نقد، بررسی و نظرات کتاب زیر درخت انجیر - جابر تواضعی
4.2
566 رای
مرتبسازی: پیشفرض
کتاب خوبی بود. ولی فکر کنم جز اولین کار نویسنده باشه و چرا رفتار بچهها رو درست طراحی نکرده بود تو یه ایام قدیم رفتار بچهها بشتر با این چیزی که نوشته شده فرق داشت و فکر کنم پدر شون فوت و چطور پدر خانواده فوت کرده مادرشون ازدواج نکرده بود چون تویه قدیم خانوادهها به زورم شده زن روشوهر میدادن و بچهها رو اگه مرد قبول میکرد پیش خودمادر بزرگ میشد اگر هم نه پیش خانواده پدری و یا مادری بزرگ میشدن مثل هر کتاب دیگهای نقصهای خودش رو داشت و امید وارم که کتابهای بعدی پیشرفت زیادی داشته باشن کتاب خوبی بود ولی فکر کنم جز اولین کار نویسنده باشه و چرا رفتار بچهها رو درست طراحی نکرده بود تویه ایام قدیم رفتار بچهها بشتر با این چیزی که نوشته شده فرق داشت وفکر کنم پدر شون فوت و چطور پدر خانواده فوت کرده مادرشون ازدواج نکرده بود چون تویه قدیم خانوادهها به زورم شده زن روشوهر میدادن وبچهها رو اگه مرد قبول میکرد پیش خودمادر بزرگ میشد. اگر هم نه پیش خانواده پدری و یا مادری بزرگ میشدن مثل هر کتاب دیگهای نقصهای خودش رو داشت و امیدوارم که کتابهای بعدی پیشرفت زیادی داشته باشن کتاب خوبی بود ولی فکر کنم جز اولین کار نویسنده باشه و چرا رفتار بچهها رو درست طراحی نکرده بود تویه ایام قدیم رفتار بچهها بشتر با این چیزی که نوشته شده فرق داشت و فکر کنم پدر شون فوت و چطور پدر خانواده فوت کرده مادرشون ازدواج نکرده بود چون تو یه قدیم خانوادهها به زورم شده زن رو شوهر میدادن و بچهها رو اگه مرد قبول میکرد پیش خود مادربزرگ میشد اگر هم نه پیش خانواده پدری و یا مادری بزرگ میشدن مثل هر کتاب دیگهای نقصهای خودش رو داشت و امید وارم که کتابهای بعدی پیشرفت زیادی داشته باشند
به نظرم داستان خوب و زیبایی بود. همین طور کوتاه بود و خسته کننده نبود. البته که انتقاداتی داشت. مثلا من متوجه تفاوت سنی خواهرها و پسره نشدم. همین طور از اولین داستانی که خواهر کوچیکه در آن بود تا آخرینش، خواهره روحیه بچگانه داشت در حالی که باید روحیهاش بزرگوارانه تر میشد. یکی از خوبیهای این کتاب هم این بود که نوجوانان بود. در کل خوب بود ولی بدیها و خوبیهایی داشت. ولی کتاب از این بهتر بود و خوب بود کتابراه برای این مسابقه در ماه رمضان از آن کتابهای بهتر استفاده میکرد. مثل کتاب ناقوسها به صدا در میآیند یا....
این کار از اولین آثار نویسنده است پس باید بهش به عنوان یه تجربه نگاه کرد.
داستانها ساده و روان بودند اما متاسفانه پی رنگ و تم آنها، به جز داستان اول، مشخص نبود.
گرچه داستانها به سبک داستانهای جلال آل احمد توصیفی و باز آفرینی بودند اما اصلا نماد گرایی ومعنامعنا پردازی در آنها رعایت نشده بود، هرچه گفته شده بود همان بود که در متن آمده بود، داستان حرفی فراتر از متن نداشت که به ما برساند.
داستانها ساده و روان بودند اما متاسفانه پی رنگ و تم آنها، به جز داستان اول، مشخص نبود.
گرچه داستانها به سبک داستانهای جلال آل احمد توصیفی و باز آفرینی بودند اما اصلا نماد گرایی ومعنامعنا پردازی در آنها رعایت نشده بود، هرچه گفته شده بود همان بود که در متن آمده بود، داستان حرفی فراتر از متن نداشت که به ما برساند.
جالب بود اولین داستان کوتاهی بود که خوشم اومد نقطه ضعفهایی داشت که گاهی به شک و دودلی میانداخت اون هم اینکه سن شخصیتها در اوایل داستان مبهم بود و رفته رفته با جلو رفتن داستان درک میکنی و یا شخصیت ننه که در ابتدا داستان فکر میکنی که اون فرد مادر بزرگ شخصیت اصلیه کاش به خوبی این موارد روشن میشد تا تصویر سازی خوبی ایجاد بشه این داستان با مشکلات ریز و درشتش بازم به دل نشست و ارزش خوندن رو داره
چقدر قشنگ و جذاب! چقدر روون و سلیس! چقدر وقتی میخوندم اصلا متوجه صفحات خونده شده نمیشدم! چقدر سوژهها بومی و خودی بودن! با چه جزئیات قشنگی روی اتفاقات! چقدر خاطرات خودمون زنده کرد: داش مصطفیهای محله مون، عروسیهای اون زمان با ماشین ژیان گوجه ای، غیرت روی شوهردادن آبجی... البته من آخرای کتاب فهمیدم که 2تا آبجی هاش بزرگتر از خودش هستن
فقط چرا کتاب صفحه شناسنامه نداشت؟ ولی دم نویسنده ش گررررم❤
فقط چرا کتاب صفحه شناسنامه نداشت؟ ولی دم نویسنده ش گررررم❤
کتابی که برای سن نوجوان بسیار مناسب هست. و اینکه من با خوندنش به یاد بچگیهای خودم افتادم. این کتاب به فرزندانمون یاد میده که باید با سختیها مبارزه کرد. و قدر وجود پدر و مادر رو بدونن.
فقط یه جا اسم راوی کتاب اومده و این خیلی برام جالب بود که بعد از اینکه بار دوم خوندم فهمیدم اسم کسی که باهام داره حرف میزنه مهدی هست.
فقط یه جا اسم راوی کتاب اومده و این خیلی برام جالب بود که بعد از اینکه بار دوم خوندم فهمیدم اسم کسی که باهام داره حرف میزنه مهدی هست.
اما در مورد خود داستان:
اوایل داستان فکر میکردم شخصیت اصلی داستان دختربچه است چون احساساتش خیلی شبیه دخترهایی که تو کوچه با پسرا بازی میکنند و تبدیل به پسرهای دخترنما میشن بود اما کم کم متوجه شدم پسره چون رفتار هاش شبیه یک پسر شده بود و زیاد با پسرا رفت و آمد میکرد و مسلما مشخص شد که پسره
نکته دوم اینکه خیلی آدم رو یاد گذشتهها میانداخت که به من حس خوبی میداد
نکته سوم اینکه مادر چرا انقدر شبیه پیرزنها بود؟ یا اینکه اگر انقدر بی اعصاب و بی پول بود و شرایطشون انقدر بد بود چرا چهار تا بچه داشت؟
در کل بد نبود جذاب بود و شیرین اما اگر نسخه کامل رو بزارین خیلی بهتر میشه
) ببخشید طولانی شد من به عنوان یک منتقد نظرم رو گفتم که کمی طول کشید ممکنه بقیه مخاطبین نظر دیگری داشته باشن)