نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی عدل - صادق چوبک
4.2
186 رای
مرتبسازی: پیشفرض
maniya
۱۴۰۳/۱۱/۳۰
00
داستان در مورد یک اسب بود که داخل جوی آب افتاده بود پاهایش شکسته و دنده هایش نیز همینطور در اینجا شرح حال یک اسب در حال جان دادن را می گوید که با تمام این دردها شیعه نمی کشد دهانش خونش و در آب خ زده می لرزد. تمام بدنش گلی هست مردم او را تماشا می کنند و هر کدام نظری می دهند. یکی می گوید با یک گلوله تمامش کنید یکی می گوید چند نفره از آب بلندش کنیم. یکی می گفت حیوان خوب می شود دوایش یک فندق مومیایی هست که نمی دانم چیست! حتی بعضی برای پوستش قیمت گذاشتن خلاصه اینکه در ابتدای داستان می گوید قلم دستش شکسته مگر از ۴ تا پا ندارد. به هر حال این دومین باریست که این داستان را می شنوم و در یک کتاب دیگر نیز آن را خوانده بودم.
داستان جالب و کوتاهی از جناب آقای صادق چوبک. داستان در بارهی اسب درشکهای است که در جوی آب افتاده و پایش آسیب دیده و مردم دورش جمع شدهاند و هر کدام با خونسردی نظری میدهند بدون آنکه برای حیوان زبان بسته کاری کنند تا او از این وضعیت نجات یابد. حتی بچهای نیز در بین جمعیت است و بچه نیز مانند سایر مردم بدون هیچ احساس تاسفی با اسب بیچاره برخورد میکند و این جای تاسف دارد. در کشور ما اگر برای یک انسان هم چنین اتفاقی بیفتد جمعیت دورش جمع میشوند و هر کدام نظری میدهند و با این تجمع جلوی کمکهای به موقع نیروهای امدادی را هم میگیرند.
با تشکر از کتابراه برای تهیهی داستان زیبا
با تشکر از کتابراه برای تهیهی داستان زیبا
در این داستان به زیبایی به موقعیتهای مشابه بسیاری اشاره میشود که در جامعه اتفاق میافتد. در زمانی که یک نفر آسیب دیده، احتیاج به کمک دارد، مثلا تصادف کردهاست و مردم دور او جمع میشوند. هر یک نظری میدهند یا با گوشی فیلم میگیرند اما کسی به کمک او نمیرود و فقط از دور تماشا میکنند یا اظهار عقیده میکنند. این داستان هم دقیقا به همین معضل اشاره دارد. عنوان قصه هم انگار به چیزی اشاره دارد که در این موقعیتها دیده نمیشود. عدل... آنچه باید باشد اما نیست.. واقعا هم این رفتار عین بیعدالتیست و شاید تلنگری برای همه ما باشد تا در موارد مشابه رفتار صحیحی داشته باشیم.
من این کتاب رو از نشریه ماه اوا باصدای آقای عمرانی گوش دادم واقعا جذاب بود.. قدرت گویندگی این نسخه خیلی به دل نمیشینه. .
ولی خود داستان باتوجه به اسمش خیلی تلخ و واقعی بود حکایت جامعه ما و درد قشر کارگر که تا وقتی عیبی نمیبینه کار میکنه.. اسیب که دید میذارنش کنار.. من خودم به شخصه این درد رو تجربه کردم و دستم اسیب دید و بیکار شدم. ممنونم از تیم کتابراه
ولی خود داستان باتوجه به اسمش خیلی تلخ و واقعی بود حکایت جامعه ما و درد قشر کارگر که تا وقتی عیبی نمیبینه کار میکنه.. اسیب که دید میذارنش کنار.. من خودم به شخصه این درد رو تجربه کردم و دستم اسیب دید و بیکار شدم. ممنونم از تیم کتابراه
داستان حکایت ما مردم است که در همه حال حتی وقتی جان دادی دردمیکشد و بامرگ دست و پنجه نرم میکند فقط نظاره گر هستیم و هر کدام کارشناس میشویم و فقط نظر میدهیم و گاه فیلم میگیریم برای شبکه های اجتماعی. داستان حکایت مرگ انسانیت است و تولد بی مسئولیتی در یک جامعه رو به سقوط. ممنونم از عزیزان محترم کتابراه