نقد، بررسی و نظرات کتاب عروس یخی - فاروق دومان
2.6
117 رای
مرتبسازی: پیشفرض
در مورد خانوادهای بود که پسرشان قرار بود به آن جا بیاید چون از کار تعطیل شده بود نها با خود تصور میکردند که چه عروسی با خود بیاورد هر یک عروس را توصیف میکردند در میگفت که او بد اخلاق و عبوس است دختر میگفت که او تحصیل کرده است مادرش میگفت که او خانهدار است اما در واقع پسر با خود یک آدم برفی آورده بود زمستان بود و خانه سرد بود چون مادرش مریض بود او به طرف شومینه رفت و آن را روشن کرد خانه گرم شد و آدم برفی آب شد.
چقدر غمگین و مسخره بود
چقدر غمگین و مسخره بود
با سلام
من داستان را چندین بار خواندم که متوجه پیام نویسنده بشوم. در این داستان با تمام تعاریفی که از زن برادرشان شده بود و همه در رابطه با آن نظری داده بودند. هیچ یک نبود. تنها یک مجسمه یخی بود که برادرش درست کرده و به خانه آورده بود. پدرش بخاطر اینکه آن عروس یخی آب نشود گفت خانه را گرم نکنیم وقتی برادرش از بیماری مادرش باخبر شد خودش رفت و هیزم آورد تا خانه گرم شود. او از خواستهاش گذشت تا مادرش حالش خوب باشد. در کل داستان چنگی به دل نزد.
من داستان را چندین بار خواندم که متوجه پیام نویسنده بشوم. در این داستان با تمام تعاریفی که از زن برادرشان شده بود و همه در رابطه با آن نظری داده بودند. هیچ یک نبود. تنها یک مجسمه یخی بود که برادرش درست کرده و به خانه آورده بود. پدرش بخاطر اینکه آن عروس یخی آب نشود گفت خانه را گرم نکنیم وقتی برادرش از بیماری مادرش باخبر شد خودش رفت و هیزم آورد تا خانه گرم شود. او از خواستهاش گذشت تا مادرش حالش خوب باشد. در کل داستان چنگی به دل نزد.
خیالپردازیهای نویسنده جالب است، اما تنها نکته مفیدی که به ذهنم میرسد این است که پسر خانواده به خاطر مادرش از عشقش گذشت. که در واقع آدم برفیای بود که گویا پسر برای رفع تنهایی در جنگل ساخته بود. اما من هم مانند سایر دوستان متوجه ارتباط پنهان شدن پسر از روستاییها و مار با داستان نشدم.
گفتگوی خانواده ای که منتظر امدن پسرشان هستند ودر مورد عروس حدس هایی می زنند. اما این که به این جور کتاب ها مفهومی میگن کاش کتاب راه تو معرفی کتاب توضیحی در مورد متن میداد من مطمئنم متن حتما یک توضیح دارد اما تو گوگل در مورد کتاب و حتی نویسنده چیزی نبود و این که من حدس میزنم نویسنده اهل ترکیه باشد
این داستان در دوازده صفحه نوشته شده بود که صفحه هشتم آن پر از غلط املایی بود لطفاً به اصلاح آن اقدام کنید. متن داستان راجب پسری بود که قرار است به پیش خانوادهاش با یک عروس بازگردد. خانوادهاش هر کدام نظری راجب عروسی که ندیده بودند داند. یکی گفت خوش اخلاق است و یکی گفت عبوس و بداخلاق است. دیگری گفت چاق است و یکی دیگر گقت لاغر و قد بلند است. در نهایت آن پسر با عروس بازگشتند. وقتیکه بازگشتند پدر آن پسر خواست که شومینه را روشن کند تا خستگی از تن آنها برود؛ اما پسر نزاشت. سپس فهمید که مادرش مریض است و بخاطر مریضی مادرش شومینه را روشن کرد. آهسته آهسته عروس شروع به آب کردن کرد و در نهایت ناپدید شد؛ زیرا آن عروس یک آدم برفی بود. متشکرم از شما دوستان خوبم و همچنین کتابراه عزیز. 🌹💯🕊️