معرفی و دانلود کتاب جک ریچر 8: دشمن

معرفی کتاب جک ریچر 8: دشمن

اتفاقی که برای ژنرال کریمر رخ داده بود، مثل یک حمله‌ی قلبی جدی و جبران‌نشدنی بود. جنازه‌ی او در شب سال نوی 1990 و در متلی ارزان‌قیمت پیدا شده بود و حالا جک ریچر در کتاب جک ریچر 8: دشمن نوشته‌ی لی چایلد، باید خبر فوت چنین مرگ مشکوکی را به همسر ژنرال بدهد، اما یک مشکل کوچک وجود دارد: همسر ژنرال نیز به قتل رسیده است! در جلد هشتم از مجموعه کتاب جک ریچر قرار است به گذشته‌ی این افسر بازنشسته‌ی ارتش نگاهی بیندازیم و ضمن حل کردن معمای پیچیده‌ی مرگ ژنرال کریمر، ابعاد و زوایای پنهانی شخصیت جک ریچر را بهتر بشناسیم.

درباره‌ی کتاب جک ریچر 8: دشمن

سفر به گذشته‌ی هر فرد، بهترین و مطمئن‌ترین راه برای آگاهی پیدا کردن از تجربیات، روحیات و نحوه‌ی اندیشه‌ی امروزی اوست. ما در هفت جلد گذشته از مجموعه کتاب جک ریچر، با این افسر بازنشسته‌ی ارتش همراه بودیم و در کنار او به حل معمایی‌ترین جریانات جنایی و پلیسی پرداخته بودیم. ما از زبان شخصیت‌های این داستان و همچنین گاهی از زبان راوی این داستان شنیده‌ایم که چه‌طور این افسر بازنشسته در دوران خدمت خود به مبارزه با نیروهای فاسد بسیاری پرداخته است و از هوش و ذکاوت خود در این راه بهره‌ی بسیاری برده است، اما حالا در کتاب جک ریچر 8: دشمن (The Enemy: Jack Reacher, Book 8) نوشته‌ی لی چایلد (Lee Child) قرار است به چشم خود ببینیم که جک ریچر در سال 1990 و هنگامی‌که یک نیروی ارتش بوده است، چه‌طور عمل می‌کرده است.

سال 1990 است و در بحبوحه‌ی فرو ریختن دیوار برلین، جایی در میان روشنایی‌های درخت کریسمس، جنازه‌ی ژنرال کریمر در متلی پیدا می‌شود. پزشکی قانونی با بررسی جنازه به این نتیجه می‌رسد که مرگ به علل طبیعی و در اثر سکته‌ی قلبی رخ داده است، اما جک ریچر که موظف شده است تا خبر مرگ این ژنرال آمریکایی را به همسرش برساند بسیار به این قضیه مشکوک است. ژنرال کریمر در حالی در این متل فوت شده است که اوقات خود را با زنی فاحشه سپری می‌کرده است و کیف همراهش نیز به سرقت رفته است.

رساندن خبر مرگ فردی به عزیزانش یکی از طاقت‌فرساترین وظایفی است که می‌تواند به دوش هر کسی گذاشته شود. هنگامی‌که جک ریچر به خانه‌ی ژنرال می‌رسد تا این خبر تلخ را به همسرش برساند با صحنه‌ی شوکه‌کننده‌ای مواجه می‌شود: همسر ژنرال کریمر به قتل رسیده است! چه کسی مسئول انجام این قتل‌هاست؟! پلیس به زنی مشکوک است که در شب سال نو همراه ژنرال کریمر بوده است، اما جک ریچر در کتاب جک ریچر 8: دشمن، متوجه می‌شود که زنی که با کریمر بوده است یک افسر زن ارتشی است. اما این تنها ابتدای مسیر کشف جریانات پیچیده‌ی این قتل‌هاست. با جک ریچر همراه شوید تا یکی از جذاب‌ترین معماهای دوران خدمت او در ارتش را حل کنید.

کتاب جک ریچر جلد هشتم: دشمن، نوشته‌ی لی چایلد، یکی از موفق‌ترین نویسندگان دنیای داستان‌های معمایی و کارآگاهی است. شما می‌توانید این رمان جذاب را با ترجمه‌ی محمد عباس آبادی بخوانید. وظیفه‌ی انتشار این کتاب برعهده‌ی انتشارات کتابسرای تندیس بوده است.

نکوداشت‌های کتاب جک ریچر 8: دشمن

• یک پیش‌درآمد پر از کشش و تعلیق. (Kirkus Reviews)
• لی چایلد در نگارش کتاب جک ریچر 8: دشمن، سرعت بی‌حدوحصری را برای بیان روایت خود انتخاب می‌کند. (روزنامه‌ی اورلاندو سنتینل)
• تجربه‌ی خواندن این کتاب، تجربه‌ای سراسر مهیج است، از اولین صفحه تا آخرین صفحه. (روزنامه‌ی سن‌پترزبورگ تایمز)

کتاب جک ریچر 8: دشمن برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به رمان‌های معمایی و جنایی می‌توانند از مطالعه‌ی کتاب جک ریچر 8: دشمن، لذت بسیاری ببرند. نویسنده در تلاش است تا در جلد هشتم از این مجموعه، ما را به دنیای گذشته‌ی جک ریچر ببرد. جایی که این افسر جوان ارتشی در تلاش است تا گره از معمای پیچیده‌ی قتل یک ژنرال رده‌بالای آمریکایی بردارد.

در بخشی از کتاب جک ریچر 8: دشمن می‌خوانیم

ولی برای سرقت در نیمه‌شب جای خیلی مناسبی بود. خلوت و پرت و دور از چشم رهگذران خیابان اصلی بود و خانه‌ای در طبقه‌ی بالایش نبود. دیوار جلویش یک ویترین در سمت چپ داشت و یک در ورودی در سمت راست، که فقط با عرض چارچوب در از هم جدا شده بودند. یک شکستگی هلالی‌شکل توی شیشه‌ی ویترینش بود که موقتاً با یک تخته‌ی چوبی بسته شده بود. تخته‌ی چوبی را مرتب به‌اندازه‌ی شکستگی درآورده بودند. حدس زدم شکستگی با تهِ کفش ایجاد شده باشد. نزدیک به در بود. با خودم گفتم یک فرد بلندقد می‌تواند دست چپش را تا شانه توی شکستگی فروکند و به‌راحتی چفت در را باز کند. ولی باید اول دستش را تا آخر دراز می‌کرد و بعد آرنجش را آهسته و با احتیاط خم می‌کرد تا به لباس‌هایش گیر نکند. مجسمش کردم که در تاریکی گونه‌ی چپش را به شیشه‌ی سرد چسبانده بود و سخت نفس می‌کشید و کورکورانه دنبال چفت می‌گشت.

درست جلوی مغازه پارک کردیم. پیاده شدیم و یک دقیقه به ویترین نگاه کردیم. پر از اقلامی بود که برای نمایش گذاشته شده بود. ولی هر کس که آن‌ها را گذاشته بود معلوم بود که به این زودی‌ها به خاطر شهرت ویترین‌های تعطیلاتش پیشرفتی نخواهد کرد. چون هیچ هنر و طراحی خاصی در آن به کار نرفته بود. اصلاً وسوسه‌انگیز نبود. همه‌چیز فقط مرتب روی تاقچه‌های دست‌ساز در یک ردیف چیده شده بود. همه‌ی چیزها یک برچسب قیمت رویشان بود. ویترینش داد می‌زد که: تمام چیزی که داریم همینه. اگه می‌خواید، بیاید بگیرید. ولی همه‌ی چیزهایش باکیفیت به نظر می‌رسیدند. چند جنس عجیب‌وغریب هم در میانشان بود. نمی‌دانستم بعضی‌هایشان به چه کاری می‌آیند. اطلاعات زیادی در مورد ابزار نداشتم. هیچ‌وقت جز چاقو از ابزار استفاده نکرده بودم. ولی برایم روشن بود که این فروشنده در انتخاب اقلامش خیلی دقت می‌کند.