نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی گردو یا بهشت، مسئله این است - رفیق شامی
4.4
267 رای
مرتبسازی: پیشفرض
لیلی جواهری فرد
۱۴۰۳/۱۱/۰۶
90
شنیدن این داستان کوتاه و در غالب طنز با بیان شیوا و زیبای گوینده بسیار دلپذیر بود و شنیدنش را به دوستان توصیه میکنم؛ در کتاب جمله ای عنوان میشه که خیلی به نظرم جالب و قابل تامله که مادر یوسف هرچه فقیر تر میشد مومن تر میشد و این کاملا در تضاد با جمله معروفیه که میگه از هر دری فقر وارد بشه از در دیگه دین خارج میشه!! و چقدر جالبه که مادر یوسف فقر روزافزونشو نتیجه سرنوشت و شاید نوعی آزمون الهی میدونه و به همین جهت روز به روز ایمانش بیشتر میشه و پسرش با هوش و درایتی که داره در صدد تغییر این سرنوشتیه که مادرش فکر میکنه تقدیر الهیه و این دقیقا وضعیت کشورهایی که بر اساس دین اداره میشن و تدین محور اصلی اداره اون کشورهاست که برای ادامه حیاتشون فقرا را با این اعتقادات که فقرشان نتیجه تدینشان و نوعی آزمون الهی است قانع میسازن و دقیقا شعر هرکه در این بزم مقرب ترست جام بلا بیشترش میدهد مصداق این طرز فکر است که امیدوارم نسل های بعدی با آگاهی و شعور روز افزون بر این افکار واهی غلبه کنند و خود را قربانی سرنوشت و اصولی بی پایه ندادن و برای گرفتن حقشان تلاش کنن🙏🙏
جبران مرد بداخلاق و بخیلی است که یک باقلافروشی محبوب دارد. همه برای غذای او صف میکشند. اما همانطورکه گفتیم، او بسیار خسیس است و با حساب و کتاب دقیق سه ملاقه در ازای یک لیره برای مشتریانش غذا میکشد. چه پاتیل بزرگ با خودت برده باشی، چه کاسهای کوچک، او همان سه ملاقه را برایت میریزد و حتی از خیر یک نخود اضافه هم نمیگذرد. آن روز صبح اما بسیار اتفاقی حواس جبران پرت میشود و یادش میرود از راوی قصهی ما پول بگیرد. راوی دو به شک میشود که عدم پرداخت پول را به او گوشزد کند یا نه.
در نهایت راوی کتاب صوتی گردو یا بهشت، مسئله این است بدون پرداخت پول میرود، اما ذهنش درگیر میشود. با خودش فکر میکند بهتر است یک لیره را پس بدهد و بهشت را بخرد، یا آن را پیش خودش نگه دارد و با آن یک هفته گردو بخورد. رفیق شامی از نویسندگان محبوب سوریه و ساکن آلمان است. او در کتاب حاضر به دوران کودکی خود باز میگردد و محیط کوچه و بازار آن دوره را با زبانی ساده و صمیمی توصیف میکند
در نهایت راوی کتاب صوتی گردو یا بهشت، مسئله این است بدون پرداخت پول میرود، اما ذهنش درگیر میشود. با خودش فکر میکند بهتر است یک لیره را پس بدهد و بهشت را بخرد، یا آن را پیش خودش نگه دارد و با آن یک هفته گردو بخورد. رفیق شامی از نویسندگان محبوب سوریه و ساکن آلمان است. او در کتاب حاضر به دوران کودکی خود باز میگردد و محیط کوچه و بازار آن دوره را با زبانی ساده و صمیمی توصیف میکند
داستان در مورد یک پسر بود که میخواست از جبران بامیه فروش یک کاسه بامیه بخرد اما زمانی که جبران حواسش نبود و در حال خنده با شاگردش بود تصمیم گرفت پول بامیه یعنی یک لیر را ندهد و رفت شاگردش آمد و گفت پول را ندادی او به دروغ گفت که داده است اما با خود گفت بهتر است پول را بدهد تا به بهشت برود و اگر ندهد یک هفته گردو میخورد و در آخرت جهنم میرود یاد دوستش یوسف افتاد که پدر نداشت او مرغ ۴ لیر میخرید آن را در شهر به ۷ لیر میفروخت و ۳ لیر با مادرش روزگار میگذراند روزی بر حسب اتفاق ۷۵ لیر فروخت و مادرش گفت دست به آن پول نمیزند یوسف کلی چانه زد تا مادرش قبول کند پول را به کلیسا ندهد و در عوض پیش کشیش اعتراف کند وسف پیش کشیش رفت و اعتراف کرد که همیشه شرافتمندانه کار میکند اما روزی که در حال فروختن مرغ بود کشیش یکو عصبانی شد و گفت چی مرغ میفروشی؟ و شروع به زدن یوسف کرد. پس تصمیم گرفت او نیز پیش کشیش نرود از آن جا که کشیش آنها برادر جبران نیز هست. در واقع این داستان افرادی را نشان میدهد که به ظاهر دیندار هستند. همچنین افراد فقیر و پولدار را نیز بیان میکند.
رفیق شامی خیلی زیبا و طنز گونه افکار بیشتر آدمهای دین مدار رابه صورت داستان کوتاه درآورده واز دیدگاه پسرک قصه راپیش برده دقیقا مانند آدم بزرگهایی که ادعای دینداری میکنند وبفکر سود وزیان خودشان هم هستند وگاهی هم کلاه شرعی سردیگران میگذارند. درجمله ای که میگوید هرچه فقیرتر مومن تر، دراینجارفیق شامی خیلی زیبا وظریف میگوید و درد جوامع مستضعف را بقلم مینویسد. خریدوفروش مرغ درکمد لباس، ماجرای اعتراف یوسف برای کشیش وبقیه داستان خیلی زیبا وقشنگ به رشته تحریردر آورده، پیشنهاد میکنم حتما گوش کنید من خودم چندبار گوش کردم وهرچندبار لذت بردم. صدای خوب راوی شنیدن قصه راچند برابر قشنگترکرده. درآخرازتمامی دست اندرکاران کتابراه نیز نهایت تشکر و قدردانی رادارم.
داستان خیلی بانمکی بود. دربارهی افرادیست که با وجود ثروت و ادعای دینداری، هر کاری که دوست دارند انجام میدهند. در مقابل زندگی افراد فقیر را هم نشان میدهد که هر یک به نوعی زندگی میکنند. فروشندهای که حرص مال میزند، کودکی که پول فروشنده را نداده و میخواهد برای خودش بردارد و پسربچهی دیگری که بارها یک مرغ را به یک نفر میخرد و میفروشد. با این قسمت داستان خیلی خندیدم. ولی زندگی آدمها مثل هم نیست. خیلی از مردم دارا مثل هم زندگی نمیکنند و مردم ندار هم، همینطور. برای عدهای وجدان و راه درست کسب روزی مهم نیست ولی برای عدهای از آنها هم اهمیت دارد. مثل مادر پسرک مرغ فروش. با وجود یکسان بودن شرایط، آدمهای مختلف روشهای متفاوتی را برای زندگی انتخاب میکنند.
سلام دوستان استاد رفیق شامی یا سهیل فاضل نویسنده سوری و آلمانی، دارای دوشخصیت کاملا جدا از هم که سرچشمه در دو ملیتی وی دارد یکی از نظر ظاهری زمانی که سوریه بود با تیپ عینک و سبیل و موی فر پیشانی بلند عربی و گویش عربی و مشغول داستانهای عرب و عمدتا سیا سی، و زمانی که پیش خانواده مادری آلمانی تبارش میرفت، با تیپ صورت کامل تراشید ه بدون سبیل بدون عینک و موی سر صاف و ژولیده و لهجه المانی و شبیه شرلوک هلمز ولی بدون کلاه لباس میپوشید به طوری که احر اکسی او را در شام میدید، و چند وقت بعد به ملاقات او در المان میرفت، اگر با او برخورد میکرد او را قطعا نمیشناخت، که این داستانی دارد و خود بماند... باز هم نمونهای از دستمایهای برای نوشتن داستانی کوتاه
کتاب جالب و آموزنده. دربارهی جبران مرد بداخلاق و بخیلی است که یک باقلافروشی محبوب دارد. همه برای غذای او صف میکشند. اما همانطورکه گفتیم، او بسیار خسیس است و با حساب و کتاب دقیق سه ملاقه در ازای یک لیره برای مشتریانش غذا میکشد. چه پاتیل بزرگ با خودت برده باشی، چه کاسهای کوچک، او همان سه ملاقه را برایت میریزد و حتی از خیر یک نخود اضافه هم نمیگذرد. آن روز صبح اما بسیار اتفاقی حواس جبران پرت میشود و یادش میرود از راوی قصهی ما پول بگیرد. راوی دو به شک میشود که عدم پرداخت پول را به او گوشزد کند یا نه.
خوب بود. صدای گوینده هم بهتر. آموزنده و زیبا.
خوب بود. صدای گوینده هم بهتر. آموزنده و زیبا.
جبران مرد بداخلاق و بخیلی است که یک باقلافروشی محبوب دارد. همه برای غذای او صف میکشند. اما همانطورکه گفتیم، او بسیار خسیس است و با حساب و کتاب دقیق سه ملاقه در ازای یک لیره برای مشتریانش غذا میکشد. چه پاتیل بزرگ با خودت برده باشی، چه کاسهای کوچک، او همان سه ملاقه را برایت میریزد و حتی از خیر یک نخود اضافه هم نمیگذرد. آن روز صبح اما بسیار اتفاقی حواس جبران پرت میشود و یادش میرود از راوی قصهی ما پول بگیرد. راوی دو به شک میشود که عدم پرداخت پول را به او گوشزد کند یا نه.
واقعا از شنیدن این داستان لذت بردم
و همچنین از گویندگی دلنشین صدا بازیگران
در نظر من این داستان طنز مثال کوچکی در مورد انتخاب بین دنیای مادی و معنوی بود
ایا با دادن حق ددست دیگری در ارامش خاطر باشم و دینم را ادا کنم
یا با نگهداشتن مقدار پول ناچیزی که برای من ارزش بسیار زیادی دارد بتوانم به درجه کوتاهی از رفاه مادی برسم؟
عاشق داستانهای این شکلیم
ممنونم از کتابراه و گویندگام
وقت بسیار خوبی رو با این داستان گذروندم
پیشنهاد میکنم حتما گوش بدین.
و همچنین از گویندگی دلنشین صدا بازیگران
در نظر من این داستان طنز مثال کوچکی در مورد انتخاب بین دنیای مادی و معنوی بود
ایا با دادن حق ددست دیگری در ارامش خاطر باشم و دینم را ادا کنم
یا با نگهداشتن مقدار پول ناچیزی که برای من ارزش بسیار زیادی دارد بتوانم به درجه کوتاهی از رفاه مادی برسم؟
عاشق داستانهای این شکلیم
ممنونم از کتابراه و گویندگام
وقت بسیار خوبی رو با این داستان گذروندم
پیشنهاد میکنم حتما گوش بدین.
جالب بود واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنندچون به خلوت می روند آن کار دیگر می کننداین فروشندگان بهشت ظاهرا سهمی برای خود نمی خواهند🤔یه جای داستان میگه یوسف هر چی فقیرتر میشه مومن تر میشه واین مومن ما یک مرغ را چگونه می فروشد؟؟؟ البته بر این کودک خرده ای نیست وقتی مبلّغ دینی اش آنگونه هست. اینگونه الگوها و کردارهاست که جامعه و انسانیت را به قهقرا کشانده اگر چه این حکایت، طنز است اما طنزی به تلخی یک واقعیت زهرآلود
بعضی داستانها گمراه کننده هستند و واسه همین باید ببینی کدوم کتاب رو داری میخونی!! سفسطه و مغلطه، استفاده از فریبهای دیالکتیک، بحث و جدل سوفسطاییان، و اینجا با یک مغلطه پنهانی از منطق قیاسی، سعی در گمراهی خواننده دارد، از جزء به کل قیاس دادن و نتیجه گیری کاذب. مثل اینکه بگوییم این کشیش بعنوان یک مرد مذهبی، منحرف است، همه اشخاص معنوی میتوانند منحرف باشند، پس من هم عاقلانه و عامدانه عمل غیر اخلاقی را انجام میدهم.
فقط میخواستم از مسئولین و عوامل کتابراه تشکر کنم بخاطر کتب صوتی و متنی رایگان، بخاطر کتاب شنبه که چقدر نو تازه و خلاقانس، بخاطر تخفیف های فراوان، بخاطر تخفیف های ۸۰درصدی، بخاطر کتابهای رایگان آخر هفته و... بسیار ویژگی ها و خصوصیات دیگری که این برنامه را خاص و نمونه کرده نسبت به برنامه های مشابه. بهترین ها رو براتون آرزومندم امیدوارم همیشه پاینده و پر روزی باشید🌹
صبح یک روز در دهه ی پنجاه میلادی به دکان کوچک جبران و شاگردش، واقع در دمشق، پایتخت سوریه، می رویم و همراه با راوی که پسر کوچک فقیری است، مجبور می شویم میان گردو و بهشت انتخاب کنیم. کتاب صوتی گردو یا بهشت، مسئله این است داستان کوتاهی اثر رفیق شامی نویسنده ی مشهور اهل سوریه است که ماجرای همین پسر کوچک و انتخاب او میان راست گویی و نیاز را روایت می کند.
داستان ساده و جالبی بود درباره مقایسه بین زندگی و رفتار انسانهای ثروتمند و فقیر و واقعیت زندگی کسانی که ادعای دینداری میکنن و دستورالعملها و راهنماییهایی که درباره دین به فقرا و افراد عادی جامعه دارن ولی خودشون بهش باور ندارن و عمل نمیکنن. این داستان با تمام سادگی که داره ولی مفاهیم عمیقی رو بیان میکنه. گویندگی و اجرای متن عالی و دلنشین بود.
سلام داستان کوتاه و شیرینی بود اما تأمل پذیر ….. معنای زندگی از فرد به فرد، روز به روز، ساعت به ساعت در تغییر است. از این رو آنچه مهم است معنای زندگی به طور اعم نیست، بلکه هر فرد می بایست معنی و هدف زندگی خود را در لحظات مختلف دریابد …….. با تشکر از خوانش عالی گوینده با تشکر از کتابراه
داستان کوتاه بسیار زیبایی ست. انتخاب بین گردو و بهشت، انتخاب بین تظاهر به دینداری یا زندکی عادی داشتن است. داستان از زاویه دید کودکی روایت میگردد که از دادن پول آنچه خورده، سرباز میزند و سپس روایتی از دوست فقیرش نقل میکند که.... خواندن این کتاب را به همه دوستداران کتاب پیشنهاد میکنم.
این کتابهای صوتی کوتاه واقعا برای من خیلی جذابه واقعا به رد روزایی میخوره که حس و حال کتاب خوندن نداری داستانن دومی که راجب دوستش بود تعریف کرد یه جورایی داره کارما دنیا رو به ما ثابت میکنه منظورش این که از هردست بدی از همون دست پسمیگیری و مجرم که به صفحه جرمش برگشته بود باز