نقد، بررسی و نظرات کتاب 50 کروش - اورهان کمال

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
Mehdi Moghaddam
۱۴۰۲/۰۱/۲۳
با سلام
کتاب داستان خیلی خوبی داشت. مضمون خیلی قوی داشت. راجع به کودکان کار. که ساعت پنج صبح به بیرون میزنند و روزنامه میگیرند و به دست مشتری و خواننده‌ها می‌رسانند. در برف و باران و یخبندان هم دست از کارشان نمی‌کشند و مجبورند کار کنند. حتی پول تامین دارو را هم ندارند. ولی یکسره کار میکنند. به مدرسه میرود و موقع امتحانات تا آخر شب درس میخواند. وقتی که کسی میخواهد پول داروهایش را بدهد قبول نمیکند چون اونقدری بی معرفتی دیده هست که هیچ کس را قبول ندارد. واقعا روزگار عجیبی شده هست. کودکی که باید در خانه گرم بعد خوردن صبحانه به مدرسه برود و سپس به خانه بیاید و به تمرین و مطالعه درسهایش مشغول شد از اول صبح در برف و سرما مشغول درآمد خیلی ناچیز هست و در مقابل کسی هم که میخواهد کمکش کند ازش چیزهای نامعقولی طلب میکند. واقعا رسم زندگی و زندگانی این هست؟ انسان نباید با خواندن همچین کتابهایی ناراحت شود بلکه باید بیدار شود. ناراحتی هیچ کمکی به کودکان کار نمیکند ولی بیدار شدنمان خیلی کمک می‌کند برایشان
کودکانی که در این دنیای بیرحم و ناجوانمرد باید با آسودگی مشغول تحصیلشان باشند برای ساختن آینده‌ای درخشان.
به امید روزی که نگذاریم هیچ کودکی برای امرار معاشش در خیابانها کار کنند
با تشکر
مهدی مقدم
maniya
۱۴۰۳/۰۵/۱۶
آخر داستان بسیار غمگین تمام شد در مورد کودکان کار بود اینکه یک پسر بچه هر روز صبح زود در باران در برف در سرما و یخبندان وزنامه می‌فروخت و در کنار آن نیز درس می‌خواند اما روزی او سرما خورد و روزنامه چی به او پول قرض داد پسر بچه قرض او را قبول کرد که اگر هر روز کم کم پول او را پرداخت کند هر روز او یک مقدار از پولش را می‌داد اما روزی دیگر نیامد روزنامه چی برای او بسیار نگران شد و با خود گفت نکند اتفاق بدی برای او افتاده باشد یا تصادف کرده باشد ماه‌ها گذشت و پسر بچه دیگری به جای او روزنامه می‌فروخت روزی یک پسر کوچک نزد او آمد و گفت که داداش او را ببخشد ۵۰ کوروش آن مانده روزنامه چی گفت او الان کجاست بچه گفت او مرده و دفن شده او پول را داد و رفت داستان بسیار قشنگ بود.
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۸/۰۸
داستان درباره کودک کاریست که بسیار منظم و مسئولیت پذیر است. با وجود بیماری هم درس میخواند و هم کار میکند. با این که گرفتار فقر است، اما بدهی خود را تسویه میکند و حساب آن را دقیق دارد. حتی سفارش او به خانواده اش پیش از مرگ هم پس دادن قرضش است. خیلی لذت بردم از این شخصیت والا و سیرت پاکی که این کودک داشت. پایان غم انگیز داستان هم خیلی دلنشین نوشته شده بود. گرچه در واقعیت هم شبیه این داستان بسیار اتفاق می افتد و ما از آن بیخبریم. این نوشته میتواند تلنگری برای ما باشد. حتی میتوان از شخصیت کودک یاد گرفت.
مجیدناجی
۱۴۰۳/۰۸/۱۲
داستان روایت سرگذشت کودکان کار است سرگذشتی سراسر درد و تلخ کامی. کودکانی که جبر زندگی و فقر سنگینیه بار کار را به شانه‌های کوچک و نحیف آن‌ها تحمیل کرده است. با تمام مشکلات سر تعظیم با ظلت خم نمیکنند و مردانه گلیم خود را از آب روزگار بیرون میکشند. امید که همه ما هر چند ناچیز به آن‌ها کمک کنیم که این وظیفه انسانی و وجدانی همه ما هست. ممنونم از عزیزان روشنگر کتابراه
فروغ السادات شهیدی
۱۴۰۲/۱۲/۱۷
پاکی و صفای کودک روزنامه فروش که هم کار میکنه و هم درس میخونه در عین حال یاد گرفته چجوری این صفای درونیشو حفظ کنه و بخاطر پول ارزش خودشو به سراشیب سقوط، نندازه به حدی که وقت مردن هم وصیتش پرداخت بدهی یا دست کم عذرخواهی ست چیزی که بسیاری از انسان نما‌ها و آدم بزرگ‌ها ازش محرومند
maryam nazemi
۱۳۹۶/۰۶/۲۶
خبری در راه است
خبر از سنگ
از تیشه
خبر از اب روان می‌آید
قصه تیشه و سنگ به پایان می‌اید
آب از شانه سنگ به مهمانی چشمانم تندیس مهر و وفا جاری کرد
قصه این بود
تیشه با سنگ کاری کرد
تیشه با سنگ کاری کرد
اشک در کاسه چشمم جاری کرد
Mm
۱۴۰۱/۰۶/۰۵
چقد تلخ بود غمناک بود 😞😞😞 غیرت و مردونگی کودک کار با اینکه بیماری خوب نشد و پول به دردش نخورد ولی تا حساب تسویه نکرد از دنیا نرفت 😭😭😭
F.Namazi
۱۴۰۲/۰۶/۱۶
اورهان کمال رمان نویس ترک است. او برای رمان‌های واقع‌گرای خود که زندگی فقرا در ترکیه را توصیف می‌کند شناخته می‌شود.
مهساد
۱۴۰۱/۱۱/۲۳
شاید تلنگری باشه برای اونایی که قرض میگیرن و هیچ وقت پس نمیدن و خودشون رو مدیون می‌کنند. 😶
رحیم عظیمی
۱۳۹۶/۰۸/۰۴
بدنبود آخرش تلخ بود وآموزنده! همه کودکان کارسختی می‌کشندوفقیرند! خدا کمکشون کنه
sepideh ansarinia
۱۳۹۶/۰۶/۲۴
😭😭😭چقد ناراحت کننده بود... بعضیا یاد بگیرن قرض میگیرن و پس نمیدن😞
مرتضی ظهیری
۱۴۰۳/۰۷/۱۸
واقعا که گوشه چشمی از حقیقت رو آمده بیان کرده. ممنون از کتابراه
سایلی
۱۴۰۱/۰۵/۰۸
چقد توی این داستان کوتاه احساسات مختلف جریان داشت قشنگ بود و غم انگیز
Bababk Arvaneh
۱۴۰۰/۰۹/۰۴
کوتاه ولی تاثیر گذار با متنی ساده و روان و پایانی غیرقابل پیش بینی!
تیمور مرادیان
۱۴۰۰/۰۲/۰۹
جالب خوندنی در حد یه داستان کوتاه همراه با پیام عالی
Mohammad Bagheri
۱۳۹۹/۰۲/۱۷
داستانی در مورد امانتداری با پایانی گنگ.
طناز حمیدی
۱۳۹۶/۱۱/۲۱
فقط بدم اومد چرا نشد بفهمیم چرا مرد؟ ؟
عرفان قاسمی
۱۳۹۶/۰۷/۰۱
کوتاه و خوب
z
۱۴۰۱/۰۶/۱۶
داستان خیلی غمناکی بود
😢😢😢
عالییییی