نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب صوتی گنج

گنج
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۱۱/۲۳
00
داستان در مورد پیرزنی هر که خاطرات گذشته کسی دیگر را تعریف می کند در حالی که تمام بچه ها نوه ها و دخترهایش دورش نشسته بودند. و در سکوت گوش می دادند او تعریف می کرد که زنی به نام بتول که تازه شوهر کرده بود و شوهرش تصمیم می گیرد با شریکش شیرینی پزی راه بیندازند. آن ها مکانی را پیدا می کنند و کلنگ را می زنند. اما کلنگ به چیزی سفت گیر می کند و می فهمند آن جا تونلی وجود دارد وارد تونل می شوند و در آن جا گنجی پیدا می کنند. سکه های طلایی که اندازه نعلبکی بود. آن ها ثروتمند شدند و آدم های فقیر زیادی را خانه دار کردند. بتول یک دختر نیز داشت و پس از سال ها پسر به دنیا آورد اما شوهرش سیل گرفت و مرد. او دخترش را شوهر داد تمام اموال را به بدهکارها داد و بچه را سر راه گذاشت. و خود گم شد به نظر من آن دختر و دامادش باید از بتول و بچه اش نگهداری می کردند و آخر آن به دور از انتظار بود.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.