معرفی و دانلود کتاب بازگشت الی

معرفی کتاب بازگشت الی

چلسی هنوز نتوانسته خود را از بابت قتل خواهرش ببخشد. شاید پیدا کردن شکنجه‌گران و ربایندگان الی که چلسی را به یاد خواهرش می‌اندازد، بتواند بار عذاب وجدان او را کم کند. کتاب بازگشت الی نوشته‌ی امیکو جین ما را به بدترین موقعیت‌های ممکن می‌برد؛ به شکنجه‌گاه، به زیرزمینی تاریک و نمور بدون آب و غذا؛ به اتوبوسی با در قفل‌شده و جنگلی تاریک. این مکان‌ها شکنجه‌گاه‌های الی به مدت دو سال هستند و باید برای خواندن شرح وقایع رخ داده در این فضاها، خود را آماده کنیم. این رمان معمایی در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های یواس‌‌ای‌تودی قرار دارد.

درباره‌ی کتاب بازگشت الی

الی برگشته است. هیچ‌کس حتی در خواب و رویا هم نمی‌دید که این دختر جوان بعد از دو سال غیب شدن، ناگهان از دل جنگل بیرون بیاید. خانواده، دوستان، پلیس‌ها، رسانه‌ها، همه‌ی مردم شوکه‌اند. خبرنگاران مات و سردرگم به دختر نگاه می‌کنند. او زخمی و کاملاً ساکت است. ترس و وحشت از چشم‌هایش سرازیر شده و کاملا معلوم است که از خطری هولناک و اتفاقی غیرقابل وصف، جان به‌‌در برده است. چند ساعت پیش از بیمارستان مرخص شده. نوک انگشت حلقه‌اش بریده شده و معلوم است تا مدت کوتاهی قبل از پیدا شدن، تحت آزار و شکنجه بوده است.

الی پس از دو سال دوباره به سوژه‌ی رسانه‌ها تبدیل شده. پلیس به‌دنبال فرد یا افرادی است که الی را تحت کنترل داشته‌اند، اما در این میان یک کاراگاه، در تمام این دو سال به پرونده‌ی الی اندیشیده و حالا با شنیدن اسم «الی» از زبان رئیسش، از جا می‌پرد و به‌سرعت به‌سراغ الی و خانواده‌اش می‌رود. نام او «چلسی کالهون» است و نسبت به پرونده‌ی الی احساس مسئولیت مضاعفی می‌کند. کتاب بازگشت الی (The Return of Ellie Black) روایت‌گر یک معمای هولناک است که ترسی عمیق را همچون زهر به آرامی، وارد روح ما می‌کند.

امیکو جین (Emiko Jean) صرفاً داستانی معمایی را بازگو نکرده است؛ او با فلش‌بک کردن به دو سال پیش، تضادهای درونی الی را نمایان می‌کند و با بازگشت به زمان کودکی چلسی، به داستان بازگشت الی، بُعدی روان‌شناختی نیز بخشیده است.

وحشت همراه با الی بازگشته است

از میان کارت پستال‌ها و بروشورهای تبلیغاتی، هولناک‌ترین چیزی که ممکن است بعد از دو سال ناپدید شدن بر سر راه آدم قرار بگیرد، بر روی زمین افتاد. در این کارت فقط چند کلمه نوشته شده بود: «امیدواریم هیچ‌وقت احساس ناآرامی در حال افزایشتان را نادیده نگیرید.» پدر الی نمی‌داند این پیام را چه کسی میان کارت پستال‌ها گذاشته! مگر کسی به جز او و باقی اعضای خانواده، می‌تواند درهای ماشین را باز کند؟ چه کسی توانسته تا این حد به او و خانواده‌اش نزدیک شود و آن‌ها را تهدید کند؟ این پیام به‌وضوح یک تهدید است و الی و خانواده‌اش باید آن را به کارآگاه چلسی گزارش دهند.

بخش‌های ابتدایی داستان معمایی بازگشت الی، ما را با روحیات و تناقضات درونی شخصیت‌ها آشنا می‌کند، اما امیکو جین از میانه‌ی کتاب، خوانندگان خود را با توصیفاتی درباره‌ی زمانی که الی ناپدید و اسیر شده بود مواجه می‌کند که به‌مراتب از رمان‌های ترسناک، رعب‌آورتر و هولناک‌تر است.

مرگ در کنار الی نشسته است

زیر صندلی قایم شده است. نمی‌داند چطور به اینجا رسیده. مردی که صورت خود را با پارچه‌ای قرمز رنگ پوشانده، به‌سراغش می‌آید و برایش نان و آب پرتاب می‌کند. اتوبوس تاریک‌تر از آن است که بتواند اطرافش را ببیند. دستش را روی زمین می‌کشد. نان را به دندان می‌گیرد و با ولع می خورد. دوباره همه‌ی اتوبوس را با لمس دست‌هایش جست‌وجو می‌کند. بطری آب را برمی‌دارد و یک‌سره همه‌ی آن را می‌نوشد. این وضع حقارت‌بار، لحظات خوب اسارت الی در این اتوبوس است. گاهی اوقات بیشتر از پنج روز از مرد ناشناس خبری نمی‌شود. در این زمان الی شیشه‌ی اتوبوس را به‌سختی پایین می‌کشد و آب باران یا قطره‌ای را که شاید گوشه‌ی پنجره افتاده باشد، می‌بلعد؛ اما مشکل فقط آب نیست. در اتوبوس هیچ‌چیزی برای خوردن وجود ندارد و پنج روز گرسنگی هم قطعاً آدم را می‌کشد. الی خود هم کاری که باید انجام بدهد، باور نمی‌کند. او یک کرم را که همراه با قطره‌ی آب از آسمان به زمین می‌افتاد، در دهانش جای می‌دهد.

چند روز بعد، دیگر نامش را به یاد نمی‌آورد. خانواده‌اش را فراموش کرده. نمی‌داند کیست و باید چه کند. در انتظار مرگ نشسته و فقط آرزو می‌کند آرام و بی‌درد بمیرد. در همان لحظه در اتوبوس باز می‌شود. کتاب بازگشت الی وحشت و رنج را تا انتها توصیف می‌کند و زمانی که دیگر هیچ امیدی برای ما و الی باقی‌نمانده، کورسویی از امید می‌تابد و فاجعه‌ای دیگر آغاز می‌شود. رمان جنایی بازگشت الی اجازه نمی‌دهد بیشتر از یک سطر آرامش را حس کنید. امیکو جین در این داستان به ما کمک می‌کند تا با کمک کوچک‌ترین سرنخ‌ها، از معمایی بزرگ رمزگشایی و عدالت را اجرا کنیم.

داستان بازگشت الی با ترجمه‌ی اعظم مصلحی در انتشارات کتابراه منتشر شده است.

جوایز و افتخارات کتاب بازگشت الی

• از پرفروش‌ترین کتاب‌های یواس‌ای‌تودی
• از بهترین آثار NPR در سال 2024
• بهترین داستان مهیج گودریدز در سال 2024
• از ده کتاب قابل توجه واشنگتن پست در ماه مه 2024
• نامزد فهرست مطالعه RUSA CODES در بخش آدرنالین در سال 2025
• نامزد جایزه Audie در بخش دلهره/تعلیق در سال 2025
• نامزد جایزه She Reads برای بهترین کتاب معمایی، تریلر و تعلیق در سال 2024

نکوداشت‌های کتاب بازگشت الی

• داستان بازگشت الی سحرآمیز و الهام‌بخش است. نثر آن جذاب و شوکه‌کننده است و مرا تا آخرین صفحه مجذوب خود نگه می‌دارد. (Entertainment Weekly)
• ماجرای رمان بازگشت الی پیچیده است و شخصیت‌های آن به‌خوبی ترسیم شده‌اند. نویسنده ما را تا آخرین صفحه‌ی داستان با خود همراه می‌کند. امیکو جین به‌سادگی از داستان‌های عاشقانه به قصه‌های جنایی و هیجانی روی آورده است. (Booklist)
• امیکو جین توانسته داستانی احساسی و شوکه‌کننده را با ریتمی دقیق، نثری زیبا و پیچیدگی‌هایی که انتظارش را نداریم، روایت و ما را محسور کند. من تا آخرین صفحه‌ی کتاب را با اشتیاق خواندم. (سامانتا داونینگ - نویسنده)

کتاب بازگشت الی برای شما مناسب است اگر

• به خواندن داستانی جنایی و معمایی که با بازگشت به گذشته، ما را با وجوه پنهان شخصیت‌ها نیز آشنا می‌کند، علاقه دارید.
• از رمزگشایی و دنبال کردن کوچک‌ترین سرنخ‌ها تا رسیدن به حقیقت، لذت می‌برید.
• نوجوانی را در اطراف و آشنایان خود می‌شناسید که تصور کنید بهتر است با خطرات اجتماع و حوادثی که در کمین او هستند، بیشتر آشنا شود.

در بخشی از کتاب بازگشت الی می‌خوانیم

خورشید غروب کرده و شب فرارسیده بود. جاده ناهموار بود. بدن‌ دنی و اِلی با حرکت ماشین تکان می‌خورد. دنی رادیو را روشن کرده بود و ایستگاه‌های رادیویی را بالاوپایین می‌کرد. مکثی کرد. از برنامۀ موسیقی مذهبی گاسپل روز داوری به شما نزدیک است، گذشت. روی موج موزیک بلوز نگه‌ داشت و صدا را کم کرد.

اِلی پرسید: «مطمئنی راه رو بلدی؟»

دنی سر تکان داد. عضلات دستش دور فرمان کشیده شد. دیگر توان این‌یکی را نداشت. اِلی گفته بود: می‌خوام برم جایی که پیدا شده‌م. خلاف چیزی که عقل سلیم حکم می‌کرد، قبول کرده بود با ماشین او را ببرد. گوشی اِلی لرزید. آن را بیرون آورد. دنی با نیم‌نگاهی فهمید که از پلیس کلدوِل بود، احتمالاً کارآگاه کالهون. اِلی دکمه رد تماس را فشار داد.

«چند روز پیش دیدمش. اومده بود رستوران.» دنی آخرین جمله را همچون سؤاِلی با هزاران ابهامِ نهفته در آن گفت؛ سرنوشت تحقیقات به کجا می‌رسید؟ چرا کالهون از من خواست از زیر زبانت حرف بکشم؟ چه بلایی سرت آمده؟ کجا بودی؟ اِلی همچنان ساکت بود.

دنی دقّ‌دلی‌اش را سر دندۀ ماشین خالی کرد. سر درنمی‌آورد که چرا او از دنی ‌خواست این کار را بکند. چرا باید کمکش می‌کرد. جنگل انبوه بود و در مهی خاکستری از جلو چشمشان عبور می‌کرد. دنی می‌خواست چیزی بگوید، ولی دهانش را بست.

از سرعت ماشین کم کرد. به مقصد رسیده‌ بودند. آن دست جاده، دهانۀ مسیری بود که اِلی از آن کبود و خونین‌و‌ماِلین بیرون آمده بود. دور آن جا نوار زرد صحنۀ جرم کشیده شده بود و آن قسمت را مسدود کرده بودند. بخشی از نوار کنده شده بود و در باد تکان می‌خورد. این نشان می‌داد که بعد از مدتی همه چیز فراموش می‌شود.

دنی ماشین را خاموش کرد: «فکر کنم یه چراغ‌قوه داشته باشم.» رفت که در صندلی عقب لابه‌لای لباس‌ها، وسایل کمپ، حتی چاقوی بزرگ ماهیگیری دنبالش بگردد. دوباره با چراغ‌قوه سنگینی سروکله‌اش پیدا شد و آن را دست اِلی داد.

اِلی از ماشین پیاده شد و دنی دنبالش رفت. نور چراغ‌های داخل و چراغ‌های جلو ماشین محو و ناگهان گویی در دل شب بلعیده ‌شدند. آن‌قدر تاریک بود که دنی حتی نمی‌توانست جلو پایش را ببیند. اِلی چراغ‌قوه را روشن کرد و نور آن را روی زمین، به سفیدی محو کتانی‌اش، انداخت.