معرفی و دانلود کتاب تانگوی ساعت شش
برای دانلود قانونی کتاب تانگوی ساعت شش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب تانگوی ساعت شش
هر روز ساعت شش عصر، درهای آسمان باز میشود و تو با نغمههایت به سوی من میآیی. کتاب تانگوی ساعت شش نوشتهی امیرطاها سلکی داستان عشقی شاعرانه در دوران نوجوانی است. روایت به بلوغ رسیدن پسری در میان اختلافات خانوادگی که با نوای پیانو آغاز میشود.
دربارهی کتاب تانگوی ساعت شش
در زمانی که اوضاع داخل خانه ناآرامتر از همیشه بود، او فکر میکرد هیچ چیزی نمیتواند هوش و حواسش را از کارتبازیهایش برباید اما زمانی که با آن چشمهای آبی و پیانوی بزرگ مواجه شد، فهمید که دنیایش به قبل و بعد از این اتفاق تبدیل شده است. کتاب تانگوی ساعت شش، داستانی از امیرطاها سلکی است که داستان عشق آتشین پسری نوجوان به نام عطا را روایت میکند. او به درسا، دختر همسایهی تازهشان احساسی عمیق دارد و فکر میکند باید هر کاری برای رسیدن به او انجام دهد، حتی دزدیدن کفشهای پاشنه بلندی که عطا آن را مانعی بین خودش و درسا میبیند.
داستان تانگوی ساعت شش راوی امیدها، آرزوها و ترسهای عطا در مواجه شدن با واقعیت تلخ بیرونی است. گویی که عشق برای او سنگری شده تا از اتفاقات تلخ اطرافش فرار کند. هر بار که ساعت شش عصر میشود، صدای تمرین پیانوی درسا به گوش عطا میرسد و او خودش را با کت و شلواری مشکی میبیند که آمادهی تانگو رقصیدن با معشوقهاش است. اما اوضاع به همین منوال پیش نمیرود و پس از هر بهار، زمستانی سرد نیز در انتظار آدم است. این رمان عاشقانه را انتشارات نارون دانش به بازار عرضه کرده است.
کتاب تانگوی ساعت شش برای شما مناسب است اگر
- داستانهایی با راوی اول شخص مرد که عشق دوران نوجوانیشان را روایت میکنند برایتان جالب است.
- قصههایی با حال و هوای عشق شاعرانه که دوران بلوغ و چالشهای خانوادگی را به تصویر میکشند، توجهتان را جلب میکند.
در بخشی از کتاب تانگوی ساعت شش میخوانیم
این روش باعث میشد که تو را کنار خودم در تمام مکانهای تهران ببینم. نام تکتک مکانهایی که میرفتیم را از پدرم میپرسیدم. میخواستم تمام تهران را بشناسم. تمام خیابانهایش را. تمام کوچههایش را. تمام خیابان و کوچههایی را که در آن، دو دختر و پسر جوان میدیدم که در حال قدم زدن کنار یکدیگر بودند، یادداشت میکردم. خودمان را بهجای آنها میگذاشتم و تصور میکردم که دستانت را در تمام آن خیابانها در دست دارم. برایت ذرت مکزیکی میگرفتم. برایت آب هویج میگرفتم. کار بهجایی رسید که در یکی از رؤیابافیهایم، در زمستان آب هویج بستنی گرفته بودم. کار بهجایی رسید که در رؤیایم بعد خوردن آن آب هویج بستنی لرزیدی و به من گفتی که «عطا یک جای رؤیایت درست نیست.» سریع دستت را گرفتم و باهم در مغزم پرواز کردیم تا به یک کافه رسیدیم.
کافهای در خیابان بزرگمهر. برایت هاتچاکلت گرفته بودم و مدام ازت میپرسیدم که «گرمت شد؟». تو هم با سر تأیید میکردی. سپس دستت را میگرفتم و زیر باران و آفتاب باهم قدم میزدیم. بهقدری با تو قدم میزدم که خستگی قدمهای جفتمان را در پاهای خودم حس کنم. بهقدری با تو قدم میزدم تا تپش قلبم بالا برود و خسته بشوم. بهقدری با تو قدم زدم تا از نبودن واقعیت خسته شدم. بهقدری تپش قلبم بالا رفت تا در اواخر چهاردهسالگیام فقط درد پمپاژ میکرد. قلبی که با درد غریبه بود و فقط با فکر رسیدن به تو تندتر کار میکرد، حالا با ترس و درد نرسیدن به تو بیامان کار میکرد. بهقدری در ذهنم بودی که میخواستم با تو به پدر و مادرم درس دوست داشتن را آموزش بدهم. در ذهنم تو را به آنها معرفی میکردم و میگفتم: «من و درسا را الگوی خودتون قرار بدید. ببینید چقدر همو دوست داریم. شما هم از ما یاد بگیرید.»
فهرست مطالب کتاب
واحد هفت
بهار تو
تابستان تو
پاییز تو
زمستان تو
عید باشکوه من
1396/05/22
کابوس زیبا
من بعد از تو
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب تانگوی ساعت شش |
نویسنده | امیرطاها سلکی |
ناشر چاپی | انتشارات نارون دانش |
سال انتشار | ۱۴۰۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 100 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-276-787-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |