معرفی و دانلود کتاب بازی‌های پیچیده: کتاب دوم مجموعه پیچیده

معرفی کتاب بازی‌های پیچیده: کتاب دوم مجموعه پیچیده

طبق قوانین سلطنتی، بریجت حق ندارد با مردی از خانواده‌ی غیراشرافی ازدواج کند؛ اما او ترجیح می‌دهد در برابر سنت‌های ناعادلانه بایستد و راهی تازه برای خودش و کشورش بسازد. کتاب بازی‌های پیچیده به قلم آنا هوانگ، روایت عشق میان یک شاهزاده خانم و محافظ شخصی‌اش است. عشقی که با کنار رفتن برادر بریجت از مقام ولیعهدی، در مسیری دشوار قرار می‌گیرد. این رمان از آثار پرطرفدار در BookTok به شمار می‌رود؛ جامعه‌ای پرشور از کتاب‌دوستان در شبکه‌ی اجتماعی تیک‌تاک که با معرفی‌ها و واکنش های احساسی‌شان، بسیاری از کتاب‌ها را به شهرت جهانی رسانده‌اند.

درباره‌ی کتاب بازی‌های پیچیده

بریجت در نقطه‌ای ایستاده که قلب و وظیفه در دو سوی آن کشیده می‌شوند. از یک سو عشقی ممنوعه به مردی سرد و زخمی از جنگ، مردی که با اختلال پس از سانحه دست و پنجه نرم می‌کند و سال‌ها است احساسات را در قفسی آهنین زندانی کرده است؛ و از سوی دیگر مسئولیت‌های سیاسی و انتظارات سنگینی که با کناره‌گیری ناگهانی ادوارد، برادری که اعتراف کرد عاشق زنی معمولی شده، تماماً بر شانه‌های او افتاده است. رایز که بود؟ میوه‌ی ممنوعه‌اش؟ رویای دست‌نیافتنی‌اش؟ مگر می‌شود دو وارث یک خاندان، هر دو تاج و تخت را رها کنند؟ آنا هوانگ (Ana Huang) در رمان بازی‌های پیچیده (Twisted Games)، روایتی می‌سازد که در آن عشق نه یک احساس، بلکه نیرویی انقلابی است.

بازی‌های پیچیده؛ روایت عشقی طغیانگر و انقلابی

در این میان، رایز، بادیگاردی که همیشه میان خود و جهان بیرون دیواری از انضباط و بی‌احساسی کشیده بود، با دیدن بریجت، تمام اصول خشک شخصی‌اش را زیر پا می‌گذارد. آنا هوانگ در رمان عاشقانه‌ی بازی‌های پیچیده دنیایی را به تصویر می‌کشد که در آن مرز میان وظیفه و خواسته‌ی قلبی به نازکی مو است. فقط یک اشتباه کوچک، یک لغزش کافی است تا همه چیز فرو بریزد و ویران شود.

بریجت در طول داستان رمانتیک بازی‌های پیچیده، از دختری ساده‌دل به زنی قدرتمند و رهبری مقتدر تبدیل می‌شود. او یاد می‌گیرد که چگونه قدرت سیاسی را به دست بگیرد و برای عشق و اصلاحات اجتماعی بجنگد. رایز نیز از مردی سرد و کنترلگر که گذشته‌ای پر از زخم‌های جنگی دارد، به همراهی وفادار و مشاوری قابل اعتماد برای بریجت تبدیل می‌شود. آنا هوانگ، عشق میان این دو را همچون شعله‌ی کبریتی در تاریکی به تصویر می‌کشد، شعله‌ای که کم‌کم جان می‌گیرد و هر سد و مانعی را در مسیر خود می‌سوزاند.

بازی‌های پیچیده جلد دوم مجموعه‌ی پیچیده (Twisted)، اما خود داستانی مستقل است. در جلد اول این مجموعه یعنی عشق پیچیده، آنا هوانگ جهان احساسی و پرتنش شخصیت‌ها را پایه‌گذاری می‌کند و خواننده را با فضایی آشنا می‌سازد که در آن عشق، قدرت، رازها و زخم‌های گذشته در هم تنیده‌اند. این اثر جذاب از ادبیات آمریکا با ترجمه‌ی روان مائده ترنم و مهدیه ترنم، به همت نشر مات چاپ و منتشر شده است.

افتخارات کتاب بازی‌های پیچیده

• حضور در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز
• حضور در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های وال استریت ژورنال

نکوداشت‌های کتاب بازی‌های پیچیده

• این کتاب مورد علاقه‌ی من از مجموعه داستان‌های پیچیده است. رایز واقعاً شخصیت خاص و دوست‌داشتنی‌ای دارد و هیچ کاری را اشتباه انجام نمی‌دهد. داستان عالی است و اگر به رمان‌های عاشقانه‌ی معاصر علاقه داشته باشید، خواندنش بسیار راحت و لذت‌بخش خواهد بود. (کاربر گودریدز)
• رمان بازی‌های پیچیده را از نظر خط داستانی واقعا پسندیدم. همه چیز منطقی بود؛ آن پیچشِ به اصطلاح غافل‌گیرکننده هم اگر کمی فکر کنید، اصلاً بی‌ربط یا ناگهانی نبود. در کل، خط داستانی امن و حساب‌شده‌ای داشت. (کاربر آمازون)

کتاب بازی‌های پیچیده برای شما مناسب است اگر

• به داستان‌های عاشقانه و احساسی علاقه‌مند هستید؛ به‌ویژه رمان‌های عاشقانه‌ی معاصر با فضایی تازه و جذاب.
• ادبیات آمریکا را می‌پسندید و نویسندگان مطرح و روز آمریکایی را دنبال می‌کنید.
• جلد اول مجموعه، یعنی عشق پیچیده را خوانده‌اید و قلم آنا هوانگ برای شما جذاب بوده است.

در بخشی از کتاب بازی‌های پیچیده: کتاب دوم مجموعه پیچیده می‌خوانیم

با شیطنت گفت: «من عاشق مردای نظامی‌ام»،

«نظامی سابق، جی». بریجت که به سمت من نگاه نمی‌کرد، نوشیدنی‌اش را تا آخر سر کشید. «به‌علاوه، اون سنش واسه تو خیلی زیاده».

این یکی از معدود چیزهایی بود که درباره‌اش با او موافق بودم. من فقط سی‌ویک سالم بود، پس به‌هیچ‌وجه پیرمرد به حساب نمی‌آمدم، ولی آن‌قدر در زندگی سرد و گرم چشیده بودم که حس می‌کردم خیلی سن و سال دارم، مخصوصاً در کنار این دانشجوهای شاد و سرخوش که هنوز حتی اولین شغل واقعی‌ را هم تجربه نکرده بودند.

من هیچ وقت شاد و سرخوش نبودم، حتی در زمان بچگی. من در سختی و مشکلات بزرگ شده بودم.

ولی حالا بریجت در آن طرف من نشسته بود و شبیه شاهزاده خانم داستان‌های پریان به نظر می‌رسید. چشمان درشت آبی و لب‌های صورتی‌اش در چهره‌ای قلبی‌شکل قرار گرفته بودند، پوستی بی‌نقص مثل مرمر سفید داشت و موهایی مواج که مثل آبشاری طلایی بر پشتش افتاده بود. پیراهن سیاهش به نرمی بر شانه‌هایش افتاده بود و الماس‌هایی کوچک بر گوش‌هایش می‌درخشید.

جوان، پولدار و باوقار. او از همه نظر نقطه مقابل من بود.

«نه. من از مردای سن‌بالا خوشم میاد». لبخند جولز همان‌طور که من را یک‌بار دیگر از سر تا پا برانداز می‌کرد، پررنگ‌تر شد. «توهم که جذابی».

به لبخندش جواب ندادم. آن‌قدر احمق نبودم که بخواهم با دوست کارفرمایم وارد رابطه شوم. به اندازه کافی با وجود بریجت سرم شلوغ بود.