نقد، بررسی و نظرات کتاب پیام امپراطوری - فرانتس کافکا
3.7
184 رای
مرتبسازی: پیشفرض
م کاظمی
۱۴۰۳/۰۹/۱۴
00
مثل اینکه امپراطور مستقیما از بستر مرگ برای تو پیامی فرستاده. تو تنها موجود قابل ترحمش، سایه ای کوچک که در برابر خوزشید امپراطوری به دور دست ها پناه برده ای. امپراطور به پیک خود فرمان داده است که در برابر تخت زانو بزند و پیام خود را در گوش او زمزمه کرده. پیامی مهم که از پیک خواسته است آن را در گوشش بازگو کند و خود با تکان دادن سر درستی گفته او را تایید کرده است. و در برابر تمام کسانی که مرگش را تماشا می کردند (همه ی دیوارها فرو ریخته اند و همه بزرگان امپراطوری اش بر پلکان وسیع و بلند گرد آمده اند) پیکش را مرخص کرد. پیک که مردی نیروند و خستگی ناپذیر بود بلافاصله حرکت کرد. او گاهی با این دست و گاه با دست دیگرش راهش را از میان جمعیت انبوه باز می کند. اگر به مشکلی بربخورد، به سینه اش که نشان خورشید روی آن است اشاره می کند. برخلاف دیگران او به راحتی جلو می رود اما جمعیت بسیار متراکم است و خانه و کاشانه آن ها تمامی ندارد. اگر راهش باز بود به پروار در می آمد و تو خیلی زود صدای خوش ضربه ی مشت های او را بر در خانه ی خود می شنیدی. اما به جای آن بیهوده تلاش می کند. هنوز سرگرم آن است که ازمیان تالار های درونی ترین قصر، راهی به بیرون پیدا کند. هرگز موفق نخواهد شد که به بیرون برود. اگر هم موفق شود هیچ چیز به دست نیاورده است. همچنان مجبور است که برای فرود از پله ها بجنگد. و اگر هم بتواند این کار را انجام دهد، چیزی به دست نیاورده است چون تازه ناچار خواهد بود که از حیاط بیرونی قصر بگذرد. بعد از گذشتن از این حیاط ها نوبت قصر دوم خواهد رسید که این قصر را دربر گرفته است و بعد دوباره... از حیاط و پله ها و بعد دوباره، یک قصر. و این به درازای هزاران سال به طول خواهد انجامید.
از نظر من کافکا یکی از نویسندگان بزرگ هست و همین باعث شد که ترغیب به خواندن این کتاب بشم، اما متاسفانه کتاب بد ترجمه شده بود و غلطهای دستوری و املایی متعددی داشت و حتی خیلی خیلی خلاصه بود. البته دو صفحه بودنش امتیاز منفی به حساب نمیاد. از دیدگاه من پیامهای داستان اینه:
۱) بعضی افراد با اون حالی که میدونن یه کاری غیر ممکنه، تمام تلاششون رو میکنن تا محدودیتها رو کنار بزنن و به امید رهایی و دیدن دنیای پشت دیوارهای بلند، سعی خودشون رو تا حد اعلا میکنن. ۲) دو نفر که فرسنگها با هم فاصله دارن ولی باز هم انتظار دیدار یا شنیدن پیغامی از هم رو دارن و میدونن که از محالات هست، باز چشم انتظار هستن.
به خاطر اینکه پیام داستان رو دوست داشتم این امتیاز رو دادم و گرنه ترجمه تقریبا سراسر از اشکال بود.
۱) بعضی افراد با اون حالی که میدونن یه کاری غیر ممکنه، تمام تلاششون رو میکنن تا محدودیتها رو کنار بزنن و به امید رهایی و دیدن دنیای پشت دیوارهای بلند، سعی خودشون رو تا حد اعلا میکنن. ۲) دو نفر که فرسنگها با هم فاصله دارن ولی باز هم انتظار دیدار یا شنیدن پیغامی از هم رو دارن و میدونن که از محالات هست، باز چشم انتظار هستن.
به خاطر اینکه پیام داستان رو دوست داشتم این امتیاز رو دادم و گرنه ترجمه تقریبا سراسر از اشکال بود.
موضوع داستان جالب بود ولی کاش انقدرکوتاه نبود البته مقصود نویسنده فقط این بوده پیام مفهمومی رابه خواننده برساند اینکه یکفرد (پیک رسان) هرچقدرتلاش میکند تا وظیفه ی سخت خود را انجام دهدو شخص دیگر (پادشاه) امیدوار هست وانتظارمیکشد هرچندوه بسیارطول میکشد. امابنظر من پادشاه بایدقبل ازمرگش زودتربه فکر پیک رسان می افتد. ویاپیک رسان فقط یک نفرنبود اگرداستان دوصفحه ای نبودودادن شاخ وبرگهایی به آن میشدداستان رارنگ ولعاب دادمن خودداستان مینویسم واین واقعا موضوع جالبی است که میتوانم بردارم وباافکارخودم تحولاتی دران دهم ولی ازانجایی من هیچگاه متقلب نیستم موضوع نویسنده دیگررانمیدزدم. وهمیشه سعی میکنم درهنگام نگارش داستان ازقوه خودم کمک بگیرم.
اصلا خوشم نیامد. صرفا رسیدن مفهوم مهم نیست. این که یک نویسنده مقصود خود را چگونه به نویسنده منتقل میکند نیز، اهمیت زیادی دارد. نه صنعن ادبی، نه لغات زیبا، نه هنر و ظرافتی... اصلا شبیه داستان نیست. فقط میتوان برداشت کرد که برخی افراد برای رسیدن به هدف و حتی آگاهی از موانع، تلاش خود را میکنند. و برخی نیز، با اطلاع از غیر ممکن بودن، بدون تلاش و در حالتی منفعل به انتشار برآورده شدن آرزوی خود مینشینند. متن ترجمه نیز کاستیهایی داشت و خیلی رسا نبود.
بسم رب الشهدا و صدیقین
در قالب یک داستان کوتاه
با شخصیتهایی کم
میتوانید چند لحظهای را در دنیای افکار پیام رسان پادشاه سفر کنید، به اضطرابها و امیدواری هایش فکر کنید و حتی مهم نباشد که چه هدفی دارد نوشتن این داستان کوتاه...
اما اگر کسی به عنوان نوبسندهای میخواهد اموزش ببیند چطور احساسات در وجود یک شخصیت را به تصویر بکشد، پیشنهاد خوبیست.
برای اوقات فراغت، استفاده از زمان کوتاه برای خواندن یک کتاب، برای تمرین نویسندگی پیشنهاد میشود.
در قالب یک داستان کوتاه
با شخصیتهایی کم
میتوانید چند لحظهای را در دنیای افکار پیام رسان پادشاه سفر کنید، به اضطرابها و امیدواری هایش فکر کنید و حتی مهم نباشد که چه هدفی دارد نوشتن این داستان کوتاه...
اما اگر کسی به عنوان نوبسندهای میخواهد اموزش ببیند چطور احساسات در وجود یک شخصیت را به تصویر بکشد، پیشنهاد خوبیست.
برای اوقات فراغت، استفاده از زمان کوتاه برای خواندن یک کتاب، برای تمرین نویسندگی پیشنهاد میشود.
اصلا خوشم نیومد، مسخ رو خونده بودم و خیلی خوب بود. اما این متن کوتاه اصلا واسم جالب نبود. گاهی اوقات ما خودمون یک موضوع رو بخاطر سایر دستاوردهای نویسنده اونقدر پیچیده میکنیم که فکر میکنیم طرف هرچی نوشته شاهکاره… اگر به عمیق بودن و مفاهیم و سنگینی ادبی باشه در همین زندگی روزمره ما هزاران مثال وجود داره که از این متن ادبی پرمفهوم تر و زیباتر هستن منتهی ما خیلی بی توجه از کنارشون رد میشیم.
غلطهای املایی زیادی رو توی متن میشه دید. بهتر بود بیشتر به شیوه نگارش اهمیت داده بشه. از اونجایی که کافکا به قصد کتاب کردن ننوشته ازش ایراد نمیشه گرفت. نمادها خوب انتخاب شده بود و مفهومی که میخواست برسونه رو با اندکی تامل میشه درک کرد. تنها مسئلهای که مبهم میمونه اینه که آقای کافکا اون انتظار و تلاشی که مدنظر داشته رو مثبت تلقی میکرده یا منفی. با تشکر از کتابراه و گروه گردآورنده
داستان خیلی کوتاه ولی مفهومی بود اشاره به این داشت که بعضی موقع ها انسان ها هر چه تلاش کنند و هر کاری از دستشان بربیاید و انجام بدهند اما به چیزی که ممکن نیست نمی رسندو این که دو نفر که منتظر همند و می دانند که ممکن نیست به هم برسند یا خبری از او داشته باشند اما همچنان منتظر و چشم به راه او هستند.
عرض ادب...
یه جورایی تمثیل خدا و رسول مخصوص است...
خداوند از هفت آسمان پیامش را به رسول میدهد قصر اول اسمان اول... اگر بتواند رد شود قصرها یا آسمانهای بعدی بهذهمیندترتیب تا عالم زمینی و داستان سلطنت انسانی که هیچ گاه نمیتوان این رمز را برملا نمود... پیک و امپراطور
یه جورایی تمثیل خدا و رسول مخصوص است...
خداوند از هفت آسمان پیامش را به رسول میدهد قصر اول اسمان اول... اگر بتواند رد شود قصرها یا آسمانهای بعدی بهذهمیندترتیب تا عالم زمینی و داستان سلطنت انسانی که هیچ گاه نمیتوان این رمز را برملا نمود... پیک و امپراطور