نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی گنج - جلال آل احمد
4.4
1896 رای
مرتبسازی: پیشفرض
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۱/۰۴/۰۷
120
داستان گنج از زبان پیرزنی بیان میشود که به بیان خاطرات گذشته پرداخته و در مورد پیدا کردن گنج توسط دست فروش محله و سرنوشت خود دست فروش و همسرش سخن میگوید. بطول زن دست فروش که مشدی حسن نام دارد و پس از پیدا شدن گنج تبدیل به یکی از بزرگان محل شده است دختری بوده باهویت نامشخص و به اصطلاح ترشیده که با نذر و نیاز زن مشدی حسن میشود در دوران اوج مشدی حسن بطول نیز به اوج سرنوشت خود میرسد و با بیماری و مرگ همسرش دوباره به خواری میرسد. اسم داستان نیز برگرفته شده از همین ماجرای یافتن گنج و اتفاقاتی است که به واسطه ان رقم میخورد. نویسنده با قلم گیرا و جذاب و در قالب داستانی به بازی روزگار اشاره دارد که گاه آدمی را از فرش به عرش و گاه از عرش به فرش میکشاند. نه عمر روزهای خوش پایدار است و نه روزهای بد. نه مال دنیا به انسان وفا میکند و نه اسم و رسم. صدای گوینده نیز خوب است و اجرای خوبی دارد. شنیدن این داستان رو توصیه میکنم
🍁خوب اسم نویسنده کتاب اولین چیزی هست که آدم رو به این کتاب جذب میکنه! و مورد بعدی اسم خود کتاب هست! گنج… کلمهای بسیار عجیب با معانی مختلف! بعضیها گنج را فقط به عنوان پول میشناسند، بعضیها علم و مدرک دانشگاهی، بعضیها خانواده، سلامتی، فرزند صالح، اسم و رسم خوب و نیکو و …. توی این کتاب منظور نویسنده همان گنج مادی است! درواقع از روزگار و پستی و بلندی هایش میگوید! از خوشی وناخوشیها که نه لذت خوشی پابرجاست، و نه خفت ناخوشی ماندگار است! پول و گنج برای هیچ زندگی تضمین خوشبختی نیست! و در زندگی هیچ کس هم تا ابد ماندگار نیست!
یاد یه جملهی خوب از دکتر علیرضا شیری افتادم که میگفتن: سختی اتفاقات زندگی، نسبی است. به همین دلیل است که نباید به خاطر یک چیز نسبی، تصمیم خیلی قطعی گرفت!!! همه سختی و خوشیهای زندگی رفتنی و موقت هستند. استاد جلال ال احمد علاوه بر آثار زیبای خودشون، مترجم بسیار خوبی هم بودن ثآثار ترجمهی فاخری هم از خودشون به جا گذاشتن…
در کل کتاب زیبایی بود و لذت بردم و سپاسگزارم از اینکه این گونه کتابها به صورت رایگان توسط کتابراه در اختیار ما قرار میگیره… ممنون دوست عزیزم کتابراه ☘️
یاد یه جملهی خوب از دکتر علیرضا شیری افتادم که میگفتن: سختی اتفاقات زندگی، نسبی است. به همین دلیل است که نباید به خاطر یک چیز نسبی، تصمیم خیلی قطعی گرفت!!! همه سختی و خوشیهای زندگی رفتنی و موقت هستند. استاد جلال ال احمد علاوه بر آثار زیبای خودشون، مترجم بسیار خوبی هم بودن ثآثار ترجمهی فاخری هم از خودشون به جا گذاشتن…
در کل کتاب زیبایی بود و لذت بردم و سپاسگزارم از اینکه این گونه کتابها به صورت رایگان توسط کتابراه در اختیار ما قرار میگیره… ممنون دوست عزیزم کتابراه ☘️
داستان مثل سایر کارهای جلال آل احمد بسیار زیبا و دوستداشتنی هست و آدم از شنیدنش حظ میکنه. گویندگی هم عالی بود. صدای پیرزنی که خاله صداش میکردند و قصه میگفت و همینطور لحنش خیلی باورپذیر و طبیعی بود. انگار واقعا نشستی و داری به خاطرات یکی از پیرزنهای آشنات گوش میدی. داستان راجع به گنجی هست که یک خانواده معمولی پیدا میکنند و زندگیشون از این رو به اون رو میشه، سفرهای مختلف میرند، خونه و مغازه میخرند، زیورآلات و لباسهای آنچنانی استفاده میکنند. اما چون سهم صاحب ملکی که گنج توش پیدا شده رو ندادند، انگار مال حروم یا همون به اصطلاح گنج همون زندگی معمولی رو هم ازشون میگیره. درگیر بیماری، بدهکاری، ورشکستگی و آوارگی میشند. درسته که اون گنج پول زیادی بود و مدتی اونا رو از پول بینیاز کرد، اما در آخر هرچیزی که داشتند رو ازشون گرفت و اونها رو نیازمندتر از قبل کرد. شاید اونچیزی که اول وسوسه کننده به نظر میاد، فقط اسمش گنج باشه و برای ما خوشبختی همراهش نیاره. داستان خیلی خوبیه و باعث میشه آدم به فکر فرو بره. از نکات مثبت نثر جلال آل احمد هم میشه به زبان عامیانه و لغات و اصطلاحات رایج کوچه و بازار اشاره کرد که باعث پذیرش و همراهی هرچه بیشتر مخاطب میشه.
گنج، جمله ما انسانها گنجی داریم که خرمنی از جواهرات و یاقوتها و زمردها و برلیانهای رخشان و جنون آور از آن سر برآورده و شقایق مانند در خاک شیدا و سرمست و دارای شور و هوس نمو لب به خنده گوشودهاند. گنجی که در نهان هستی و جوهرمان، بر ننوی سکوت و خاموشی به خواب رفته و بر ریسمان خاموشی خاطر، منتظر است و منتظر و منتظر. و شاید تنها چیزی که در گذران روزگار بسی دیده، نمایش تک پردهای انتظار است. لیک اگر دریابیمش و به سوی شکوفایی روانهاش کنیم، سپهر و خاک، پس از سالیان طویل دست به دست یکدیگر، همدیگر را به آغوش میکشند و ورای عناصر و تمام سینه تپان و صدر مسکوتان را، دیده به دیده هستی، از درون جوهر غبار گرفته مان، جلوه گر میسازیم...
واقعا ممنون بخاطر صدا گذاری زیبا
و بخاطر این کتاب رایگان عالی
جلال ال احمد که جزبهترین نویسندهها بودن
و این کتابش خیلی به دلم نشست
دختری که ترشیده بوده و کسی خواستگاریش نمیرفته کلی نذر میکنه و میگه جادوم کردن و..
بعدشم با یه شیرینی فروش ازدواج میکنه
یه روز شیرینی فروش و ددستش تصمیم میگیرن که برن یه مغازه تویه کاروانسرا بزنن و رزق و روزی در بیارن
پیرمرد کاروانسرا دار بدن کرایه اون مغازه رو بهشون میده و وقتی داشتن اونجارو تعمیر میکردن به گنجی بزرگ میرسن و کاروانسرا رو از پیرمرد میخرن حتی ذرهی از اون همه گنجو به خودشم ندادن
دوستش رفت عراق و این براش گنج هارو میفرستاد اون میفروخت پول میفرستاد
اون دختر به اصطلاح ترشیده پولدار میشه بهترین لباس طلا و حتی کربلا میره و مکه میره و میشه زن حجی
ممنون از کتابراه
و بخاطر این کتاب رایگان عالی
جلال ال احمد که جزبهترین نویسندهها بودن
و این کتابش خیلی به دلم نشست
دختری که ترشیده بوده و کسی خواستگاریش نمیرفته کلی نذر میکنه و میگه جادوم کردن و..
بعدشم با یه شیرینی فروش ازدواج میکنه
یه روز شیرینی فروش و ددستش تصمیم میگیرن که برن یه مغازه تویه کاروانسرا بزنن و رزق و روزی در بیارن
پیرمرد کاروانسرا دار بدن کرایه اون مغازه رو بهشون میده و وقتی داشتن اونجارو تعمیر میکردن به گنجی بزرگ میرسن و کاروانسرا رو از پیرمرد میخرن حتی ذرهی از اون همه گنجو به خودشم ندادن
دوستش رفت عراق و این براش گنج هارو میفرستاد اون میفروخت پول میفرستاد
اون دختر به اصطلاح ترشیده پولدار میشه بهترین لباس طلا و حتی کربلا میره و مکه میره و میشه زن حجی
ممنون از کتابراه
این نظر ممکنه داستان کتاب رو لو بده
فقط به دلیل اینکه درون مایه کتاب اعتقاد به قسمت و امر از پیش تعیین شده هست، این کتاب رو دیگه نخواهم خوند.
البته جایی که یکی از شخصیتها به ثروت هنگفتی میرسه هیجان انگیزه و نکته جالبی هم داره و اون اینه که از کمک کردن میگه، این عالیه.
فضاسازی کتاب بینظیره... من که خودمو در کنار اون بچههایی که به مامان بزرگ گوش میکردن حس کردم!
شخصیتهای داستان هم خیلی طبیعی رفتار میکردن؛ بچهها بازی میکردن، بزرگسال دوست داشت داستان مامان بزرگ رو از دس نده، پیرزن با ولع پوک میزد.
نمیدونم به این چی میگن اما نظیر جان بخشی به اشیا است البته از نوع انسان و جاندار
فقط به دلیل اینکه درون مایه کتاب اعتقاد به قسمت و امر از پیش تعیین شده هست، این کتاب رو دیگه نخواهم خوند.
البته جایی که یکی از شخصیتها به ثروت هنگفتی میرسه هیجان انگیزه و نکته جالبی هم داره و اون اینه که از کمک کردن میگه، این عالیه.
فضاسازی کتاب بینظیره... من که خودمو در کنار اون بچههایی که به مامان بزرگ گوش میکردن حس کردم!
شخصیتهای داستان هم خیلی طبیعی رفتار میکردن؛ بچهها بازی میکردن، بزرگسال دوست داشت داستان مامان بزرگ رو از دس نده، پیرزن با ولع پوک میزد.
نمیدونم به این چی میگن اما نظیر جان بخشی به اشیا است البته از نوع انسان و جاندار
جلال آل احمد در کتاب گنج، از زبان مادربزرگ شیرین زبانی داستان روایت می کند. این شیرین زبانی مادربزگ، خواننده را برای خواندن داستان مشتاق تر می کند و این کتاب درس های زندگی را به راحتی از این مادربزرگ بیان می کند و گنج اینجا ایهامی دوپهلو به خزانه مدفون دارد و هم به جنبه حکمت آموز خود داستان. جلال آل احمد زیاد داستان را کش نمی دهد و یک تیک شخصیت های داستانش سوژه برای بیان دارند. جلال گنج اش را کوتاه نوشته است. ساده و روان جمله بندی کرده است. مثال نمونه هر داستان آن را شیرین و سرگرم کننده نگارش کرده است. گنج هم برای مخاطب آشنا است و هم ناآشنا است. چراکه احساس می کنید که این مدلی را نشنیده اید و نخوانده اید.
سبک نویسندگی جلال آدمی را محو خواندن میکند و قدرت خواننده نیز مرا محو شنیدن کرد... کتابی کوتاه اما معرفی فرهنگ ایرانی; باورهای غلط، بزرگداشت خرافه، حرف مردم، ضد ارزشهای ارزشمند، آدمهای ساده و بی آلایش و بسیاری دیگر، چه هنرمندانه و ریز بیان شدهاند. راوی چقدر هنرمند است. داستان کتاب مرا یاد مثل قدیمی انداخت. باد آورده را باد میبره. گنجی که بی زحمت و محنت به دست آمده بود با درد و رنج از دست رفت. اما نمیدانم آن جا که نویسنده میگوید همهی محله را خریدند و به دوستان و آشنایان بخشیدند هدفش بیان چیست.
ممنون از کتابراه و راوی عزیز بابت این کتاب جذاب
ممنون از کتابراه و راوی عزیز بابت این کتاب جذاب
سبک نویسندگی جلال آدمی را محو خواندن میکند و قدرت خواننده نیز مرا محو شنیدن کرد... کتابی کوتاه اما معرفی فرهنگ ایرانی; باورهای غلط، بزرگداشت خرافه، حرف مردم، ضد ارزشهای ارزشمند، آدمهای ساده و بی آلایش... و بسیاری دیگر... چه هنرمندانه و ریز بیان شدهاند. راوی چقدر هنرمند است. داستان کتاب مرا یاد مثل قدیمی انداخت... باد آورده را باد میبره. گنجی که بی زحمت و مهنت به دست آمده بود با درد و رنج از دست رفت... اما نمیدانم آن جا که نویسنده میگوید همهی محله را خریدند و به دوستان و آشنایان بخشیدند هدفش بیان چیست!!!!
دست مریزاد. هم متن و هم اجرا عالی بود. پیشنهاد میکنم حتما گوش کنین.
اری به قول قائم مقام فراهانی:
روزگار است گه عزت دهد و گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد
پندهای آموزنده مختلفی رو از این حکایت زیبا دریافت کردم
چه فقیر و چه ثروتمند باشیم باید حواسمون باشه که چشمهایی دارن ما رو نظاره میکنن. افرادی هستن که در موردمون حرف میزنن و از خوبیها و بدی هامون میگن.
چه خوبه که تلاش کنیم آدم خوبی باشیم تا حرفها و حکایتهای خوب پشت سرمون باشه.
اری به قول قائم مقام فراهانی:
روزگار است گه عزت دهد و گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد
پندهای آموزنده مختلفی رو از این حکایت زیبا دریافت کردم
چه فقیر و چه ثروتمند باشیم باید حواسمون باشه که چشمهایی دارن ما رو نظاره میکنن. افرادی هستن که در موردمون حرف میزنن و از خوبیها و بدی هامون میگن.
چه خوبه که تلاش کنیم آدم خوبی باشیم تا حرفها و حکایتهای خوب پشت سرمون باشه.
شروع خوبی داشت ولی پایان غیر منطقی
چطور کسی که کل محل رو خریده بود ب تمام قوم و خویش فقیرش خونه داده بود و همسرش کلی طلا و انگشتر الماس داشته بای بیماری نابود میشن! جوری که هیشکس ب دادشونم نرسیده! انقدر توی فقر بودن که بچشو بذاره سر راه و خودش رقاصه بشه؟ نقش دختر و دامادش چی بوده این وسط
یعنی دخترش گذاشته برادرش آواره خیابونا باشه مادرش آواره تر " صدای روای همون خاله جوون خیلی تاثیر گذار بود.
چطور کسی که کل محل رو خریده بود ب تمام قوم و خویش فقیرش خونه داده بود و همسرش کلی طلا و انگشتر الماس داشته بای بیماری نابود میشن! جوری که هیشکس ب دادشونم نرسیده! انقدر توی فقر بودن که بچشو بذاره سر راه و خودش رقاصه بشه؟ نقش دختر و دامادش چی بوده این وسط
یعنی دخترش گذاشته برادرش آواره خیابونا باشه مادرش آواره تر " صدای روای همون خاله جوون خیلی تاثیر گذار بود.
منطقی نبود داستان کسی که تمام محل رو خریده و در مدت کوتاهی بر اثر بیماری تمام دار و ندار رو از دست میده و تا جائی ک همسرش مجبور میشه بچه خودش رو سر راه بزاره، اینها غیر معقوله، ولی اگر ایشان میخواسته این پیام رو بده ک باد آورده را باد میبرد و یا خوشبختی و عاقبت بخیری رو ثروت تضمین نمیکنه، قابل تحمله،
داستان خوبی بود مخصوصا گوینده خیلی صداشو با شخصیت راوی داستان جور کرده بود در کل خسته نباشید و کتابی بود که برای گوش دادن سرگرم کننده بود و اشاره به تقدیر و سرنوشت داشت و اینکه خدای بزرگ توی یه لحظه بندهاش رو از عرش به فرش یا از فرش به عرش میرسونه و نعمت سلامتی رو با هیچ چیزی نمیشه عوض کرد حتی اگه گنج داشته باشی. و کسی که سالمه مثل اینکه یک گنج داشته باشه و باید قدر اونو بدونه تا دیر نشده
داستان کوتاهی جالب و جذاب از جلال آل احمد که مثل بقیه داستانهایش بسیار تاثیر گذار است و قصهی پیدا کردن گنجی توسط دو دوست است که با این گنج زندگیشان تغییر میکند و در ضمن دستگیر بی بضاعتهای فامیل و آشنا هم هستند ولی در نهایت تمام مال ثروت بخاطر درمان بیماری به باد میرود و..... شیوهی روایت داستان بسیار جذاب و تاثیرگذار است و شنونده را مشتاق دنبال کردن داستان میکند.
با عرض سلام خدمت دوستان کتاب دوست و همراهان کتابراه. جلال آل احمد سایهای داره بسیار بلند که من و امثال من توی این سایه گم هستیم و جز ستایش کارهایش نمی شود کاری انجام داد. داستان کوتاه اما پر مغز. به تمام عزیزان توصیه میکنم وقت بگذارند و لذت ببرند. گنج اتحاد آن دو مرد بود. اما مال دنیا، مال دنیاست. پادشاه دنیاهم که باشی باگدا همه سفره ای.
قلم صمیمی و مهربونی داره که دلت میخواد تا تهشو گوش بدی یا بخونی... چیز جالبی که داره اون دوران گذشته رو خیلی خوب توصیف کرد حال و هواها و مدل زندگیهای گذشته رو... کتاب جالبی بود و در کل قلم جلال آل احمد قلم ساده و روانی داره و اگر علاقهمند به داستانهای ساده و روان و استعارهامیز هستین، خوندن کتابهای جلال آل احمد رو میتونین امتحان کنین^^
گویندگی و صدا خوب بود و سازگار با متن.
در مورد خود کتاب داستان درباره پیرزنی است که شرح گذشته خود را بیان میکند و فراز و نشیبهای زندگیاش را که شنیدنش خالی از لطف نیست.
نقطه قوت این کتاب نویسنده حاذق و تواناست که در عین کوتاهی و سادگی، نوشته هایش بسیار پر محتوا و دلنشین هستند و این امتیاز بسیار بزرگی برای هر نویسنده محسوب میشود.
در مورد خود کتاب داستان درباره پیرزنی است که شرح گذشته خود را بیان میکند و فراز و نشیبهای زندگیاش را که شنیدنش خالی از لطف نیست.
نقطه قوت این کتاب نویسنده حاذق و تواناست که در عین کوتاهی و سادگی، نوشته هایش بسیار پر محتوا و دلنشین هستند و این امتیاز بسیار بزرگی برای هر نویسنده محسوب میشود.
بسیار زیبا و پند آموز است، این داستان کوتاه اشاره میکند به مال دنیا که اصلا ماندگار نیست و به خوبی در این داستان متوجه میشویم که چقدر آسان مالی به دست میآید و چقدر راحت از دست میرود، یاد آن مثل قدیمی میافتم که میگه به مالت نناز که به شبی بنده، در آخر از کتابراه عزیز تشکر میکنم بابت ارایه رایگان این داستان و ترویج فرهنگ خوب کتابخوانی
کتاب درباره پستی و بلندیهای روزگاره اینکه حتی با وجود پیدا کردن گنج هم دل آدم همیشه خوش حال و آسوده نیست و زندگی صحنه از دست دادن و بدست آوردنه
سه ستاره دادم چون حس کردم داستان پختگی لازم رو نداره البته ممکنه اصل کتاب و داستان متفاوت تر باشه و شاید بر اثر شتاب یا گذشت زمان داستان به این شکل که به نظرم خلاصه وار بود دراومده باشه...
سه ستاره دادم چون حس کردم داستان پختگی لازم رو نداره البته ممکنه اصل کتاب و داستان متفاوت تر باشه و شاید بر اثر شتاب یا گذشت زمان داستان به این شکل که به نظرم خلاصه وار بود دراومده باشه...
ممکنه یکم از کتابو گفته باشم پس هر کسی که خونده یا میخواد با توجه به نظرات بخونه الباقی متنم رو ببینه کتاب باید محتوا داشته باشد، اینکه کاملا ضد و نقیض داشت، چرا خدا باید کسی که پولش زیاد شده بکشه؟ پولشم که حرام نبود، خانه خدا هم که رفته بود، بار منفی داره این کتاب، پیشنهاد میدم اصلا وقتتون رو براش نزارید
خیلی داستان دلنشینی بود چندتا نکتهی مهم در داستان وجود داره اول اینکه بادآورده رو باد میبره دوم اینکه گنج هم اگر زیر سرت باشه و بی حساب و کتاب خرج کنی ته میکشه و سوم اینکه حسرت زندگی کسی رو نداشته باشیم زندگی همیشه یه جور نیست و پر از فراز و نشیبه.
صدای راوی و فضاسازی هم بی نقص و عالی بود
ممنون از کتابراه
صدای راوی و فضاسازی هم بی نقص و عالی بود
ممنون از کتابراه
با سلام خدمت کتابراه عزیز
من از نوجوانی با کتابهای جلال آل احمد آشنا شدم و سبک نویسنده را دوست داشتم. داستان کوتاه سه تار نویسنده اثر عجیبی بر روح و روان من گذاشت. خانم سیمین دانشور همسر آل احمد هم بسیار نویسنده توانا و عالی هست. به خوانندگان عزیز توصیه میکنم کتاب سووشون را حتما بخوانید
من از نوجوانی با کتابهای جلال آل احمد آشنا شدم و سبک نویسنده را دوست داشتم. داستان کوتاه سه تار نویسنده اثر عجیبی بر روح و روان من گذاشت. خانم سیمین دانشور همسر آل احمد هم بسیار نویسنده توانا و عالی هست. به خوانندگان عزیز توصیه میکنم کتاب سووشون را حتما بخوانید