نقد، بررسی و نظرات کتاب کارت بازی - سندی جیرگنز
4
45 رای
مرتبسازی: پیشفرض
درسته یکم ترجمهاش روان نبود ولی محتوای غنی داشت. خیلی دوست داشتم. یکی از بهترین و کم حجمترین کتابهایی بود که تا الان خوندم. بیشترین قسمتهایی که از کتاب دوست داشتم، قسمت عذاب وجدان جف سر برداشتن کارت با ارزش بردار کوچکش بود که اون فکر میکرد برادرش ارزش واقعی اون رو نمیدونه ولی برادرش ارزش واقعی اون کارت رو میدونست و حتی خواست اونو به بهترین برادرش هدیه بده.
گاهی اوقات بچهها خیلی خوب ارزش واقعی چیزهای توی زندگیشون رو میدونن ولی بزرگترها فکر میکنن که اونا غرق دنیای بچگانه خودشون هستن.
گاهی اوقات بچهها خیلی خوب ارزش واقعی چیزهای توی زندگیشون رو میدونن ولی بزرگترها فکر میکنن که اونا غرق دنیای بچگانه خودشون هستن.
داستان میتواند برای کودکان مفید باشد. مثلا بیاجازه برنداشتن وسایل برادرش و محبت او که برایش کارت مهمی گیر آورده بود. همین که برادر بزرگتر کارت را برنداشته و به ندای وجدانش گوش داده بود، درس بسیار مفیدیست وگرنه فردای آن روز عذاب وجدان وی را آزار میداد. اما نحوه تربیتی که در ابتدای قصه به آن اشاره سده را اصلا نپسندیدم. به نظر من اینکه کودکان برای انجام کارهایشان، انگیزه داشته باشند خوب است، اما وقتی رنگ رشوه دادن به خود بگیرد، اصلا روش تربیتی مناسبی نیست.
داستان جالب و کوتاهی بود
درسهای زیادی داشت
نویسنده خیلی سعی کرده بود که معصومیت بچهها رو نشون بده
دنبال یه کارت بازی با ارزش بود که دست برادرش بود اون کارتو بر داشت ولی بعدا پشیمون شد و رفت گذاشت سرجاش
فرداش برادرش اون کارتو بهش داد
احساس خوبی داشت که به برادرش رو دست نزده بود و کارتو برنداشته بود
هدف نویستده این بود که بی اجازه کسی چیزی از کسی برنداریم
به کسی رکب نزنیم
شاید اون چیز یه روزی به ما برسه ولی عذاب وجدانش بدتره
درسهای زیادی داشت
نویسنده خیلی سعی کرده بود که معصومیت بچهها رو نشون بده
دنبال یه کارت بازی با ارزش بود که دست برادرش بود اون کارتو بر داشت ولی بعدا پشیمون شد و رفت گذاشت سرجاش
فرداش برادرش اون کارتو بهش داد
احساس خوبی داشت که به برادرش رو دست نزده بود و کارتو برنداشته بود
هدف نویستده این بود که بی اجازه کسی چیزی از کسی برنداریم
به کسی رکب نزنیم
شاید اون چیز یه روزی به ما برسه ولی عذاب وجدانش بدتره
این داستان علاوه بر اینکه برای کودکان خیلی مفیده برای بزرگسالان خیلی خیلی مفیدتره. در این داستان جف علاقه شدیدی برای خریدن کارتهای بازی داشت و هر چقدر دنبالش میدوید و تلاش میکرد بهش نمیرسید. این یکی از نکات بسیار مهمی هست که در زندگی بزرگترها مشهوده. ولی وقتی بعد از تلاشهای بسیار که بازم منجر به شکست در خرید کارتهای بازی شد و تقریبا از خرید کارت جدید ناامید شد. مادرش در اقدامی بسیار راحتتر بدون هیچ مشکلی توانست آنها را بخرد.
پس نکته اول داستان: برای رسیدن به هر چیزی هر چقدر هم تلاش کنی کافی نیست آن در زمان خودش براحتی به دستت خواهد رسید.
بعد از خرید کارتها وقتی بچهها با شادی رفتند که با دوستانشان بازی کنند آنها آن جا نبودند و رفته بودند حالا کارتها دستشان هست ولی کسی برای بازی نیست. پس باید همه مهرهها برای خواستن چیزی در دست باشد تا از آن لذت برد.
نکته دیگر: در حین مرتب کردن کارتها جف کارتهای اضافی را که فکر میکرد لازمش ندارد به برادر کوچکترش داده هست و او یک کتاب درست کرده بود و آن را به کتاب چسبانده بود. بعد جف وقتی کتاب برادرش را مشاهده میکند میبیند آن کارتی که ارزش بسیاری در بردن بازی کارتها دارد الان در دست برادرش هست. خواست آن را بردارد ولی عذاب وجدان اجازه نداد و دوباره برش گردوند. که بعدا آن اتفاق جالب افتاد
این کتاب برای بزرگسالان خیلی خیلی مفیده. چون کلا زندگی بزرگترها را در قالب داستان کودکانه نویسنده به رشته تحریر در آورده است. اگر ما در زندگی این روال را به کار ببندیم خیلی موفق تر از این خواهیم شد که با افکار بزرگسالانه داریم ادامه میدهیم
من این کتاب را خیلی پسندیدم و به همه توصیه میکنم حتما مطالعه نمایند
با تشکر