معرفی و دانلود کتاب کابوس پشت پنجره
برای دانلود قانونی کتاب کابوس پشت پنجره و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب کابوس پشت پنجره
اگر تکان بخورد یا کوچکترین صدایی از خود بروز دهد، زندگیاش را میبازد و باید با سرنوشت تلخی که در انتظارش است، مواجه شود. کتاب کابوس پشت پنجره نوشتهی ویلیام آیریش ما را به نظاره مینشاند تا همراه با «بودی» قتلی فجیع را شاهد باشیم. این پسر نوجوان خود دیده که آن زن و مرد چطور یک نفر را به قتل میرسانند؛ اما کسی حرف بودی را باور نمیکند و او باید برای اثبات حقانیت شهادتش، دست به کار خطرناکی بزند.
دربارهی کتاب کابوس پشت پنجره
پدر در اتاق را قفل کرده و همراه با مادر از خانه بیرون میرود. حالا «بودی» تنهاترین موجود دنیاست. او مطمئن است هر چه دیده واقعیت دارد. زن و مرد همسایه واقعاً قاتل هستند. او جنس و شکل خیالپردازیهایش را میشناسد. میداند در آن لحظات که آن زن و مرد، مردی ناشناس را به قتل رساندند، هیچچیز شبیه به خیال و توهم نبود. او با دو چشم خود دید که آنها بعد از کشتن آن مرد، با چیزی شبیه به چمدان یا ساک از در اتاقی بیرون آمدند و بهطرف خیابان حرکت کردند؛ اما کسی حرف او را باور نمیکند. کتاب کابوس پشت پنجره (Une incroyable histoire) نوشتهی ویلیام آیریش (William Irish) ما را به یاد دوران کودکی و نوجوانیمان میاندازد؛ زمانی که برای ثابت کردن حرف خود مجبور بودیم بیشتر از بزرگترها تلاش کنیم و کسی حرفمان را بهسادگی باور نمیکرد؛ این داستان روایتگر حقیقتی است که چون از زبان یک کودک بیان شده، خیال و دروغ تلقی شده و موجب فاجعههای گوناگونی میشود.
شما شاهد یک قتل هستید
اگر هوا گرم نبود، بودی از خانه بیرون نمیآمد، روی راهپله نمیخوابید و طبیعتاً فرایند یک قتل را با دو چشم خود نظاره نمیکرد؛ اما حالا به طور ناخواسته در جریان یک جنایت قرار گرفته و باید کاری کند؛ البته این موضوع مشکل اصلی او نیست. اگر پدر و مادرش حرفش را باور میکردند و به او نمیگفتند که دچار خیالات و اوهام شده، اوضاع برای همه بهتر پیش میرفت و بودی مجبور نمیشد به سراغ پلیس برود. داستان معمایی کابوس پشت پنجره ما را در وضعیتی قرار میدهد که از همان ابتدای داستان حقیقت را میدانیم، اما نمیتوانیم به این پسر کمک کنیم؛ زیرا او نوجوانی کمسنوسال است و ما نیز میدانیم که هیچکس، حتی پلیس، شهادت او دربارهی قتلی که شاهدش بوده را باور نمیکند. با این وجود ویلیام آیریش، مأمور پلیس را که حالا با تلاشهای بودی، در جریان ماجرای قتل قرار گرفته است، به سراغ همسایههای قاتل این پسرک نوجوان میفرستد تا دربارهی قتلی که گزارش شده از آنها پرسوجو کند، اما هنگامی که پلیس پیش از انجام تحقیقات، بودی را کودکی خیالپرداز میداند که حرفهایش حقیقت ندارند، چطور ممکن است بهدرستی دربارهی این پرونده تحقیق کند؟ آن پلیس با این تحقیق صرفاً به آن زن و مرد قاتل خبر میدهد که بودی در جریان جنایت آنها و شاهد قتل است؛ این موضوع نیز میتواند جان بودی را به خطر بیندازد.
قاتلان در جستوجوی شاهد
حالا بودی باید از سایهی خود هم بترسد. او اتفاقات مشکوک و نگاههای خشمگین همسایه را حس میکند. نه پلیس حرفش را باور دارد نه پدر و مادرش. هیچکسی در این دنیا نیست که از این پسرک بیپناه مراقبت کند. بودی چارهای ندارد و باید از این خانه بگریزد. او باید هم خود را از این مهلکه نجات دهد و هم هرطورشده از راز این جنایت پرده بردارد. ما نمیدانیم بودی چطور میتواند این کار را انجام دهد، اما او بر تصمیم خود مصمم است و باید موفق شود. رمان جنایی کابوس پشت پنجره ما را با نگاه نادرست بزرگترها نسبت به کودکان و نوجوانان و عدم اعتماد ایشان به حرفهای کوچکترها مواجه میکند و میکوشد تا نسبت به این رویهی نادرست علیه کودکان و نوجوانان، انتقاد کند.
کتاب کابوس پشت پنجره با ترجمهی آسیه حیدری شاهی در نشر کتابهای پرندهی آبی (گروه کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی) به چاپ رسیده است.
کتاب کابوس پشت پنجره برای شما مناسب است اگر
- دوست دارید شاهد یک قتل باشید و برای افشای جنایت تلاش کنید.
- به رمانهای معمایی و جنایی مناسب برای نوجوانان علاقه دارید.
- میخواهید حس ترس و خطر جانی را تجربه کنید.
در بخشی از کتاب کابوس پشت پنجره میخوانیم
بودی تلاش کرد خودش را نجات بدهد، ولی جهش ناگهانیاش بلافاصله خنثی شد. مرد دست راست بودی را پشت سرش پیچاند و از آن مثل یک اهرم استفاده کرد و پسرک را وادار به اطاعت کرد. خیلی درد داشت، آنقدر که پسرک نمیتوانست به مقاومت در برابر آنها فکر کند.
آنها او را به پیادهرو کشاندند و خلاف جهت جاده بردند. او را بین خودشان گرفته بودند؛ آنقدر فشرده و نزدیک که اصلاً از روبهرو معلوم نبود بازویش را پیچاندهاند و او را بهزور وادار به حرکت کردهاند. یعنی آیا کسی آنها را نخواهد دید؟ یعنی امشب همه در خانههایشان هستند؟
دو نفر، انگار که از آسمان افتاده بودند، ظاهر شدند. آنها مست نبودند، درست و راست راه میرفتند. اینها همانهایی بودند که آدم میتوانست همهچیز را برایشان توضیح بدهد. آنها حتماً کمکش میکردند. کلرمن راه فراری نداشت. باید با آنها روبهرو میشد. بنابراین، تنها کاری که کرد این بود که بازوی بودی را بیشتر پیچاند و به بودی گفت که اگر یک کلمهی دیگر حرف بزند بازویش را از جا در خواهد آورد. بودی منتظر شد تا آن دو مرد به او نزدیک نزدیک شدند. با تمام نیرویش سعی کرد درد را تحمل کند؛ دردی که هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد. بعد با پاشنهاش ضربهی محکمی به ساق پای کلرمن زد و خودش را کنار کشید. مرد او را رها کرد. در این لحظه، بودی جلوی یکی از دو مرد عابر رفت، با دو دستش به پای مرد چسبید و زاریکنان گفت: «آقا، کمک! آقا، نذارید اونا من رو با خودشون ببرن.»
مرد قادر نبود حتی یک قدم بردارد. همانجا ایستاد. مرد دیگری که همراهش بود هم ایستاد. عجب بچهای! آقا، باور کنید، باور کنید! اینا دیشب یه نفر رو کشتن، حالا هم میخوان منو بکشن.
جو کلرمن آنطور که بودی انتظار داشت رفتار نکرد. او اصلاً سعی نکرد جلوی او را بگیرد. هیچ خشونتی هم از او سر نزد. حتی عصبانی هم نشد. این تغییر رفتار، بودی را آشفته کرد و او را در موقعیت گنگ و مبهمی قرار داد؛ درست مثل همان موقعیتهایی که آدمبزرگها میسازند. در چنین موقعیتهایی، مردم هم بیشتر طرف بزرگترها را میگیرند تا بچهها را.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب کابوس پشت پنجره |
نویسنده | ویلیام آیریش |
مترجم | آسیه حیدری شاهی |
ناشر چاپی | انتشارات پرنده آبی |
سال انتشار | ۱۳۹۵ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 72 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-436-110-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان معمایی و ماجراجویانه نوجوان |