سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما دوستان عزیز.
این داستان در دوازده صفحه نوشته شده بود که صفحه هشتم آن پر از غلط املایی بود لطفاً به اصلاح آن اقدام کنید. متن داستان راجب پسری بود که قرار است به پیش خانوادهاش با یک عروس بازگردد. خانوادهاش هر کدام نظری راجب عروسی که ندیده بودند داند. یکی گفت خوش اخلاق است و یکی گفت عبوس و بداخلاق است. دیگری گفت چاق است و یکی دیگر گقت لاغر و قد بلند است. در نهایت آن پسر با عروس بازگشتند. وقتیکه بازگشتند پدر آن پسر خواست که شومینه را روشن کند تا خستگی از تن آنها برود؛ اما پسر نزاشت. سپس فهمید که مادرش مریض است و بخاطر مریضی مادرش شومینه را روشن کرد. آهسته آهسته عروس شروع به آب کردن کرد و در نهایت ناپدید شد؛ زیرا آن عروس یک آدم برفی بود. متشکرم از شما دوستان خوبم و همچنین کتابراه عزیز. 🌹💯🕊️
این داستان در دوازده صفحه نوشته شده بود که صفحه هشتم آن پر از غلط املایی بود لطفاً به اصلاح آن اقدام کنید. متن داستان راجب پسری بود که قرار است به پیش خانوادهاش با یک عروس بازگردد. خانوادهاش هر کدام نظری راجب عروسی که ندیده بودند داند. یکی گفت خوش اخلاق است و یکی گفت عبوس و بداخلاق است. دیگری گفت چاق است و یکی دیگر گقت لاغر و قد بلند است. در نهایت آن پسر با عروس بازگشتند. وقتیکه بازگشتند پدر آن پسر خواست که شومینه را روشن کند تا خستگی از تن آنها برود؛ اما پسر نزاشت. سپس فهمید که مادرش مریض است و بخاطر مریضی مادرش شومینه را روشن کرد. آهسته آهسته عروس شروع به آب کردن کرد و در نهایت ناپدید شد؛ زیرا آن عروس یک آدم برفی بود. متشکرم از شما دوستان خوبم و همچنین کتابراه عزیز. 🌹💯🕊️