معرفی و دانلود کتاب این سه کارآگاه 4: تونل استخوان
برای دانلود قانونی کتاب این سه کارآگاه 4: تونل استخوان و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب این سه کارآگاه 4: تونل استخوان
کتاب این سه کارآگاه 4: تونل استخوان نوشتهی زک نوریس، به ادامهی ماجراهای جذاب سه نوجوان بازیگوش میپردازد که روزی به همراه پدرشان به پاریس سفر میکنند و در آنجا درگیر ماجراهای رازآلودی میشوند.
دربارهی کتاب این سه کارآگاه 4: تونل استخوان:
در این مجموعه کتاب ماجرای اوتیس، کودی و ری دوازده ساله را میخوانید که نوجوانانی بسیار کنجکاو و عاشق بازی کردن در نقش کارآگاه هستند. آنها به جاهای مختلفی سفر کردهاند و درگیر اتفاقات ماجراجویانه زیادی شدهاند. در این جلد از مجموعه تصمیم میگیرند تا به همراه پدرشان به پاریس بروند. هنگامی که وارد شهر میشوند ناگهان میبینند که هزاران اثر هنری از نمایشگاهها دزدیده شده و آنها را با نسخههای تقلبی جایگزین کردهاند.
قسمت بد ماجرا اینجاست که نقاشی پدر هم توسط این دزدان شرور دزدیده میشود و در همین زمان این سه نوجوان تصمیم میگیرند تا به دنبال دزدان بروند و حقیقت را کشف کنند!
کتاب این سه کارآگاه 4: تونل استخوان برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب برای نوجوانانی که به داستانهای معمایی و رازآلود علاقه دارند، جذاب خواهد بود.
در بخشی از کتاب این سه کارآگاه 4: تونل استخوان میخوانیم:
کودی کارسون در مسیری که با نور کلاه ایمنیاش روشن شده بود، در تونل تاریک و نمور، میدوید. اگر کلاه سرش نبود، احتمالاً موهای قهوهایاش از ترس سیخ شده بود. به برادر دوقلویش، اوتیس، نگاه کرد که او هم از ترس چشمهایش گشاد شده بود، پشتسر او میدوید و جلو میآمد.
از پشت سرشان، تِپ تِپ تِپ، صدای پای کسی به گوش میرسید که دنبالشان میکرد. ترسیده بودند و فرار میکردند. هرکسی یا هرچیزی که دنبالشان بود از خودش صدای ترق و تروق درمیآورد. ناگهان، پای کودی لغزید و روی زمین خاکی تونل افتاد. چشمش به جمجمهای که حفرهی خالی چشمهایش تاریک و سیاه بود، افتاد.
اوتیس به کودی کمک کرد بلند شود. نفسنفسزنان گفت: «پا شو. باید فرار کنیم.»
بهسرعت در تونلِ پیچ واپیچ میدویدند. احساس میکردند الان است که ریههایشان بترکد.
بعد، وحشتزده، فهمیدند دیگر راه فرار ندارند. به بن بستی پُر از جمجمه و استخوان رسیده بودند. دیوانهوار دور و بر را نگاه کردند. میان سایهها دنبال راه فرار میگشتند. اما راهی پیدا نکردند. صدای ترق و تروق درست در چند قدمیشان قطع شد.
صدای ترسناک و مبهمی آمد: «برگردین، پسرها!»
کودی و اوتیس، با ترس و لرز، به پشت سر نگاهی انداختند. اسکلتی قدبلند توی تاریکی ایستاده بود و با انگشت استخوانیاش به آنها اشاره میکرد. گفت: «بدجوری توی مخمصه افتادین.» و دهانش را باز کرد و قهقهه زد.
«وااای.» اوتیس و کودی با جیغوداد از خواب پریدند و توی رختخوابشان نشستند. به هم نگاهی انداختند. فوری فهمیدند که هر دو یک کابوس دیدهاند. مدتها بود که این اتفاق نیفتاده بود، اما گاهی دوقلوها خوابهای مشابهی میدیدند.
کودی عرق پیشانیاش را پاک کرد و گفت: «آخیش! فقط خواب بود!»
اوتیس جواب داد: «آره. یه کابوس که خیلی واقعی به نظر میاومد. راستی! اون تونل چندشآور دیگه کجا بود؟»
کودی گفت: «نمیدونم. اما الان وقت فکر کردن نیست.» نگاهی به ساعت رومیزی انداخت و گفت: «وقتشه که بریم فرودگاه!»
هر دو از تخت پایین آمدند. آنقدر برای جمع کردن وسایل در لحظهی آخر عجله داشتند که آن کابوس و هشدارش را فراموش کردند.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب این سه کارآگاه 4: تونل استخوان |
نویسنده | زک نوریس |
مترجم | مریم حیدریان |
ناشر چاپی | انتشارات پرتقال |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 116 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-462-773-3 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان معمایی و ماجراجویانه نوجوان |
به آدمای کنجکاو بسیار پیشنهادش میکنم