نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب صوتی عدل

عدل
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۱۱/۳۰
00
داستان در مورد یک اسب بود که داخل جوی آب افتاده بود پاهایش شکسته و دنده هایش نیز همینطور در اینجا شرح حال یک اسب در حال جان دادن را می گوید که با تمام این دردها شیعه نمی کشد دهانش خونش و در آب خ زده می لرزد. تمام بدنش گلی هست مردم او را تماشا می کنند و هر کدام نظری می دهند. یکی می گوید با یک گلوله تمامش کنید یکی می گوید چند نفره از آب بلندش کنیم. یکی می گفت حیوان خوب می شود دوایش یک فندق مومیایی هست که نمی دانم چیست! حتی بعضی برای پوستش قیمت گذاشتن خلاصه اینکه در ابتدای داستان می گوید قلم دستش شکسته مگر از ۴ تا پا ندارد. به هر حال این دومین باریست که این داستان را می شنوم و در یک کتاب دیگر نیز آن را خوانده بودم.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.