معرفی و دانلود کتاب آلیش
برای دانلود قانونی کتاب آلیش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آلیش
کتاب آلیش به قلم مهدی زارع، بر پایه داستان زندگی سهراب در شاهنامه به نگارش درآمده که با دگرگونیهایی در عملکرد شخصیتها و قصهای در اواخر سلطنت نظام پهلوی بر ایران روایت میشود.
این کتاب دیدگاهی مینیمالیستی داشته و داستان پسری را روایت میکند که پس از چندین سال دوری از خانواده و گذراندن دوران مقدماتی تحصیل در شهر، باید برای گذراندن دوران خدمتش مجدد به روستای پدری برگردد.
عنوان کتاب از اسب اسودی که اکنون رهبر اسبهای وحشی جنگلهای هیرکانی میباشد وام گرفته شده است. اسبی که در کُرگی پیدا شده و همچون داستانهای حماسی شاهنامه وارد داستان میشود تا نقشش را در سیر تغییر و تحول شخصیتها ایفا کند و سپس خودش چون نمادی بومی، گاه و بیگاه نمایان شود.
این کتاب با حال و هوای متفاوتش شما را با خود همراه کرده و به دنیای تازهای میبرد. این یکی از ویژگیهای ادبیات داستانی است که این فرصت را ایجاد میکند که هنگام مطالعهی آن خود را در دنیای جدیدی احساس کنید.
کتاب آلیش برای چه کسانی مناسب است؟
مهدی زارع این کتاب را برای تمام کسانی که به ادبیات داستانی علاقهمند هستند به رشتهی تحریر در آورده است.
در بخشی از کتاب آلیش میخوانیم:
نور چراغ ماشین پاسگاه که از لای درزهای درِ چوبی حیاط افتاد روی در و دیوارهای خانۀ ما و آقاجهانبخش، هنوز از پلهها بالا نرفته بودم. دوباره قلبم شبیه اسب رَمکرده به تکاپو افتاد. یکی از مأمورها از لای لنگۀ در، کف دستش را داخل داد و کلون چوبی را سُراند و در باز شد. ماشین پاسگاه آمد توی حیاط و دوری زد و نورش را انداخت سمت اتاقک هرمز.
مادر و دو سه تا از کارگرها که برای عیادت از پدر آمده بودند، دستپاچه آمدند توی حیاط. فرمانده پاسگاه که اسم هرمز را فریاد زد، درِ اتاقکش باز شد و زود آمد بیرون. مادر آمد کنار من و پرسید چه خبر شده. گفتم خبر ندارم. آقاجهانبخش به هرمز نرسیده بود که دو تا از مأمورها دستش را چرخاندند پشتش و یکی دستش را گذاشت پسِ گردن هرمز و هُلش داد که روی زانو بنشیند. هرمز تقلایی نکرد. منیژه هم آمد کنار ما و دستم را گرفت و توی چشمهایم اخم کرد.
فقط سر تکان دادم. کارگرها نزدیک نرفتند. آقاجهانبخش زد تخت سینۀ یکی از سربازها و فریاد زد: «چه خبر کردین اینجا رو؟ میدونین اینجا خونۀ کیه؟ میدونین این کیه؟ سپاهدانشیه مثلاً. مأمور دولته. دزد رو هم اینجوری نمیگیرن!»
ساجنی را ندیدم کِی پیاده شد؛ اما آمده بود و کنار ماشین پاسگاه ایستاده بود و نگاه میکرد. با آن لباس نازکی که تنش بود، گرهکردن بازوهایش روی سینه چیز عجیبی نبود. دلم میخواست بروم جلو و موهایش را بکشم و بیندازمش زمین و با پا توی صورتش بکوبم. انگشتهای منیژه را فشار دادم و نگاهم که کرد، با سر بهسمت ساجنی اشاره کردم.
فرمانده پاسگاه شانۀ آقاجهانبخش را گرفت و محکم کشید سمت خودش. رودررویَش ایستاد. گفت: «مأمور دولته؟ دیگه بدتر! نمکبهحرومه. میدونی چه بلایی باید به سر مأمور دولتی آورد که بخواد پشتسر اعلیحضرت اعلامیه بنویسه؟ شاه پدر ملته.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آلیش |
نویسنده | مهدی زارع |
ناشر چاپی | نشر محتوای الکترونیک صاد |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 98 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-971542-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان علمی و تخیلی ایرانی |