معرفی و دانلود کتاب آخرین بار
برای دانلود قانونی کتاب آخرین بار و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آخرین بار
کتاب آخرین بار مجموعه داستان کوتاه ایرانی است که توسط احمد صفی پور رشوانلو نوشته شده و شامل داستانهایی با حالوهوای مشابهاند که عموماً دارای تم تنهایی و حاوی گفتوگوهای شخصیتها با خویش هستند. میتوان گفت این مجموعه داستان روایتگر تنهایی آدمها است؛ در هر موقعیت و حرفهای که باشند.
دربارهی کتاب آخرین بار
مجموعه داستان کوتاهی که در کتاب آخرین بار میخوانیم با تم تنهایی و در قالب گفتوگویی ذهنی، توسط احمد صفی پور رشوانلو نوشته شده و در هر داستان ماجرای جدیدی را با فضایی خاکستری روایت میکند. این داستانها که به زبان اول شخص و سوم شخص نوشته شدهاند، گاهی ما را با اتفاقی تلخ همراه میکنند و گاهی از گذشته و حال شخصیت تنهایش سخن میگویند. هفت داستان موجود در این کتاب دارای وحدت زمانی و تاریخی نبوده و هرکدام روایتگر دورهای از تاریخ معاصر ایران هستند. از این منظر دارای جنبهای اجتماعی نیز هستند و مسائل و مشکلات جامعهی ایرانی را در دورههای مختلف ترسیم میکند. از جمله داستانهای این کتاب میتوان از مسایا، لولیتا، رؤیای جوخهی آتش و مردی که باید اعدام میشد و شیطان چشمآبی نام برد. حسرت، تجربیات تلخ و شیرین، ناکامی و تقلا برای یافتن خوشحالی، ویژگی مشترک شخصیتهای این مجموعه داستان هستند که در هر داستان در قالب و بستر اجتماعی متفاوت نمود پیدا کردهاند. توصیف احساسات و تصویرسازیهایی که توسط نویسنده انجام شده، مخاطب را برای همذاتپنداری احتمالی با شخصیتها یاری میکند.
این مجموعه داستان توسط انتشارات امتیاز در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.
کتاب آخرین بار برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستان کوتاه معاصر ایرانی مناسب است.
در بخشی از کتاب آخرین بار میخوانیم
صحنه بود و دلقکی؛ تلخکی تلختر از سوز زمستان و دستان بیجان کودکی که زودتر از آنچه باید، چارهای نداشت جز بالغشدن. آنطور که کودک جلوهمیکرد، سکنات و وجناتش، به خُردان نمیماند. گویی تناسخ دیگری بود در قالب یک صغیر. لحن حرکاتش به آنهایی میماند که انگار چند سالی بیشتر از او بودهاند و دیدهاند راه و رسم زندگانی را. اما کدامین پلیدی در جسم او رسوخ یافته؟! کس نمیدانست. کودک چشمبهراه چیزی، اتفاقی بود و دلقک نیز همچنین؛ صورت سفید و سیاهش اما خبر نمیداد از احوالات غریب درونش. پشت پرده نشستهبود در انتظار لحظهها! آنجا که حضّار به افتخار حضورش ایستاده به تشویق مشغولمیشدند و او چارهای نداشت جز لیچارگویی مسکوت و بذلهبافی بیهوده! لیکن اینبار با تمام دفعههای قبل فرقداشت، اینبار پایان نمایش جور دیگر بود.
کودک در سرمای زمستان نشستهبود لبهی جدول خیابان برفی. از فرط سرما دستبههم میسایید و بازدمهای گرمش را به داخل آنها میداد تا نگذارد سرما بر او چیره آید، کلاه پشمین روی سر داشت و پالتویی قهوهای از جنس پوست حیوانات بر تن، اما دستهایش بیپناه بودند در برابر سردی. دمدمهای غروب، گرگومیش هوا، آسمان بیوقفه میبارید و زمین را آمادهمیکرد برای نقشی جدید و شاید ناخوشتر، کار آسمان با آن برف سنگین انگار ساختن بومی سفید بود بر روی زمین. «اینجا هیچ چیز هیچوقت بهتر نمیشود» کودک این را زیر لب زمزمهکرد. کودک کمی با خودش فکر کرد، کودک از کردهی خود متعجب بود، او تابهحال به هیچکس چنین فرصتی نداده بود؛ کودک مأموریتی داشت سهل و ممتنع!
فهرست مطالب کتاب
سایهی سقوط کرده
برج بدقواره
مسایا
لولیتا
عالیجناب و دلقک
رؤیای جوخهی آتش و مردی که باید اعدام میشد.
شیطان چشمآبی
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آخرین بار |
نویسنده | احمد صفی پور رشوانلو |
ناشر چاپی | نشر امتیاز |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 56 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-98747-8-3 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |