نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی یاقوت کبود - مریم سادات طباطبایی
3.9
54 رای
مرتبسازی: پیشفرض
محبوبه وفادار
۱۴۰۳/۱۱/۰۸
00
خانم طباطبایی به زیبایی دردورنج جامعه رابه صورت داستانی کوتاه درآورده است داستانی تکراری ومتاسفانه شایع که پدری معتاددخترک کم سن وسالش راجزدارایی خودمیداندورویش قیمت میگذارد بدون اینکه حتی ذرهای به روح روان دخترک بیاندیشداینجا به تنفری که دردل دختر بوجودآمده اشاره شده تاحدی که پدررادربیابان رهاکرده تاطعمه حیوانات شود وبدتراینکه مرد زندگیش هم برای دختر پشت وپناهی نبوده طوری که مرتب کتک کاری وزورگویی میکرد حالا وضعیتی شده که دخترقصه ازهمه مردان متنفر است وفکرمیکندپسرخودش هم درآینده پاجای پای پدرخواهدگذاشت وای کاش درنطفه خفهاش میکرد، قصه سوی دیگری هم دارد مادری که باردار است وفرزندش دختر میباشد باشنیدن داستان اوهم به این میاندیشد که شایددرآینده دختر من هم موردچنین ظلمی قراربگیرد وهمین دردورنج دوباره تکرارشود، بافکربه بی پناهی دختران درجامعه، واینکه هیچ قانونی در دادگاه از زنان حمایت نمیکند پس تصمیم به خاتمه بارداری میگیرد وبدنبال داروی سقط جنین فضای مجازی راجستجو میکند، این دردورنج همچنان در جامعههایی که اختلاف طبقاتی دارندتکرار میشود مردان مسن پولدار که چشمشان به دارایی پدران بی پول که همان سرمایه اصلی زندگیشان یعنی دخترانشان است میافتدوباپیشنهادهای متعدد آخربه خواستههای شیطانی خودشان میرسند، ادامه دارد. ممنون از کتاب راه که چراغ راه وروشنگر راه انسانهاست
داستان در مورد زنی سختی کشیده بود که در کودکی وقتی ۱۶ ساله بود پدر الکلیاش او را به دوست پولدارش که سن باباشو داشته فروخت. آن پیرمرد پولدار که مهندس بود دست به زن داشت. فضای داستان در دریا اسکله و در داخل کشتی هست در اینجا ما بیشتر با اینجور محیطها آشنا میشویم صدای جذر و مد دریا سایه ماه افتاده در آب؛ صدای عرشه و ملوانهای سفیدپوش صدای سوت کشتی نورهای منعکس شده از کابینها و... همه حالات را بیان میکند آن زن با یکی از همکارانش در عرشه درد و دل میکند که به خاطر گردنبندی طلا که به شکل خوشه انگور بود و رویش نگین داشت از شوهرش کتک خورد. اما در انتهای داستان میفهمیم که خود آن همکار که برایش درد و دل کرده خود نیز بدبخت بوده و شوهر کتک زن داشته است. یعنی آن همکار چند سال بعد بدبخت شد و زن مهندس را دید که شوهر پیرش در خانه سالمندان است و او گردنبند انگور را در گردنش هست.
باسلام خدمت دوستان کتاب وهمراهانه کتابراه. خانوم طباطبایی نویسنده ریزبین وبسیار دانا هستند. که طولانی ترین داستان جامعه های نظام سرمایه داری و ارباب و کارگر ارباب را به زیبایی وکوتاه روایت کردند. تازمانیکه ثروت در دست سرمایه داران بلوکه است این درد و رنج ادامه دار است دستهای پرتوان نویسنده را میبوسم از دور که دردجامعه رادیدند و روایت کردند. عفونت اعتیاد، تجاوز، حقوق نابرابر زن و مرد، چندهمسری، کودک همسری، کودکان کارو..... ازکتابراه عزیز و کارکنان زحمتکش که چراغی هستند در تاریکی بیسوادی بینهایت تشکرمیکنم شما پیغمبران زمان هستید
بانو طباطبایی در رمان صوتیاش از مردی گفت که وقتی درگیر اعتیاد شد، وظیفهی پدری دلسوز بودن رو فراموش کردو دختر نوجوانش رو با ملک و دارایی مرد سفاک و پولدار معاوضه کرد و با برچسب فعل غیر شرعی پای قانون را وسط کشید. آنسوتر مادر و مادرانی بودند که وظیفهی حمایت از پارههای تنشان آنها را به تصمیم بی رحمانهای وادار کرد. فرقی نمیکندزن باشیم یا مرد، پدر یا مادر، اینکه تصمیم خاص ما دلیلی میشود بر مرگ یا زندگی با نکبتی برای فرزندانمان. تصمیماتی که خواسته یا ناخواسته در گوشه و کنار سرزمینمان اتفاق میافتد.
داستان به سرگذشت دختری اشاره دارد که پدر معتادش در ازای پول و ملک، دخترش را به عقد یک مرد مسن درمیآورد. نهایتا دختر از همه مردان بیزار میشود و حتی میگویدای کاش پسر خود را سقط کرده بود، زیرا او هم مرد بدذاتی مانند پدرش خواهد شد که دل یک زن را خواهد شکست. همهی اینها گویی موجب ترس راوی میشود و دلش نمیخواهد در جهانی این چنین بیرحم، نوزادی را به دنیا بیاورد و به فکر سقط جنین بیفتد. موضوع چندان جدید نیست، اما خب به دلیل اهمیت زیادش، ارزش بیان شدن دارد و البته که میتوانست بیشتر بسط داده شود.