرد تا هنگامی که رزمندگان، از دویدنها و جنگ خسته هستند و همهی انرژی و قوایشان را بر جنگیدن با دشمن گذاشتند، گرسنه نمانند.
او میگوید: آشپزی برای من از عملیات هم مهمتر است، چون هرکسی نیاز به تغذیه دارد. شکم که سیر باشد هیچوقت انسان از پا نمیافتد؛ ولی اگر 24 ساعت گرسنه باشد، دیگر قدرت راه رفتن ندارد. در آشپزخانه، همیشه و هر ساعت عملیات میشد.
در بخشی از کتاب سه هزار شیشلیک میخوانیم:
صدایش را به زور میشنیدم. یاد بچهها و قیافههای خسته و گرسنهیشان که افتادم بیاختیار از جایم بلند شدم. چند نفر از بچهها هم داوطلب شدند که با من بیایند. چهل نفر شدیم. یک مینیبوس و یک بنز تک و دو تا نیسان پاترول آنجا بود. داد زدم راننده بنز تکرو بگید بیاد روشن کنه بزنه پای انبار.
هنوز نمیدانستم باید چه چیزهایی بردارم. به انبار رفتم که موجودی بگیرم. چیز زیادی نداشتیم. اولین چیزی که به ذهنم آمد این بود که در این موقعیت باید غذای آماده برسانیم، چون دیگر شرایط آماده کردن غذای گرم مهیا نبود. انبار چیز خاصی نداشت. همه مواد را به فاو برده بودند. تنها چیزی که مانده بود ماستهای پاکتی بود.
راننده بنز تک آقای کاظمی که حدوداً 48 سالش بود آمد. گفت: حاجی کجا میخوای بری؟ یعنی او نمیدانست که میخواهیم کجا برویم؟! بدون اینکه نگاهش کنم، گفتم: سوال نکن! یه جای خوب میریم. یه جای با حال که یه شربت شیرین هم بهت میدم. فقط ماشین رو روشن کن بیار اینجا تا بچهها ماستها رو بچینند عقب ماشین.
حالم را که دید چیزی نپرسید و فقط گفت: حاجی من نمیخوام این ماشین رو از دست بدم. فهمیدم که میدانست میخواهیم کجا برویم. گفتم: نگران نباش! اتفاقی برای ماشینت نمیافته.
سرش را پایین انداخت و ماشین را آورد پای انبار. چند نفر شروع کردند به چیدن ماستها در عقب بنز. به یکی از رانندههای نیسان گفتم: همین الان پاتو روی گاز میذاری و به اهواز میری و چندین کیسه پلاستیک خیار میخری بار میزنی مییاری. راننده نیسان دیگر را هم گفتم: تو هم برو پایگاه شهید رجایی هر چی نان اونجا هست باربزن بیار. هر دو ماشینها را روشن کردند. چرخی در محوطه زدند.
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
داستان
عکس و اسناد
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب سه هزار شیشلیک: خاطرات حاج محمد قاسم آبادی آشپز لشکر ویژه 25 کربلا |
نویسنده | سیده فاطمه حسینی کوهستانی |
ناشر چاپی | انتشارات صریر |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 204 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-331-094-0 |
موضوع کتاب | کتابهای خاطرات دفاع مقدس |