نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی وداع با اسلحه - ارنست همینگوی
4.3
346 رای
مرتبسازی: پیشفرض
وداع با اسلحه و صلح شخصی فردریک با جنگ. کتاب جالبی بود. اگه بخوام این کتاب رو به کسی پیشنهاد بکنم حتما میگم صوتی گوش نکنه چون پر از توصیفات و تفسیرات متفاوته که خب وقتی صوتیه نمیشه آدم اون مقداری که باید درک کنه.
کلی دیالوگ عاشقانه بود که اخرین حسی که به مخاطب القا شد مهر و عاطفه بود.
صدای کسی که کتاب رو خوند عالی و واقعا فیت شخصیت فردریک بود ولی خیلی جاها میتونست منعطف تر باشه و بهتر احساسات رو برسونه!
صدای اون خانم هم که... کاترین خیلی احساساتی تر بود🥲🥲😭 مثلا میگفت فرگوسن گریه کرد در صورتی که قبلش لحن فرگوسن اصلا غمگین هم نبود
به هر حال
خود کتاب هم بد نبود قشنگ بود
روند کند
و کشش آنچنانی هم نداشت
ولی حال و هوای کتاب جوریه که شما دقیقا زندگی کارکتر اصلی رو زندگی میکنید
کلی دیالوگ عاشقانه بود که اخرین حسی که به مخاطب القا شد مهر و عاطفه بود.
صدای کسی که کتاب رو خوند عالی و واقعا فیت شخصیت فردریک بود ولی خیلی جاها میتونست منعطف تر باشه و بهتر احساسات رو برسونه!
صدای اون خانم هم که... کاترین خیلی احساساتی تر بود🥲🥲😭 مثلا میگفت فرگوسن گریه کرد در صورتی که قبلش لحن فرگوسن اصلا غمگین هم نبود
به هر حال
خود کتاب هم بد نبود قشنگ بود
روند کند
و کشش آنچنانی هم نداشت
ولی حال و هوای کتاب جوریه که شما دقیقا زندگی کارکتر اصلی رو زندگی میکنید
عشق فردریک و کاترین در این کتاب، نقطه مقابل خشونت و بی رحمی جنگ است. این عشق، پناهگاهی برای شخصیت هاست که در میان هرج و مرج و نابودی جنگ، به دنبال معنایی برای زندگی می گردند. اما همینگوی به شکلی واقع گرایانه نشان می دهد که حتی عشق نیز نمی تواند از واقعیت های تلخ زندگی فرار کند. یکی از نقاط قوت "وداع با اسلحه" توانایی همینگوی در خلق شخصیت های زنده و پیچیده است. فردریک هنری، با تمام شک ها، ترس ها و آرزوهایش، یک شخصیت بسیار واقعی و ملموس است که خواننده می تواند با او همذات پنداری کند. کاترین بارکلی نیز به عنوان یک شخصیت قوی و مستقل، تضادی زیبا با فردریک هنری ایجاد می کند.
داستانی زیبا که مردی در جنگ راننده امبولانس است و بعدا به علت صدمه به بیمارستان مراجعه میکند و پرستاری عاشق او میشود و مرد آنگونه که پرستار عاشقش بود، هرگز او را دوست نداشت. سپس دخترک حامله میشود و مرد نیز مورد تعقیب قرار میگیرد و هر دو به دور دست فرار میکنند و زن به وقت زایمان در هتل مرد را خبر میکند و هنگامی که به بیمارستان برای وضع حمل میروند دکتر هر چه کوشش میکند زن به زایمان طبیعی فارغ نمیگردد. وقتی به اتاق عمل میرود میبیند که بچه مرده است و زن نیز در ادامه میمیرد. مرد تنها میشود و از دار دنیا هیچ چیز برایش نمیکاند و در افسردگی و ناراحتی ادامه حیات میدهد.
صدای گوینده مرد به خصوص در مواقعی که به جای فردریک هنری صحبت میکرد خیلی خشک و بی احساس بود ولی خود کتاب در نهایت بسیار احساسی و زیبا و دارای درونمایه است.
همینگوی میخواهد در نوشتهاش هیچ حیلهای به کار نرفته باشد، کلماتی که بار عاطفی قرادادی دارند نیامده باشد، صفت و قید به حداقل رسیده باشد، هر آن چه خود خواننده میداند یا باید بداند حذف شده باشد، بدین ترتیب میخواهد نوشتهاش، باز به گفته خودش، مانند کوه یخی باشد که در دریا شناور است: وقار حرکت کوه یخ به این دلیل است که فقط یک هشتم آن روی آب دیده میشود.
همینگوی میخواهد در نوشتهاش هیچ حیلهای به کار نرفته باشد، کلماتی که بار عاطفی قرادادی دارند نیامده باشد، صفت و قید به حداقل رسیده باشد، هر آن چه خود خواننده میداند یا باید بداند حذف شده باشد، بدین ترتیب میخواهد نوشتهاش، باز به گفته خودش، مانند کوه یخی باشد که در دریا شناور است: وقار حرکت کوه یخ به این دلیل است که فقط یک هشتم آن روی آب دیده میشود.
نکته اول این که، کتاب سال١٩٩٦ منتشر شده، وترجمه باادبیاتى صورت گرفته که الان مرسوم نیست. جاهایى از کتاب نامفهوم است که البته احتمال زیاد به خاطر سانسور داستانه.
جاهایى از قصه به طور حوصله سربرى به مکالمات عاشقانه مى پردازه که شاید درزمان خودش جذاب بوده. کلاجاهایى از کتاب که درجبهه جنگ میگذشت برام جذاب تر بود.
درمورد گوینده، من از ایشون کتاباى دیگه اى شنیدم مثل خرمگس که بسیار عالى اجرا شده بودن ولى اجراى این کتابو اصلا نپسندیدم.
جاهایى از قصه به طور حوصله سربرى به مکالمات عاشقانه مى پردازه که شاید درزمان خودش جذاب بوده. کلاجاهایى از کتاب که درجبهه جنگ میگذشت برام جذاب تر بود.
درمورد گوینده، من از ایشون کتاباى دیگه اى شنیدم مثل خرمگس که بسیار عالى اجرا شده بودن ولى اجراى این کتابو اصلا نپسندیدم.
اهمیت همینگوی و آثارش به نظر من بیش از خود محتوی آثارش بدلیل سبک ویژه اوست. جملات کوتاه. ایجاز در نوشتار و داستانهایی بر پایه تجربه زیسته. همینگوی عاشق اسلحه و شکار در چندین جنگ شرکت میکند، برای شکار به آفریقا میرود در کوبا مدتی زندگی میکند و هر کدام از این تجربیات متفاوت او یک کتاب یا داستان کوتاه میشود.
وداع با اسلحه بیش از اینکه به خود جنگ بپردازد به زندگی در سایه جنگ میپردازد به روابط یک افسر و معشوقهاش و...
وداع با اسلحه بیش از اینکه به خود جنگ بپردازد به زندگی در سایه جنگ میپردازد به روابط یک افسر و معشوقهاش و...
کتاب قشنگی هست ولی در کل من از کتابهای بی شیله پیله زیاد خوشم نمیاد این کتاب یک متن خیلی ساده و روان و مفاهیم سادهای هم داره کلا آثار همینگوی به نظرم همینطوری هست مثل پیر مرد و دریا کتابها زیاد عمیق نیستن و منو زیاد درگیرش نمیکنند ولی داستان این کتاب خوب و قشنگ بود صدا گذاری هم همینطور ولی فکر میکنم مقدمه کتاب رو باید حذف کنید چون عملا داستان رو لو میده و هم عملا پیرمرد و دریا رو لو میده خواندن این کتاب رو توصیه میکنم
کتاب زیبا، پرکشش و پر از توصیفات دقیق و با جزئیات است که به خواننده کمک میکنه تصور خوبی از محیطی که داستان در جریان هست داشته باشه.
پایان داستان غیر مترقبه، تلخ و ناگهانی است و مثل پتک رو سر خواننده فرود میاد.
ترجمه کتاب با توجه به قدیمی بودن از کلماتی استفاده میکنه که الان غیر رایج هستند.
صدای گویندهها، گرم، پر کشش و گیراست و اصلا شنونده رو خسته نمیکنه. در کل کتاب خوبیه و کتابخوانها رو راضی میکنه.
پایان داستان غیر مترقبه، تلخ و ناگهانی است و مثل پتک رو سر خواننده فرود میاد.
ترجمه کتاب با توجه به قدیمی بودن از کلماتی استفاده میکنه که الان غیر رایج هستند.
صدای گویندهها، گرم، پر کشش و گیراست و اصلا شنونده رو خسته نمیکنه. در کل کتاب خوبیه و کتابخوانها رو راضی میکنه.
واقعا مزخرف و بیخودو طولانی و خسته کننده بود، گوینده کارش خوب بود ایراد از نویسنده بود از نظر من، اینقدر با بیان جزئیات بیهوده داستانو کش داده بود ک نگو، ب طور کلی میشه ب سه بخش تقسیمش کرد داستانو خوردن و نوشیدن و سکس، ابراز علاقههای بی وقفه و عزیزم گفتنای خانمه حال بهم زن بود در هیچ موردی مخالفت نداشت حتی یه برده هم ایقدر خودشو در اختیار صاحبش نمیزاره و در نهایت اینکه خیلی بی محتوا و بی سروته بود و هیچ نکته آموزنده و قابل توجهی نداشت وقت و نتمو بیخودی حدر داد😒
نمیدونم چرا توصیه کردند که این کتاب را بخوانم
داستان ضعیفی بود، توقع داشتم از اثرات مخرب جنگ و صفات والای انسانی نوشته باشد ولی کاملاً برعکس بود،
تمام داستان از خوردن انواع غذا و مشروب و خوابیدن... و همهی نیازهای جسمی و جنسی حرف زد
دوستانی که کتاب خوبی درباره جنگ جهانی میخواهند بخوانند "در غرب خبری نیست" را پیشنهاد میکنم
داستان ضعیفی بود، توقع داشتم از اثرات مخرب جنگ و صفات والای انسانی نوشته باشد ولی کاملاً برعکس بود،
تمام داستان از خوردن انواع غذا و مشروب و خوابیدن... و همهی نیازهای جسمی و جنسی حرف زد
دوستانی که کتاب خوبی درباره جنگ جهانی میخواهند بخوانند "در غرب خبری نیست" را پیشنهاد میکنم
کتابی با قلمی روان، که جامعه آمریکا در زمان زندگی نویسنده رو به تصویر می کشه. من به شخصه اثر و نویسنده رو تقدیر می کنم. شاید بسیاری از افراد قلم همینگوی رو نپسندن و آثارش رو فاخر ندونن، اما باید بگم سبک این نویسنده نوشتن به زبان عامیانه هست و نظرات ادبی خودش رو به زبانی عامیانه بیان می کنه که من می پسندم.
همینگوى نویسنده بزرگ و قابلى هست، شکى نیست. اما... متعلق به زمان دیگرى شده و حالا بعد از سى سال که دوباره کتابهاش رو میخونید متوجه میشید که بجز جنبه تاریخى و روایى داستان نسلى که قهرمان یا ضدقهرمان کتابهاش هست ناپدید شدند و سادگى و صفاى اونها اسطوره شده شاید بتونیم بگیم بدترینهاى همینگوى حالا مردم عادى روزگار شدن
باورم نمیشه این کتاب معروف انقدر مزخرف بوده باشه از همینگوی انتظار نداشتم، کاترین هم نباید میمرد، هیچ تعریف و تصویر خاصی از جنگ نداد از عشق هم نداد، تعریفی از هیچی نداد، احتمالا یه بخشیش مربوط به تجربیات واقعیه نویسندس که خواسته بنویستشون و برای خودش جذاب بوده اما حداقل برای من یکی که جذاب و مفید نبود
فکرمیکردم خیلی زیباوشنیدنی وخوندنی باشه متاسفانه بنظرم ریتم کندومطالب بی ربط زیاد داشت، من خیلی نپسندیدم، اسمش ربطی به داستان نداشت، صداخوب بودولی هیچ هیجانی درصداوجودنداشت یک ریتم ملایم ویکنواخت، مخصوصا آخرداستان هیچ ری اکشنی ازمردمشاهده نمیشدبا اینکه اتفاق مهمی براش افتاده بود
این اولین اثر از همینگوی بود که گوش دادم
به نظر شخصی من خود کتاب به بزرگی و فاخری اسمش نبود. یعنی خیلی تعریف از این کتاب شنیده بودم ولی امروزی بگم حال نکردم باهاش.
خیلی جزئی به روزمرگیها پرداخته شده بود و اصل موضوع ونکته کلیدی کتاب به نظرم گم شد یعنی جنگ و اثرات منفی اون به بشریت اگر هدف این نوشتار بوده خیلی کمرنگ و با کمترین تاثیر برای من تداعی شد. راستش اگه شناختی از نویسنده نداشتم این نتیجه گیری رو هم نمیتونستم بکنم.
در کل به نظر من یک رونوشت از وقایع روزانه با قلمی زیبا بود.
یک خواهشی هم از دوستان کتابراهی دارم. لطفا موضوع کتاب و داستان رو تو نظراتتون دخیل نکنین.
در بین بعضی از نظرات به داستان بصورت مستقیم اشاره و بازگویی شده بود. تو این جور شرایط غریزه کنجکاوی انسان به داستان خیلی تضعیف میشه.
ممنون از همگی دوستان.