نقد، بررسی و نظرات کتاب افسانهی سیزیف - آلبر کامو
4
46 رای
مرتبسازی: پیشفرض
به نام خدا همراه هستیم با یک اثر دیگر اثر که نه درواقع چیزی فراتر از آن و درواقع همان فلسفه فلسفهی آقای آلبر کامو کامویی که در جهانی سیاه و تاریک چشم گشود در مستعمرهی فرانسه یعنی الجزایر و در ابتدا زندگی حتی شاید خوشی هم داشت اماما رفته رفته به آگاهی او افزون شد و باعث بیداری او شد همانا دید که هموطنانش به مردم الجزایر چه ظلمی میکنند اینهارا بر نتابید و به پاریس رفت و از همین جاها بود که داستان زندگی او کم کم کلید خورد و این مسائل و این ظلمها باعث دوگانگی و جنگ درونی او شد که شاید برای همهی ما اتفاق بیافتد و حتی کتاب فوق را در ۲۵ سالگی نوشت آنهم باز در الجزایر جای شگفتی که در این سن کم این چنین کتابی نوشته شود البته حتی در سن کمترش هم کتابی نوشته بود ولی خب اما بپردازیم به خود کتاب افسانهی سیزیف که که نام کتاب است و نماد آن و نکتهی مهم آن در باب زندگیست که میگوید آن پوچ است و به نوعی این گونه اسن البته او سخنها بسیار میزند و اما خود کتاب بسیار بهتر از تفاسیری است که از آن شده نسبت به زندگی بله زندگی پوچ است اما این دلیل نمیشود که او را همچون زبالهای به گوشهای بیندازیم و درواقع اینها تفاسیر مختلف از زندگیست نه یک قطعیت
افسانهی سیزیف تحلیل درد دیرآشنای انسان در تمامی اعصار است. کامو این بار نیز طاغیانه به تعالی کودکانهی متافیزیک میتازد. چهارچوب نظام مند ارزشها اینک به بن بست ابدی خود رسیده و پوچ است که فریاد میزند: اگر خدا نباشد، پس من هستم.
شکی نیست که کامو به شدت تحت تاثیر عقائد نیچه و البته داستایوفسکی بوده. آنگونه که ابر انسان رادر گذر از آسمانها به عشق زمینی فرا میخواند. زمین همه چیز است و پوچ آینده.
شکی نیست که کامو به شدت تحت تاثیر عقائد نیچه و البته داستایوفسکی بوده. آنگونه که ابر انسان رادر گذر از آسمانها به عشق زمینی فرا میخواند. زمین همه چیز است و پوچ آینده.
کتاب بسیار خوبی بود، کامو پوچی رو خیلی خوب میشناسونه تو این کتاب ولی دنیای بعد از پوچی رو به خود شخص میسپاره، زیاد فلسفهی دقیقی بعد از پوچی ارائه نمیده، ترجمه اشکالات فراوانی داره و اصلا خوب نیست، همچنین کتاب پر از غلط تایپیه، در کل من کامو رو دوست دارم از اون دست نویسنده هاییه که اگه غم خاصی بخصوصی غم فلسفی داشته باشی ته دلتو خالی میکنه و به زندگی امیدوارت میکنه، ممنون
باید بگم که هر سه ترجمه با اشکالاتی روبرو هستن و طبیعیه ولی ترجمه خانم بحرینی رو از همه قویتر دیدم بالاخص که خانم بحرینی کل کتاب رو ترجمه کرده یعنی فصل امید و پوچی در آثار کافکا رو هم ترجمه کرده اما متاسفانه آقای سلطانیه اون بخش رو ترجمه نکرده
و آقای سپانلو هم به جای ترجمه اون بخش مقدمهای از جان کریشناگ کامو شناس انگلیسی آورده در قبل از متن اصلی
روی هم رفته اول ترجمه خانم مهستی بحرینی سپس آقای سپانلو با صدوقی و در آخر آقای سلطانیه قابل توجه بود