معرفی و دانلود کتاب یک آدم، یک دماغ

معرفی کتاب یک آدم، یک دماغ

کتاب یک آدم، یک دماغ داستانی بامزه و خیال‌انگیز از عباس قدیرمحسنی برای کودکان است که با نگاهی شیرین و کودکانه، به ماجرای یک آدم بی‌دماغ و یک دماغ بی‌آدم می‌پردازد. آن‌ها هرکدام دنبال گمشده‌ی خودشان می‌گردند، تا اینکه بالاخره یکدیگر را پیدا می‌کنند. اما پیداکردن، پایان ماجرا نیست؛ دماغِ گوشتی و پت‌وپهنِ عزیز هنوز نمی‌داند که دقیقاً باید کجای صورت آدم بنشیند.

درباره‌ی کتاب یک آدم، یک دماغ

کتاب یک آدم، یک دماغ از عباس قدیرمحسنی داستانی کودکانه است از یک آدم بی‌دماغ و یک دماغِ بی آدم که برای خودشان می‌چرخند تا وقتی که همدیگر را پیدا می‌کنند. حالا این وسط دماغ جایش را بلد نیست و نمی‌داند که باید کجای آدم بنشیند. یک‌بار روی گوش راست آدم سروکله‌اش پیدا می‌شود، یک‌بار بالای سرش، یک‌بار چشمش را دماغی می‌کند و یک‌بار هم دستش را... تا اینکه بالاخره آدم دماغ را می‌گیرد و می‌چسباند سر جایش... یک جایی درست وسط ابروها، زیر چشم‌ها و بالای لبش...

این کتاب با زبانی ساده، تصاویری جذاب و روایتی بامزه، دنیای کودک را با مفاهیم لازم برای شناخت اعضای بدن آشنا می‌کند و تجربه‌ای شیرین و خلاقانه که می‌تواند با بازی و ماجراجویی و هیجان همراه باشد، برای کودک رقم می‌زند.

کتاب یک آدم، یک دماغ برای والدین و مربیان، فرصتی است طلایی تا از دل یک داستان شیرین، مفاهیم پایه‌ای بدن انسان، مانند جایگاه اعضا و کارکرد آن‌ها را به کودک آموزش دهند. این کتاب همچنین به تقویت درک فضا و تصویرسازی‌های ذهنی کودک نیز کمک می‌کند. به‌علاوه، باتوجه‌به فضای طنز و موقعیت‌های اشتباهِ دماغ، مهارت حل مسئله و توانایی تفکر منطقی نیز به شکل غیرمستقیم در کودک رشد می‌یابد. مربیان می‌توانند از این داستان برای فعالیت‌های هنری، بازی‌های نمایشی یا ساخت کاردستی با محوریت اعضای بدن استفاده کنند و فضای آموزش را از شکل خشک و مستقیم به تجربه‌ای لذت‌بخش تبدیل کنند.

این کتاب با تصویرگری ثنا حبیبی‌راد از کتاب‌های پرنده آبی گروه کودک‌ونوجوان انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

کتاب یک آدم، یک دماغ برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب برای کودکان گروه سنی 2 تا 5 سال مناسب است، به‌ویژه برای کودکانی که در مرحله‌ی شناخت بدن و تقویت مهارت‌های شناختی هستند.

در بخشی از کتاب یک آدم، یک دماغ می‌خوانیم

دماغ فهمید دوباره اشتباه کرده و چشم راست آدم را ول کرد و چسبید به دهان آدم.
آدم این بار با دهانش فقط بو کشید و نه توانست حرف بزند و نه چیزی بخورد و دوباره گیج شد و دوباره کله‌اش چرخید.