نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی یاقوت کبود - مریم سادات طباطبایی

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
محبوبه وفادار
۱۴۰۳/۱۱/۰۸
خانم طباطبایی به زیبایی دردورنج جامعه رابه صورت داستانی کوتاه درآورده است داستانی تکراری ومتاسفانه شایع که پدری معتاددخترک کم سن وسالش راجزدارایی خودمیداندورویش قیمت میگذارد بدون اینکه حتی ذره‌ای به روح روان دخترک بیاندیشداینجا به تنفری که دردل دختر بوجودآمده اشاره شده تاحدی که پدررادربیابان رهاکرده تاطعمه حیوانات شود وبدتراینکه مرد زندگیش هم برای دختر پشت وپناهی نبوده طوری که مرتب کتک کاری وزورگویی میکرد حالا وضعیتی شده که دخترقصه ازهمه مردان متنفر است وفکرمیکندپسرخودش هم درآینده پاجای پای پدرخواهدگذاشت وای کاش درنطفه خفه‌اش میکرد، قصه سوی دیگری هم دارد مادری که باردار است وفرزندش دختر می‌باشد باشنیدن داستان اوهم به این میاندیشد که شایددرآینده دختر من هم موردچنین ظلمی قراربگیرد وهمین دردورنج دوباره تکرارشود، بافکربه بی پناهی دختران درجامعه، واینکه هیچ قانونی در دادگاه از زنان حمایت نمیکند پس تصمیم به خاتمه بارداری میگیرد وبدنبال داروی سقط جنین فضای مجازی راجستجو میکند، این دردورنج همچنان در جامعه‌هایی که اختلاف طبقاتی دارندتکرار میشود مردان مسن پولدار که چشمشان به دارایی پدران بی پول که همان سرمایه اصلی زندگیشان یعنی دخترانشان است میافتدوباپیشنهادهای متعدد آخربه خواسته‌های شیطانی خودشان میرسند، ادامه دارد. ممنون از کتاب راه که چراغ راه وروشنگر راه انسانهاست
maniya
۱۴۰۳/۱۱/۱۳
داستان در مورد زنی سختی کشیده بود که در کودکی وقتی ۱۶ ساله بود پدر الکلی‌اش او را به دوست پولدارش که سن باباشو داشته فروخت. آن پیرمرد پولدار که مهندس بود دست به زن داشت. فضای داستان در دریا اسکله و در داخل کشتی هست در اینجا ما بیشتر با اینجور محیط‌ها آشنا می‌شویم صدای جذر و مد دریا سایه ماه افتاده در آب؛ صدای عرشه و ملوان‌های سفیدپوش صدای سوت کشتی نورهای منعکس شده از کابین‌ها و... همه حالات را بیان می‌کند آن زن با یکی از همکارانش در عرشه درد و دل می‌کند که به خاطر گردنبندی طلا که به شکل خوشه انگور بود و رویش نگین داشت از شوهرش کتک خورد. اما در انتهای داستان می‌فهمیم که خود آن همکار که برایش درد و دل کرده خود نیز بدبخت بوده و شوهر کتک زن داشته است. یعنی آن همکار چند سال بعد بدبخت شد و زن مهندس را دید که شوهر پیرش در خانه سالمندان است و او گردنبند انگور را در گردنش هست.
مجیدناجی
۱۴۰۳/۰۴/۱۷
باسلام خدمت دوستان کتاب وهمراهانه کتابراه. خانوم طباطبایی نویسنده ریزبین وبسیار دانا هستند. که طولانی ترین داستان جامعه های نظام سرمایه داری و ارباب و کارگر ارباب را به زیبایی وکوتاه روایت کردند. تازمانیکه ثروت در دست سرمایه داران بلوکه است این درد و رنج ادامه دار است دستهای پرتوان نویسنده را میبوسم از دور که دردجامعه رادیدند و روایت کردند. عفونت اعتیاد، تجاوز، حقوق نابرابر زن و مرد، چندهمسری، کودک همسری، کودکان کارو..... ازکتابراه عزیز و کارکنان زحمتکش که چراغی هستند در تاریکی بیسوادی بینهایت تشکرمیکنم شما پیغمبران زمان هستید
زری بانو
۱۴۰۳/۰۶/۱۵
بانو طباطبایی در رمان صوتی‌اش از مردی گفت که وقتی درگیر اعتیاد شد، وظیفه‌ی پدری دلسوز بودن رو فراموش کردو دختر نوجوانش رو با ملک و دارایی مرد سفاک و پولدار معاوضه کرد و با برچسب فعل غیر شرعی پای قانون را وسط کشید. آنسوتر مادر و مادرانی بودند که وظیفه‌ی حمایت از پاره‌های تنشان آن‌ها را به تصمیم بی رحمانه‌ای وادار کرد. فرقی نمی‌کندزن باشیم یا مرد، پدر یا مادر، اینکه تصمیم خاص ما دلیلی می‌شود بر مرگ یا زندگی با نکبتی برای فرزندانمان. تصمیماتی که خواسته یا ناخواسته در گوشه و کنار سرزمینمان اتفاق می‌افتد.
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۷/۳۰
داستان به سرگذشت دختری اشاره دارد که پدر معتادش در ازای پول و ملک، دخترش را به عقد یک مرد مسن درمی‌آورد. نهایتا دختر از همه مردان بیزار میشود و حتی می‌گوید‌ای کاش پسر خود را سقط کرده بود، زیرا او هم مرد بدذاتی مانند پدرش خواهد شد که دل یک زن را خواهد شکست. همه‌ی این‌ها گویی موجب ترس راوی میشود و دلش نمیخواهد در جهانی این چنین بی‌رحم، نوزادی را به دنیا بیاورد و به فکر سقط جنین بیفتد. موضوع چندان جدید نیست، اما خب به دلیل اهمیت زیادش، ارزش بیان شدن دارد و البته که میتوانست بیشتر بسط داده شود.
اکبر ایزدی
۱۴۰۳/۰۹/۰۶
فقر در جامعه و متاسفانه بد مدیریتی در جامعه باعث میشود شخصی معتاد بخاطر پول دخترش را به عقد مرد مسنی در بیاورد خانم طباطبایی خیلی خوب و وزین به این موضوع در قالب داستان پرداخته
مریم معز
۱۴۰۳/۰۶/۰۶
داستانی بود که دختر به خاطر اعتیاد پدر قربانی شده بود. موضوعش اجتماعی بود. موضوع داستان با اسم داستان همخوانی نداشت. راستی توی داستان نگفت گردنبند را از چه کسی گرفته است
مرتضی ظهیری
۱۴۰۳/۰۷/۰۹
هستن تو جامعه که براشون چنین اتفاقی افتاده ولی از بعضی‌های دیگر موفق تر هستن، فقط و فقط به خاطر این که خودشون خواستن و واقعا هم تلاش کردند...
ممنون از کتابراه
ندا ونه بینی
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
داستان پردازی خوبی داشت هر چند که کوتاه بود. داستان خیلی از زنان سرزمینم که یک مرد ثروتمند به خودش اجازه میده بخرتشون و هر ظلمی رو نسبت بهشون روا بداره.
Negin
۱۴۰۳/۰۵/۲۹
سرگذشت دخترانی رو به تصویر می کشه که بخاطر اعتیاد پدر با فردی که همسن پدرشون هستن ازدواج میکنند که بتونم بدهی پدر رو تسویه کنن
شیما
۱۴۰۳/۱۰/۱۵
کتاب خوبی بود میشد لحظه‌ی رو که آخر داستان زن تصمیم میگیره بچش رو سقط کنه با تصویر تصور کرد ارزش شنیدن داره.
سمیه برزگری
۱۴۰۳/۱۰/۲۸
داستان جالبی داشت ولی متن رو خیلی خلاصه کردن و همچنین آخرش هم نصفه موند و نفهمیدم که آخرش چی شد
فاطیما بابایی
۱۴۰۳/۰۸/۲۰
داستان خوبی بود و کوتاه خیلی قشنگ با صدا تونستن برای مخاطب تصویر سازی کنن تلخ اما قشنگ بود
Raz
۱۴۰۳/۰۵/۲۹
جزئیات را خوب تشریح کردند، می‌توان تصویر سازی خوبی از این داستان داشت و موضوع اجتماعی خوبی نیز هست
منصور جاودان
۱۴۰۳/۰۹/۲۶
بیشتر در مورد روابط اجتماعی و خشونت مردها ه زن‌ها و ازدواج‌های از روی اجباره
گلرخ سعیدی
۱۴۰۳/۰۸/۲۸
عالی بود. یک درد اجتماعی و بسیار زیبا و باقلمی روان به نگارش در آورده بود.
فاطیی
۱۴۰۳/۰۷/۲۴
خوبه ولی کاش داستان هارو خودمونی تر میخوندین نه انقد کتابی
M
۱۴۰۳/۰۴/۲۷
عالی است. عالی همه چیز رو توصیف میکند
مینویی
۱۴۰۳/۱۰/۲۳
خوشی زده زیر دل این خانمها
م. خ.
۱۴۰۳/۰۵/۳۱
قصه‌ی کوتاهی بود از تجاوز و سقط جنین
manijeh poormohammadi
۱۴۰۳/۰۵/۲۹
یک داستان خیلی معمولی بامیانی معمولی تر
فریبا جعفری
۱۴۰۳/۰۴/۲۷
خیلی خوب بود کوتاه بود ولی شنیدنی.