نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی خفته در خاک - ملیسا جونز
4.3
277 رای
مرتبسازی: پیشفرض
مهناز کیان مهر
۱۴۰۲/۰۵/۲۱
105
داستان با جذابیت شروع میشه اما بعد رو به افول میره تا قسمت چهل و سه، بعد دوباره هیجان ایجاد میشه. به نظرم کمی زودتر از موعد، قاتل معرفی میشه، بهتر بود در همان دو قسمت آخر معلوم میشد. بخش اولیه داستان، زویی با اینکه پیش درمانگر میرفت، کوچکترین پیشرفتی نمیکرد و اوضاعش بهتر نمیشد اما خیال میکرد که دارد خوب میشود، این عجیب بود. در داستان چند چیز بی منطق بود، انگیزه قتل چه بود چون حتی انگیزه حسادت و یا خشونت وجود نداشت. منطق وجود درمانگر چه بود جز اوضاع را خراب تر کند انگار که دشمنی داشته باشد که چنین چیزی گفته نشد و رازی هم که به پل گفته بود مبهم ماند. دیدارهایش با هر کدام از افراد خانواده فقط حال آنها را بدتر کرده بود. کاش نویسنده، اوضاع روانشناختی قاتل رو بیشتر توضیح میداد. ترجمه خوب بود، البته کلمه افلاس، در گفتگوی روزمره استفاده نمیشود بهتر بود میگفت بیچاره میشیم تا بگه به افلاس میفتیم. یا حوله پالتویی بهتر بود ترجمه بشه حوله تن پوش. گربه هیچ نقشی نداشت، اما خیلی روش مانور داده شده بود. گویندهها خیلی خوب بودن مخصوصا خانمها که خوب احساسات رو در صداشون منعکس میکردن. در کل کتاب ارزش گوش دادن دارد.
این کتاب بسیار زیبا و جذاب خوانده شده بود ولی واقعا چقدر ترسناک است که یک بچه ۱۲ ساله به سادیسم مبتلا باشد و از کشتن و زجر کشیدن انسانهای دیگر لذت ببرد. بیشتر بیتوجهی پدر و مادر از موقعی که بچهها به دنیا میآیند تا زمان ۳ سالگی باعث ایجاد اینگونه مشکلات روانی برای بچهها میشود. من چندسال قبل هم یک فیلم در رابطه با همین موضوع سادیسم جسمی که به فرد احساس لذت میدهد را در تلویزیون دیده بودم و متاسفانه خیلی ترسناک و دردآور بود. چه بیماریهای روانی در جامعه ما وجود دارد و از آنها بیخبریم واقعا چقدر سخت است. ولی بهتر است با آموزش درست به انسانها آنها را از چنین بیماریهای روانی آگاه کنیم که از اینجور افراد در جامعه آسیب نبینند یا کشته نشوند. من در این داستان از رفتار زویئی که مادر بچهها بود بدم میآمد واقعا اگر انسان وقت بچه بزرگ کردن ندارد بهتر است اصلا بچه به دنیا نیاورد زیرا باعث میشود فقط افرادی روانی در خانوادهها و جامعه رشد کنند و باعث صدمه و آسیب به بقیه و حتی خطرات مرگ برای دیگران داشته باشند
طرح کلی و ایده اصلی رمان خوب است (البته ایده جدیدی نیست) ولی آنقدر بد پرداخت شده که به جرات می توان گفت ایده حرام شده. این رمان چندین حفره اساسی دارد و سوالات مهمی را بی پاسخ می گذارد و از این نظر دقیقا شبیه به فیلم های بی سر و ته ژانر وحشت و روانشناسی است. تا انتهای داستان نمی فهمیم انگیزه مجرم چیست؟ آیا اختلال روانی دارد؟ دلیل نزدیکی زویی به اندرو و فاصله او از پل چیست؟ اصلا وجود شخصیت لیلیان در قصه چه تاثیری دارد؟ آن هم شخصیتی که تا این حد رو بازی می کند که همه به جز زویی با اولین برخورد از او بیزار می شوند. لیلیان به پل چه گفته که قرار است به کسی نگوید؟ آدم های این قصه شخصیت ندارند و فقط تیپ های تخت و بدون عمق هستند که پیشینه ای ندارند و همین بی ریشه بودن باعث می شود انگیزه ای برای اعمالشان نداشته باشند. در واقع نویسنده فقط خواسته با یک ایده خوب داستان مهیجی را بیان کند غافل از اینکه ایده پردازش درست می خواهد. ایده اولیه مثل بذر گیاه است که به پرورش نیاز دارد تا بار دهد. کار گروه گویندگان در کل قابل قبول بود. با سپاس از کتابراه
داستان خیلی جالب بود خیلی عالی بود صداگذاری عالی بود قشنگ احساسات رو بیان میکرد کتاب از اول با هیجان شروع میشه وسط هاش از هیجانش کم میشه ولی باز دوباره هیجانی میشه مادری که به شدت به کارش اهمیت میداد و باردار شده بود و بعد از ۲تا پسر یه دختر به دنیا اورده بود ولی کودک چند روز بعد از تولدش خفه شده و مرده بودزن به شدت ناراحت میشه گریه میکنه و قرص اعصاب میخوره به دیدن مشاور میره و کارشو میذاره کنار و به بچه هاش بیشتر اهمیت میدهدرواقع به یکی از پسراش و از پل خوشش نمیاد همیشه از اندرو تعریف میکرد که کمکش میکنه که نقاشی زیبا میکشه و اینکه خیلی باهوشه ولی هیچ وقت نمیدید پل چقد دوستش داره اشپزی میکنه تویه کارهای خونه کمکش میکنه ازش تعریف نمیکردجاییش خیلی ناراحت شدم که سر پل تویه ماشین داد زد و پل داشت میگفت مامان تو خیلی قویی هستی خیلی خوبی ولی زویی سرش داد زد و پل گریه کرد واقعا یه مادر اینقدر بی رحم۴ماه بعد از مرگ دخترش زویی هم خفه شده و مرده بودو شوهرش رو مقصر میدونن و زندان میندازن که قاتل دختر و همسرشه ولی کم کم معلوم میشه قاتل کیه و چه هدفی داشته کتاب خیلی خوبی بود هیچ وقت از ظاهر نمیشه قضاوت کرد ممنون از کتابراه
با سلام خدمت کتابراه و همراهانش اول تشکر میکنم از کتابراه واقعا دید منو نسبت به کتاب ها به نسبت خیلی زیاد بسط داد... و اینکه اینجا چون کتابها با ژانرهای مختلف میخونم احساس میکنم تکه هایی از دنیاهایی که اصلا واردش نمی شدم به دنیای خودم وصل میکنم و تجربه های بسیار جدید از دنیاهای دیگه، از اجتماع ها و فرهنگهای دیگه به تجربه های یکنواخت قبلی اضافه میشه و میل به تنوع پیدا کردم... رمان خفته در خواب یه ژانر جنایی خیلی غیر معمولی هست که با یه تراژدی معمولی شروع میشه و یه زندگی عادی که به هیچ عنوان از گوش دادن بهش خسته نمیشی چون خیلی خوب نوشته شده و از همه مهمتر خیلی خوب اجرا شده... و از یه جایی به بعد جنایی میشه... از یه جایی به بعد جنایت از نوع جانی بودن و روانپریشی خبر می دهد.. با اینکه واقعا با عقل جور در نمیاد و واقعا یه جاهایی تخیلی می نماید اما در عصری زندگی می کنیم که هیچ چیز تخیلی نیست و امکان دارد که اتفاق بیوفته حتی به ندرت... ولی قسمت ۱۱۱ واقعا اذیتم کرد با اینکه اصلا جنایی نمیخونم مجبور بودم این قسمت های آخرو گوش بدم خیلی جزئی به مسئله پرداخته بود و واقعا مشمئز کننده بود و البته همین هیجانات مغزو ریستارت میکنه و آدمو واقعا با دنیاهای دیگه که در وجود خودش نیست آشنا میکنه... کتابی نیست که بتونی زمین بذاری حتی اگه چیزی برای ابراز نداشته باشه ولی زمین گذاشتنی نیست البته این از زیرکی نویسنده هست....
کتابی بود که اگر نیمه رهایش کرده بودم هرگز هیجانش را درک نمیکردم! عجب داستان خوب و غم انگیز و جذابی بود! در ابتدا غم داستان مرا گرفت و با خود گفتم در شرایط روحی که اکنون دارم نباید این کتاب را گوش بدهم و میخواستم نیمه رهایش کنم و در زمان مناسب تری به سراغش بیایم تما نتوانستم این کار را بکنم و ادامه دادم. واقعا با گوش دادن به یادداشتهای زویی گریه میکردم و نویسنده را تحسین میکردم که اینگونه توانسته قلب خواننده را فشرده کند. اما کم کم داستان رو به افول رفت و فکر کردم تنها برای کش دادن داستان است که ماجرا به سمت و سوی قتل رفته و مایکل را بازداشت کردهاند. برای همین از نویسنده ناامید شده بودم تا اینکه به یک سوم پایانی رسیدم و ابنجا بود که قسمتهای هیجانی داستان شروع میشد. واقعا جالب و تعجب آور بود که در نهایت مشخص شد یک کودک ۱۲ ساله قاتل خواهر و مادر و خاله خود است! و قسمتی که ماجرا را تعریف میکرد... فکر اینکه روان پریشان چهها که نمیتواند با یک انسان و حتی یک کودک بکند ناراحت کننده است. و نویسنده واقعا عالی داستان را تمام کرد. و گویندگان هم به بهترین شکل اجرا میکردند و هم غم و هم هیجان و امید را به بهترین شکل انتقال میدادند. واقعا ممنونم از کتابراه بابت داستانها و کتابهای خوب و همینطور گویندگان عالی.
کتاب بیشتر شبیه یک نمایش رادیویی بود تا کتاب صوتی و انصافاً با شیوایی و تبحر تمام اجرا شده بود و همین جا از اجرا کنندگان نهایت سپاس را دارم زیرا رمان طولانی را تبدیل به یک فایل صوتی جذاب تر از متنی کرده بودند داستان قبل از این که یک داستان جنایی باشد از منظر روان شناسی قابل تعمق و نقد است. مادری که بعد از تشکیل خانواده صرفاً به دلیل روند عادی زندگی خود را مکلف به فرزندآوری میداند و کارش را مقدم بر همه چیز میداند. از نظر مالی خانواده تحت تکفل مادر هستند که اتفاقاً وجهه اجتماعی بالایی هم دارد و از محبوبیت اجتماعی برخوردار است و بدون این که خود را وارد چالشهای زندگی کند روزگار با آرامش ظاهری میگذرد ولی در پی یک حادثه ناگهان همه چیز به هم میریزد و مادر متوجه کم کاریهای خود در قبال خانواده و خصوصاً فرزندان میشود و باز به اشتباه برای ارضای کودکی و جوانی ناکرده خودش زندگی پر مشغله را کنار میگذارد و این افراط و تفریط نظم زندگیاش را به هم میریزدهیچ بچهای از پدر و مادرش متنفر نمیشود قبل از این که آنها نسبت به فرزندشان بی توجه باشند و ادامه داستان که ترجیح میدهم توضیحی ندهم تا از جذابیت آن نکاهد ولی به اصرار توصیه به شنیدنش میکنم چون هم آموزنده است و هم سرگرم کننده. ممنون از کتابراه برای ارائه کتابهای متنوع و در همه زمینه ها
با درود کتاب بسیار عالی بود. داستان به خوبی آغاز ادامه و پایان یافت. ابتدا فکر نمیکردم داستان به این جالبی باشه. شخصیت پردازی بسیار عالی انجام شده بود. شخصیت یه زن دیوانه که اولین راوی داستان بود قدرت نوشتن نویسنده را نشون میده. این شخصیت انقدر رو موخ من بود که حتی چند بار به کشتنش فکر کردم و وقتی که مرد واقعا فکر میکردم که خوب شد. در ادامه یه روانپزشک احمق که فکر میکنه خیلی خوبه و اصلا نمیتونه قبول کنه که اونم اشتباه میکنه. بنظرم پدر خانواده خیلی مظلوم اومد و دلم براش سوخت زندگی که دوسش داشتو زره زره از دست داد و در آخر این که یه بچه تا چه حد میتونه روان پریش و دیوانه باشه خیلی شوک آور بود. تمام این موارد از مزایا و قدرت نویسنده بود. البته باید بگم که گویندهها واقعا عالی عمل کردن و تونستن منو خیلی راضی کنن. شاید اگه خودم کتاب میخوندم نمیتونستم به این خوبی با داستان ارتباط برقرار کنم. ممنون از کتابراه و گوینگان عزیز این اثر.
این کتاب داستان زندگی یک مجری مشهور تلویزیونه که از طرف خودش روایت میشه. زندگی و روان اون بعد از مرگ نوزادش فروپاشیده میشه و در ادامه اون بخاطر شوکی که بهش وارد شده از زندگی واقعی فاصله میگیره و به تخیل و باورهای تلقینی از طرف روانپزشکش روی میاره... از وسط کتاب، راوی داستان عوض میشه و اتفاقات رو از طرف خودش شرح میده، بعد از اون هم راویهای دیگهای داستان رو روایت میکنن. پایان کتاب به نوعی غافل گیر کننده ست اما منطقی نیست، یه دفعه یه نفر به عنوان مسبب همه چیز معرفی میشه و خودش هم داستان خودش رو روایت میکنه در حالیکه هیچ منطق و دلیل موجههی برای کارهاش به نظر نمیرسه، انگار نویسنده در اواخر کتاب یه جورایی سر وته داستان رو بهم دوخته. پایان کتاب نوعی اختتامیه خیلی سریع و بی نتیجه داشت، تکلیف خیلی مسائل و خیلی افراد مشخص نشده و بطور کلی بر خلاف اوایل و اواسط مفصل و پر از جزئیاتش، جاییکه مخاطب منتظره گرههای داستان یکی یکی با دلیل باز بشه در عرض چند دقیقه کل داستان تموم میشه.
کتاب در مجموع ارزش شنیدن دارد. گویندگی خیلی خوب، با احساس و جذاب. ترجمه خیلی خوب گرچه بعضی جاها کلمات بهتری میتوانست انتخاب شود ولی در کل خوب و روان بود. نظرم درباره محتوا اینه که اوایل کمی کسل کننده و طولانی پیش میرفت و باید کمی صبور باشید... ولی خب در چند فصل آخر به شدت همه چی عوض میشه و روندداستان تندتر میشه. هرچند بعد از شنیدن فصل صدویازده حس بی قراری توام با تهوع ناشی از دلهره به من دست داد که این منو بیزار میکرد..... و خب معماهایی که در طول داستان شکل گرفت و پاسخ داده نشد مثلاً جمله مادر میداند؟! (چه چیزی را) یا راز خانم لیلیان که پل هم میدانست چه بود؟ چرا خانوم لیلیان این قدر ناشی بود و همزمان معروف؟! یا اینکه چرا اندرو مادربزرگش رو نکشت و سوالاتی از این قبیل... مسئله آخر هم به نظرم ناکافی بودن دلایل اندرو برای ارتکاب به قتل.... چرا فقط زنها و بچهها را بکشد؟! از کجا نشأت گرفته بود....؟ از دین؟ از خشونت؟ از کم توجهی و کم کاری والدین؟ از مشکلات درون خانوادگی؟ چرا بچه ۱۱ ساله چنین تفکراتی را باید دنبال کند بدون یک محرک بیرونی؟! یعنی صرفا کنجکاوی و لذت؟! و خلاصه چنین مسائلی،،، کمی باعث ضعف کتاب شده بود. ممنون از کتابراه
توصیفات زیادی داشت مثلا واقعا لازم نبود از کودکی و زندگی فلیکس این همه با جزییات گفته بشه. به نظر من یک سوم اول داستان با اینکه پر از غم و مفصل بود اما نکات آموزندهی بیشتری داشت. وقتی زویی با پل اینطور بی رحمانه رفتار میکرد به عنوان یه مادر برام خیلی ناراحت کننده و عذاب آور بود و بنظرم خوب به رشته تحریر دراومده بود. نمیدونم برداشتم از ماهیت کلی داستان درسته یا نه ولی من فک میکنم نویسنده در شروع داستان تصمیمی برای پایان نداشته و صرفا تمام تلاشش رو کرده اون طور پیش نره که قابل حدس زدن باشه. بنابراین شخصیتهایی رو خلق کرده که در طول داستان سرگردانن و مشخص نیست دقیقا به چه منظور حضور دارند. و دلم میخواد بدونم آیا ممکنه قاتل با این ویژگی و انگیزه در دنیای واقعی وجود داشته باشه. یه مقدار تخیلی بود میتونست به واقعیت نزدیکتر باشه. و در آخر من فکر میکنم اعضای این خونواده کم و بیش همه شون به نوعی دچار بیماری روحی بودن بخصوص مادر خانواده. درست که بعد از دست دادن نوزادش دچار حزن و پریشان حالی شد اما قبل از اون هم شخصیت نرمالی نداشت. تاثیر گذارترین قسمت کتاب برای من اونجایی بود که زویی از پل خواست از پیشش بره و دیگه کنارش نخوابه. در صورتی که میدونست اون بچه چقدر دوسش داره و بهش نیاز داره. خیلی بی رحم بود. قلبم به درد اومد و ناخواسته گریه کردم.
کتاب صوتی خفته در خاک که بصورت نمایش همراه با چند راوی پخش شد کتاب فوق العادهای بود اما باید بگویم این کتاب هم بعد جنایی و هم بعد روانشناسی داشت و دارای فراز و فرودهای زیادی بود که در ابتدا خیلی جذاب نبود و کششی نداشت ولی همینطور که ادامه پیدا میکرد جذاب تر میشد این رمان در واقع از دفترچه خاطرات چند نفر خوانده و اجرا میشد و داستان از مرگ یک نوزاد و اثرات ان روی افراد خانواده شروع میشد و ادامه پیدا میکرد اما در داستان به نظر من چرایی قتلها واقعا مشخص نشد در واقع چرا قاتل دست به قتل میزد را بطور دقیق متوجه نشدم و یا رابطه زویی و لیلیان با هم و با اندرو و اصلا نقش لیلیان. به هر حال داستان جالب و در اخر دلهره اوری بود و از نظر من تربیت فرزند به روش اروپایی اصلا جالب نبود اما در حال ممنون هستم از کتابراه عزیز که رایگان این کتاب جالب را در اختیار عموم قرار داد.
کتاب جالبی بود هیجان داشت تا حدودی خانواده ایی که فکر میکردن بچههای خوبی تربیت کردن و همسری که فکر میکرد زندگی خوبی دارن هرچند که از همون اول به چیزایی سر جاش نبود بچهها عملا تک والد بزرگ میشدن اما در انتهای شب یا روزهای تعطیل مادری که خودش از مشکلات رنج میبرد رئیس اصلی خانه بود چون نان اور بود.. و بجای اینکه دوشادوش همسر کار کند او کار میکرد و هم خانه هم بیرون از خانه رو اداره میکرد تقسیم وظایفی نبود جز پختن و شستن و نگه داری بچهها اما بار روحی بیشترین بار و روی زویی گذاشت چون شکست و قبول نداشت و مرگ بچه را شکست میدونست یجور عدم موفقیت در مسئولیت…مادری که به گفته خودش برای مادر شدن ساخته نشده بود توجه بیش از حد به اندرو و ترد کردن عاطفی واضح پل…و حس گناه در مورد دختر کوچولو…گویندههای خوب و توانایی داره و شنونده رو دنبال خودش میکشون…. ارزش گوش دادن داره
به معنی واقعی کلمه چند روز در سردرد و ضمیر ناخودآگاهم عصبی و پرخاشگر بودم.. با توجه به دارا بودن پسر ۶ ساله و دختر چند ماهه ناخودآگاه حس همدردیه عجیبی با این داستان پیدا کردم.. بسیار هولناک و تراژدی بسیار غم انگیزی بود.. داستان از وحشت فراتر هستش و ویرانگر است.. بچهای که از شدیدترین بیماریهای روانی بهره میبرد و باعث نابودی یک خانواده موفق میشه.. عجیبه... غریبه و غم انگیز.. در مورد کتاب با صداگذاریهای عالی برای خانواده بسیار خوب بود و فن بیان راویها بسیار عالی.. در نقد آن نیز میشه گفت خیلی از وقت رو به بیان جزئیات غیر ضروری اختصاص دادن که خب بنظرم نیازی نبود تا همه ریز جزئیات رو نوشت.. در آخر منتظر بودم نامه مایکل زودتر به دست فیلیکس میرسید و اون آندرو را در تله گیر مینداخت و.... در کل خوب بود و ممنونم از شما
داستان جالبی بود البته در طول داستان زیاد از حد به جزئیاتی که جذابیت نداشت و به داستان مربوط نمیشد پرداخته بود و در انتها که داستان هیجان انگیز شده بود خیلی سربسته و عجلهای به داستان پایان داده شد. ⛔اسپویل: چند جا در داستان به مسایلی اشاره شد که نیمه کاره رها شدن مثل رازی که روانشناس به پل گفته بود یا دلیل اینکه مادر انقدر از پل متنفر بود، یا اینکه پدر چطور پی برد که قتلها کار پسرش بوده⛔
باید اضافه کنم روال داستان تا نیمه خیلی حوصله سر بر بود و من خودم با توجه به نظرات دوستان تا انتها ادامه دادم که با پایانی غیر قابل پیش بینی سوپرایز شدم.
در مورد لحن و رعایت دستور زبان و فراز فرود صداها با توجه به تم داستان، صداپیشگان و راویان داستان عالی بودن و از شنیدن این کتاب با صداهای زیبایشان بسیار لذت بردم.
باید اضافه کنم روال داستان تا نیمه خیلی حوصله سر بر بود و من خودم با توجه به نظرات دوستان تا انتها ادامه دادم که با پایانی غیر قابل پیش بینی سوپرایز شدم.
در مورد لحن و رعایت دستور زبان و فراز فرود صداها با توجه به تم داستان، صداپیشگان و راویان داستان عالی بودن و از شنیدن این کتاب با صداهای زیبایشان بسیار لذت بردم.
یک تریلر نفس گیر و مهیج، با اجرای گروهی بسیار عالی، که شما را تا پایان غیرمنتظرهاش درگیر میکند راجع به زندگی خانواده یک مجری معروف خانم، شاید چیزی شبیه فیلم درخشش با بازی تحسین برانگیز جک نیکلسون شما را تا پایان میخکوب میکند، حیف که کمی زود تمام شد، و راجع به چرا و چگونه میشود که چنین میشود و دکتر روانشناس چیزی نمیگوید، در جایی اشتباه لپی کوچکی است که راوی میگوید پدر آون، واین باعث شد من چند بار به عقب برگردم که آون کیست وچرا اسمش را اصلا نشنیدهام وبعد متوجه شدم منظور پدرآون کشیش است، به هرحال بسیار ممنونم و تشکر ویژه به خاطر صوتی کردن این اثر زیبای آلیس مونرو، دوستان نوشته بودند که اواسط داستان حوصله سر بر است، ولی اینچنین نیست و نویسنده خواسته که بیشتر به روحیه و نحوه زندگی این خانواده پی ببریم، سپاس بیکران.
ملیسا جونز در کتابش، خفته در خاک، برای خوانندهاش این حس بر میانگیزد که از قدرت ایجاد حس تعلیق در مخاطب برای ایجاد کشش در خواندن کتابش تا به انتها توانا است و کتاب قدرت ایجاد ترغیب خواننده را برای خواندن و زمین نگذاشتن کتابش را دارا است، دست مریزاد بانو 👏
مسعود عالم زاده گرجی، ترجمه و زبان نویسنده است و توانسته کتاب عاشقانه، جنایی، روانپریشی و درمانگری و خانوادگی را به ایرانیان بشناساند.
کتاب روایت شادی ندارد و غمگین تاحدی میشه گفت است، اما قضاوت نمیکند و خواننده را مجاب به حس قربانی بودن کاراکترها نمیکند و این مزیت زیبایی برای کتاب است.
داستانی که سبک خاص خود را در نوشتن دارد.
تا آخر داستان نمیتوانید تقریبا حدس بزنید که موضوع آخرش چی میشه و البته کشش در اواسط داستان پررنگتر است.
مسعود عالم زاده گرجی، ترجمه و زبان نویسنده است و توانسته کتاب عاشقانه، جنایی، روانپریشی و درمانگری و خانوادگی را به ایرانیان بشناساند.
کتاب روایت شادی ندارد و غمگین تاحدی میشه گفت است، اما قضاوت نمیکند و خواننده را مجاب به حس قربانی بودن کاراکترها نمیکند و این مزیت زیبایی برای کتاب است.
داستانی که سبک خاص خود را در نوشتن دارد.
تا آخر داستان نمیتوانید تقریبا حدس بزنید که موضوع آخرش چی میشه و البته کشش در اواسط داستان پررنگتر است.
کتاب خوبی بود. یه کتاب روانشناسی که دوست داری تا آخر بخونی. گوینده شخصیت زوئی خیلی سریع خونده بودن و گوینده شخصیت فلیکس بسیار عالی بود، در کل صداگذاری و گویندگی عالی بودن.
در مورد کتاب، شخصیت زوئی خودخواه بود و رفتارش با فرزندانش اصلا خوب نبود و چون اندرو با او بیشتر در ارتباط بود اون بچه هم مشکل روانی پیدا کرده بود. مایکل و پل در این داستان بیشترین آسیب رو دیدن چون داشتن با دو نفر روانی تو یه خونه زندگی میکردن. فلیکس واقعا یک وکیل خوب و با وجدان بود و انصاف نبود بخاطر یه لطف به بچههای خواهر همسرش خانواده خودش هم از بین برود. فقط یه سوال همه چی در این داستان با جزئیات نوشته شده جز ملاقات روانشناس با اندرو چرا؟ و چرا میخواست پل رو مقصر نشون بده و چرا به پل میگفت راز منو به کسی نگو.
در مورد کتاب، شخصیت زوئی خودخواه بود و رفتارش با فرزندانش اصلا خوب نبود و چون اندرو با او بیشتر در ارتباط بود اون بچه هم مشکل روانی پیدا کرده بود. مایکل و پل در این داستان بیشترین آسیب رو دیدن چون داشتن با دو نفر روانی تو یه خونه زندگی میکردن. فلیکس واقعا یک وکیل خوب و با وجدان بود و انصاف نبود بخاطر یه لطف به بچههای خواهر همسرش خانواده خودش هم از بین برود. فقط یه سوال همه چی در این داستان با جزئیات نوشته شده جز ملاقات روانشناس با اندرو چرا؟ و چرا میخواست پل رو مقصر نشون بده و چرا به پل میگفت راز منو به کسی نگو.
سوژهی داستان دلگیره ولی بهرحال داستان مسیر روانی داره و تاآخر شما رو دنبال خودش میکشونه. صدا پیشگی و اجرا و ترجمه همه خوبه و بابت اینها از دست اندرکاران سپاسگزارم. پدر و مادر بودن هیچوقت آسان نبوده. نقش روان درمانگر در این داستان منفی نشون داده شده شاید خواسته تاکید کنه تا خودمون حواسمون رو جمع نکنیم و همدیگه رو نشناسیم کار پیش نمیره و کسی نمیتونه کمکی به ما کنه چون آخر سر پدر هست که متوجه اندرو میشه نه لیلیان. یه جا هم میگه مادرا میدونن وتوجه مادر به اندرو هم زیاد میشه شاید چون متوجه میشه اندرو مشکل احساسی داره. خلاصه این که من دلم گرفت باخوندن داستان. اگه از اول تم داستان رو میدونستم شاید نمیرفتم سراغش.
اوایل داستان کمی کسل کننده بود ولی کم کم روندش بهتر شد و هیجان انگیز شد. بعضی از رفتارای شخصیتها بی منطق و دلیل بود و مخاطب باورشون نداشت مثل احساس زویی نسبت به پل. بعضی از شخصیتها که فکر میکردیم نقش تعیین کنندهای در حل معما دارند نیمه کاره رها شدند مثل شخصیت لیلیان که دلیل دشمنیش مشخص نشد. اگر واقعا کسی با چنین شرایط سنی و انگیزههایی قادر به قتل هست از منظر روانشناختی باید به طور تخصصی در قسمت آخر رمان، مثلا در زمان محاکمه از زبان یک روانشناس، بهش پرداخته میشد وحتی اگر نام علمی داره این بیماری، بیان میشد. اینطوری داستان بسیار قابل باور تر و اثر گذاریش خیلی بیشتر میشد.
سلام کتابهای دتکتیو یا کارآگاهی که ذهن خواننده کتاب را جهت حدس زدن فعال میکند بسیار جالب هستند (البته در این داستان کارآگاه واقعی خوانندگان کتاب هستند) همچنین این کتاب با روش خاطره نویسی داستان را پیش میبرد که آنهم در آموزش خاطره نویسی یا بازگویی جریانهای زندگی مفید است. در مجموع کتاب جالبی بود. راویان خوب بودند البته بهتر بود گوینده صدای مایکل با حس بیشتری جملات را ادا میکرد و فقط روخوانی نمیکرد! و صداپیشه پل نیز چون با تغییر صدا صحبت کرده بود نتوانسته بود به جای یک نوجوان ۱۴ ساله صداسازی کند!! باتشکر فراوان از تیم کتابراه
کتاب حوصله سر برده، خسته کننده، قابل پیش بینی و چرند استلطفا برای وقت ارزشمند خود ارزش قائل باشید و این کتاب رو نخونید۳ ستاره را برای زحمتی که برای این کتاب کشیدند و گویندگان خوبش میدهم که در حق آنها کم لطفی نکرده باشم محتوای این کتاب به گونهای تهیه شده که پس از گوش دادن به ۱/۵ کتاب به راحتی کل داستان رو در میابیدیکی از نکاتی که خیلی این سبک کتابها را جذاب میکند غیر قابل پیش بینی بودن آن است که این کتاب واقعا این خصوصیت را نداشت اگر کتابهایی در این سبک دوست دارید حتما کتاب بیمار خاموش و کودک خاموش را بخوانید
داستان خوب شروع میشود و در زمانی کوتاه بسیار جذاب میشود، بخصوص مایکل و چالشهایی که در پیش رو میبیند بسیار عالی توصیف شده. صداپیشهها به داستان جان تازهای دادهاند البته بانوان حس بیشتری به داستان بخشیدهاند و همینطور گوینده مایکل. اما متاسفانه خود داستان در انتها سرهم بندی شده در سه چهار قسمت آخر... نقش لیلیان، رفتارهای مرموزانه پل، انگیزه بررسی نشده قتلها که با نتیجه گیری مایکل فقط از روی لذت بوده داستان را ناقص رها میکند. اگر برایتان مهم است یک داستان واقعی گوش دهید بهتر است در انتخابتان تجدید نظر کنید.
یکی از بهترین کتابهای معمایی هست خیلی قشنگه اوایل یه مادر افسرده است که از غم از دست دادن نوزادش غمگین است وبعد ماجرا معمایی وراز میشوداگه به کتاب معمایی وراز آلود علاقه دارید بهتون پیشنهاد میکنم کتاب استخوانهای دوست داشتنی وکتاب کودک خاموش رو هم که در این کتابراه وجود داره حتما گوش کنید ذهن شما رو درگیر میکنه وتا مدتها یادتون نمیره ومطمئن باشید جز بهترین کتابهایی که خوانده اید معرفی میکنید فیلم استخوانهای دوست داشتنی دوبله فارسی هم هست میتونید تماشا کنید
داستانی محصور کننده است. روایتی از یک خانواده. مادری موفق و پدری مهربان
داستان به صورتی محصور کننده رفتار بازیگران داستان را به تصویر میکشد و چنان در گیر افکار میکند که گویی شما در ذهن افراد حضور دارید
شرح حالهایی دقیق از حالات و روحیات.
داستان را یکبار در نیمه رها کرده و دوباره از اول گوش کردم. پیش بینیامدرابتدای داستان درست بود لذا با دوباره گوش دادن به داستان تمام بخشها برایم پررنگ تر شد. امیدوارم شما هم مثل من از داستذن لذت ببرید
داستان به صورتی محصور کننده رفتار بازیگران داستان را به تصویر میکشد و چنان در گیر افکار میکند که گویی شما در ذهن افراد حضور دارید
شرح حالهایی دقیق از حالات و روحیات.
داستان را یکبار در نیمه رها کرده و دوباره از اول گوش کردم. پیش بینیامدرابتدای داستان درست بود لذا با دوباره گوش دادن به داستان تمام بخشها برایم پررنگ تر شد. امیدوارم شما هم مثل من از داستذن لذت ببرید
داستان جالب و متفاوتی بود اما به هیچ وجه منتظر هیجان و غافلگیری نباشید و البته باید صبر زیاد داشته باشید تا به اصل ماجرا برسید
به نظرم به قسمت پریشان حالی مادر خیلی زیاد پرداخته شده بود
اجرا خوب بود البته اجرای خانمها بهتر از آقایون بود مخصوصا قسمت آخر فلیکس که لورا را در اون وضعیت پیدا کرد واقعا بد اجرا شده بود،
سکوت و موزیک بین فصول هم خیلی زیاد بود
اما در مجموع شنیدنش را به دوستان پیشنهاد میکنم
ممنون
به نظرم به قسمت پریشان حالی مادر خیلی زیاد پرداخته شده بود
اجرا خوب بود البته اجرای خانمها بهتر از آقایون بود مخصوصا قسمت آخر فلیکس که لورا را در اون وضعیت پیدا کرد واقعا بد اجرا شده بود،
سکوت و موزیک بین فصول هم خیلی زیاد بود
اما در مجموع شنیدنش را به دوستان پیشنهاد میکنم
ممنون
وقتی از اول هدفت شادی خانوادت نباشه و کارت رو به اونا ترجیح بدی یه زخم کوچولو چرک میکنه و کار از کار میگذره تو دنیای واقعی هم همینطوره وقتی که اعتماد به همدیگر رو از دست میدیم افراد سو استفاده کننده و بد طینتی مثل لیلیان پیدا میشن که اوضاع رو بدتر میکنن. ولی به نظرم خیلی بعیده چنین اتفاقی تو روح و روان یه بچه ۱۲ ساله بیفته و خانواده متوجه نشه اونم خانوادهای با این سطح از سواد و آگاهی و عشق و صمیمیت و رفاه اقتصادی!!!!؟؟؟؟
با سلام
علیرغم اینکه داستان به روایت قاتل بودن یک پسربچه اشاره دارد و موجب سردرگمی و وحشت خواننده میشود اما داستان بسیار زیبا و بهم پیوسته نوشته شده و به خوبی میتوان تمام صحنهها را مجسم کرد
پایان داستان غافل گیر کننده بود چنانچه علاقه مند به داستانهای معمایی و جنایی دارید این داستان قطعا پیشنهاد خوبی خواهد بود
در ضمن مهارت روایت کنندگان داستان بی شک در قابل درک بودن و هیجان داستان تاثیر گذار بوده است
علیرغم اینکه داستان به روایت قاتل بودن یک پسربچه اشاره دارد و موجب سردرگمی و وحشت خواننده میشود اما داستان بسیار زیبا و بهم پیوسته نوشته شده و به خوبی میتوان تمام صحنهها را مجسم کرد
پایان داستان غافل گیر کننده بود چنانچه علاقه مند به داستانهای معمایی و جنایی دارید این داستان قطعا پیشنهاد خوبی خواهد بود
در ضمن مهارت روایت کنندگان داستان بی شک در قابل درک بودن و هیجان داستان تاثیر گذار بوده است
کتاب با مرگ دختر کوچک خانواده که تازه متولد شده شروع میشه. خانوادهای که ۳ فرزند داره، ۲ پسر و یک نوزاد دختر که در همان ابتدای داستان میمیرد. پس از مدتی مرگ مشکوک مادر نیز اضافه میشه و همسرش به جرم قتل به زندان میافتد و.... متن کتاب و خوانش عالی خوانندگان شما رو با خود همراه میکنه و باید بگم تا آخر داستان رو گوش بدید تا هیجان اون رو درک کنید و متوجه زیبایی غم انگیز اون بشید.
کتاب خوبی بود از این لحاظ که میگفت هر قضیه ایی از دید هرکس فرق داره و نباید فقط از دید خودمون به مسائل نگاه کنیم و به نظرم ذهن انسان نمیتونه از بدو تولد گناهکار باشه اینکه یه بچه بخواد ذهن بیماری مثل این که توی داستان بود داشته باشه تا جایی که من میدونم البته باید مربوط به محیط پیرامونش باشه نه اینکه تو یه خانواده سالم همچین اتفاقی براش بیوفته باید یه تو ضیح منطقی براش باشه
خیلی عالی بود، اول بابت صداگذاری خوب، دوم متن، انقدر تحت تاثیر قرارگرفتم که آخرش دوست نداشتم تموم بشه و بازم دلم میخواست ادامه داشته باشه. اول داستان احساس همدلی و غم و سوگواری، در ادامه هیجان و کنجکاوی و در پایان بهت و انزجار، و چند سوال بی جواب! لیلیان و رازش با پل، دلیل کارای اندرو. دلیل نفرت زویی از پل.
چقدر دلم برای مایک و بعدش معصومیت پل سوخت.
چقدر دلم برای مایک و بعدش معصومیت پل سوخت.
وااااای این کتاب محشر بود، محشر.
چند بار گوش دادم و هربار همزمان با شخصیتها گریه کردم و خندیدم، غصه خوردم و خوشحال شدم.
عالیه عالی گاها ساعتها گوش میکردم انگار منم در گوشهای از این داستان نشستم و مثل یکی از اعضای خانواده به حرفاشون گوش میکنم.
ممنون از گویندگان فوق العاده باید انتقال احساسات به این زیبایی و رسایی
چند بار گوش دادم و هربار همزمان با شخصیتها گریه کردم و خندیدم، غصه خوردم و خوشحال شدم.
عالیه عالی گاها ساعتها گوش میکردم انگار منم در گوشهای از این داستان نشستم و مثل یکی از اعضای خانواده به حرفاشون گوش میکنم.
ممنون از گویندگان فوق العاده باید انتقال احساسات به این زیبایی و رسایی
داستان تکان دهندهای که آخرش قابل حدس نبود! اینکه یک پسر بچه چطور و چگونه و چرا میتواند اینچننین دچار اختلال رفتاری باشد که دست به انجام چنین فاجعهای بزند. چه حسی میتواند انسان را به حیوانی تبدیل کند! به ظاهر در خانوادهای طبیعی بزرگ میشد از مهر پدری بهره مند بود واز مهر مادری کمتر اما اینها باعث میشد به مرز جنون برسد
چرا یه مادر عاشق یکی از پسراشه و از دیگری فراری وبیزاره چرا یه بچه با اینکه از توجه مادر هم برخوردار بوده بایست اینقدر با خشونت رفتار کنه چرا دوست داره مرگ دیگران رو تماشا کنه و لذت ببره شاید نتیجه تبعیض رفتار و نا آگاه بودن به شخصیت بچه هاست من با اکثر رفتار زویی مخالف بودم و فکر میکنم نتیجه اون رفتار نادرست پرورش همچین بچههایی بشه
گویندگی عالی بود. استفاده از چند گوینده به جای یک نفر خیلی کمک میکرد تا درک بهتری از فضای داستان داشته باشیم. خود کتاب معمولی بود؛ یعنی عالی نبود، ضعف زیاد داشت اما خوبیهایی هم داشت که به لطف ژانر داستان که جنایی هستش، خواننده رو وادار به ادامه دادن تا انتها میکنه. داستان پایان قابل حدسی داره، غافلگیری فقط توی قسمت ۴۳ اتفاق میفته.
اوایل داستان خسته کننده بود ولی کمی بعد جذاب شد و در پایان غافلگییر میشوید. پایان داستان دلهره آور بود و من از گوش دادن به این کتاب پشیمان شدم چون با آن همزاد پنداری کردم و کمی در داستان غرق شدم ترسیدم. باورم نمیشد پایان به این ترسناکی داشته باشد. گویندگان شخصیتهای مختلف هم بسیار تاثر گذار بودند و جذابیت داستان رو دو چندان کرده بودند.
اول باید از گویندگی تشکر کنم که واقعا عالی بود استفاده از صداهای متفاوت برای شخصیتها واقعا اثر رو جذابتر میکنه با وجود این که خواننده شخصیت زویی خیلی تند اجرا میکرد که خوب نبود زیاد، داستانی مهیج بود که پایان تلخی داشت، به نظر من نمیشد تا لحظه ای که قاتل معرفی شد حدس زد در کل گوش دادن به این کتاب رو پیشنهاد میکنم.
داستان هر چه قدر جلو تر پیش می رفت، هیجان و جذابیت بیشتری پیدا می کرد، بعضی از سوالات در داستان بدون جواب موند و در قسمتهای آخر هم دید این قدر حرفهای و کامل روانشناختی از دیگران و قدرت تحلیل بالا از نقاط ضعف دیگران که از زبان پسر بچه ۱۲ ساله روایت می شد، کمی مبالغه آمیز جلوه می کرد، ترجمه و بیان گویندگان عالی بود، ممنون
کتابی از شرح حال شخصیتی یک خانواده ۴ نفره که با تولد فرزند پنجم دچار تحولات و تغییرات غیر منتظره میشود و با حوادث تلخ و ناگوار پیش آمده و با سؤالات و چالشهای پیش رو به مسئله جنایی و پلیسی مبدل میگردد و پایانی تلخ و ناگوار دارد که در صورت عدم همکاری شخصیتهای مهم داستان میتوانست به تلخی آن افزوده گردد.
داستان در مورد جنایت در یک خانواده است. نویسنده بسیار جالب با یک پیچش نرم داستان را به سمت دیگری میکشد که به نظر من خودش یک ضربه بود و در پایان هم ضربه دوم را میزند. خوانندگان کتاب بسیار جالب داستان را خواندند. به نظر من داستان مهیج، سرگرم کننده و جالبی بود.
سپاس از کتابراه
سپاس از کتابراه