معرفی و دانلود کتاب درسا

معرفی کتاب درسا

کتاب درسا، خواننده را با ماجراهای جالبِ زندگی دختری با نام درسا آشنا می‌کند. مهلا زرندی کرمان، نویسنده‌ی کتاب، لحنی بامزه و خواندنی برای روایت داستان درسا در نظر گرفته و مطالعه‌ای لذت‌بخش برای خواننده به ارمغان می‌آورد. درسا، شخصیت اول داستان، دختری سرزنده و مستقل است که به جوانی خوشتیپ نَرد عشق می‌بازد و ماجراهای غیرمنتظره‌ای را در این رمان رقم می‌زند.

درباره‌ی کتاب درسا

کتاب درسا، داستان دختری شیطان، بامزه و ماجراجو را در خود گنجانده است. دخترِ این داستان که درسا نام گرفته، شخصیتی مستقل دارد و می‌خواهد به هر قیمتی که شده، روی پاهای خودش بایستد. دنیای درسا در این رمان با دیگر دخترهای هم‌سن‌وسالش فرق می‌کند. او، معیارهایی متفاوت برای زندگی در پیش گرفته است. مهلا زرندی کرمان، نویسنده‌ی رمان درسا، شخصیت‌های مختلفی را برای این اثر در نظر گرفته است. هر کدام از این شخصیت‌ها، روحیه‌ای متفاوت نسبت به درسا دارند و در بزنگاه‌های زندگی، رفتارهایی غیرمنتظره با درسا در پیش می‌گیرند. اتفاق‌های داستان درسا، این اثر را به رمانی هیجانی تبدیل کرده که حس‌وحال عاشقی در آن جریان دارد.

درسا در این کتاب، از مردها متنفر است. تنفر شخصیت اول داستان از مردها به اندازه‌ای است که او ارتباط چندانی با آقایان برقرار نکرده و دلداری برای خویش ندارد. در ادامه‌ی داستان، درسا با پسری خوش قدوبالا آشنا می‌شود. این آشنایی، زندگی درسا را زیرورو می‌کند. این دختر که تجربه‌ی آنچنانی در ارتباط با آقایان ندارد، با چالش‌هایی در رابطه با این مرد جوان و خوشتیپ روبه‌رو می‌شود. این چالش‌ها، داستان درسا را جذاب‌تر می‌کند و خواننده را در جریان ماجراهای عشق‌وعاشقی شخصیت اصلی قرار می‌دهد. شخصیت اول رمان درسا در خانواده‌ای مرفه زندگی می‌کند که از مال دنیا، چیزی کم‌وکسر ندارند. توانگریِ خانواده‌ی درسا، رفاه را برای این دختر به دنبال داشته، اما دردسرهایی نیز ایجاد می‌کند. در ادمه‌ی رمان، مشکلات دیگری سر راه این دختر شیطان و جسور قرار می‌گیرد.

کتاب درسا، در ادامه به قسمت‌های غیرمنتظره‌ای می‌رسد و شخصیت‌های رمان با اتفاق‌های پیش‌بینی‌نشده‌ای روبه‌رو می‌شوند. ارتباطی که درسا با مردِ جدیدِ زندگی‌اش برقرار کرده، بر روی رفتارهای وی با دیگران نیز تاثیر می‌گذارد. سهیل، آیناز، نازنین، نگار، سمیرا، نگین، امین، محمد، شاهین، آرش و کیارش، دیگر شخصیت‌های رمان درسا، هرکدام با اتفاق‌های مختلفی در این داستان روبه‌رو می‌شوند. نازنین، نگار و سمیرا، دوستان هم‌دانشگاهی درسا هستند. رفاقت میان درسا و دوستانش، داستان این کتاب را به اثری خواندنی برای علاقه‌مندان رمان‌های جوان‌پسند تبدیل کرده است. مهلا زرندی کرمان، خواننده را با غصه‌ها و شادی‌های شخصیت‌های این کتاب همراه می‌کند. در بین تمامی این شخصیت‌ها، درسا با برادرش، سهیل ارتباط بیشتری دارد. سهیل، محرم راز درسا به حساب می‌آید. گفت‌وگوهای خودمانیِ میان شخصیت‌های رمان درسا، این کتاب را به اثری باورپذیر تبدیل کرده که همذات‌پنداری خواننده را با شخصیت‌های داستان به دنبال دارد.

انتشارات صبح امروز، چاپ و نشر کتاب درسا را بر عهده داشته است.

کتاب درسا برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به داستان‌های عاشقانه و عامه‌پسند، مخاطبان اصلی کتاب درسا هستند. مطالعه‌ی این کتاب برای طرفداران رمان‌های ایرانیِ عاشقانه نیز خالی از لطف نیست.

در بخشی از کتاب درسا می‌خوانیم

بعد از سلام و احوال‌پرسی آقا امین‌و هم دیدیم. آدم خوش‌برخوردی بود و زود گرم می‌گرفت. مثل خودمون خاکی بود، خوشگل و خوشتیپ بود. وقتی دیدمش اون آهنگه که می‌گفت (قدوبالای تو رعنا رو بنازم) اومد تو ذهنم والا، خلاصه به آیناز می‌خورد آخه اونم خوشگل بود، همه‌مون تیپ اسپرت زده بودیم و همچنین ورزشی، یک اکیپ باحال و پرانرژی شده بودیم.
آیناز اومد پیشم و گفت: چه خبرا دخی عمه جونز؟
من: هیچ خبر خانم بی معرفت، چرا بهم زنگ نمی‌زنی ها؟
آیناز: خوب وقت نشد دیگه حالا بیخی آقامون خوفه؟!
من: اوف بابا آقاتون تو لوزالمعدم!! آره بابا جیگریه خدایی!
آیناز اول خندید و یک مشت زد به بازوم ولی بعد خنده‌شو خورد و گفت:
هوی برو یکی دیگه رو گیر بیار بهش بگو جیگر بیشعور.
بلند خندیدم که همه برگشتن سمت ما.
من: باشه باباخره
اونم خندید گفت می‌ره پیش امین و رفت، امین هم دست آینازو گرفت و یک لبخند دخترکش بهش زد و باهم جلو رفتن، هه چه باحال سهیل هم دست نگارو کشید و با هم جلو رفتن.
همه دوبه‌دو بودن؛ امین و آیناز، سهیل و نگار فقط من و نازی و نگین بودیم که تک بودیم. هر چند که ما باهم بودیم، همین‌جوری داشتیم آروم‌آروم می‌رفتیم بالای کوه که حوصله‌م بدجوری سر رفته بود، یکم به هیجان نیاز داشتم. یهو یک چیزی یادم اومد، من با خودم اسپیکر آورده بودم. سریع وایستادم کیفمو گذاشتم رو زمین اسپیکرو در آوردم؛ چون بزرگ بود خوب یهو همه‌ی صورتا برگشت سمت من، حتی اون نگار و سهیل و امین و آیناز.
یهو با نازی شروع کردیم به رقصیدن، نگین هم به رقص ما نگاه می‌کرد و می‌خندید. چون نمی‌رقصیدیم که، ادا درمیاوردیم. همه به ما می‌خندین و دست می‌زدن.