معرفی و دانلود کتاب چه بابی، چه شلواری؟

معرفی کتاب چه بابی، چه شلواری؟

کتاب چه بابی، چه شلواری؟ نوشته‌ی امیلی سالینجر، به دو زبان فارسی و انگلیسی داستان بسیار هیجان‌انگیز و جذاب باب اسفنجی را به تصویر می‌کشد که بدون همراهی دوستانش به شهر می‌رود و اتفاقات بامزه‌ای برایش می‌افتد.

موضوع کتاب چه بابی، چه شلواری؟ (How Bob what pants) چیست؟

در این جلد از مجموعه داستان‌های باب اسفنجی شلوار مکعبی، او حوادث خارق‌العاده‌ای را تجربه می‌کند. در این داستان باب اسفنجی که از روزمرگی‌های زندگی خسته شده، بدون اطلاع دوستانش به شهر می‌رود و در آنجا با ماجراهای جالب و مهیجی روبه‌رو می‌شود که به جذابیت داستان می‌افزاید. باب حتی تا مرز شهردار شدن نیز پیش می‌رود اما...

مجموعه باب اسفنجی شلوار مکعبی:

باب اسفنجی از پرطرفدارترین شخصیت‌های کارتونی در تمام دنیاست که محبوبیت بسیار زیادی حتی در بین بزرگسالان دارد. او شخصیتی دوست‌داشتنی، مهربان و امیدوار است که با ماجراجویی‌هایش در هر داستان، کودکان را به خوبی سرگرم می‌کند و مفاهیمی را نیز به آن‌ها می‌آموزد.

انیمیشن اقتباس شده براساس مجموعه کتاب باب اسفنجی:

این انیمیشن سریالی تلویزیونی محصول کشور آمریکا است که پخش آن از سال 1999 آغاز شده و تاکنون نیز ادامه دارد. این مجموعه‌ی طنز و ماجراجویانه داستان باب اسفنجی و دوستانش را در شهری خیالی در زیر آب به تصویر می‌کشد. انیمیشن باب اسفنجی جوایز گوناگون و متعددی را نیز دریافت کرده است و علاوه بر سریال تلویزیونی، 4 فیلم انیمیشن سینمایی نیز از آن ساخته شده که همه‌ی آن‌ها با استقبال بسیار زیاد کودکان و حتی بزرگسالان در دنیا مواجه شدند.

کتاب چه بابی، چه شلواری؟ برای چه کسانی مناسب است؟

امیلی سالینجر (Emily Sollinger) کتاب حاضر را برای کودکان 7 تا 12 سال نوشته است. این داستان کودکان را سرگرم کرده و به یادگیری و تقویت زبان انگلیسی آن‌ها نیز کمک می‌کند.

در بخشی از کتاب چه بابی، چه شلواری؟ می‌خوانیم:

باب اسفنجی در حالی که گری را به سختی در آغوش می‌فشرد، گفت: صبح بخیر گری، به نظرت زندگی عالی نیست؟

گری هم از شدت درد ناله کرد. بعد هم در بیرون خانه، باب به بهترین دوستش پاتریک برخورد کرد. او از پاتریک پرسید: هی پاتریک، اوضاع چطوره؟

پاتریک با عصبانیت گفت: اوضاع روبه‌راه بود تا وقتی که تو پیدات شد و باعث شدی کیک تولد مامانم بریزه روم!

در ادامه راه او دوست خوبش بختاپوس را دید؛ اما او به محض دیدن باب در را محکم به هم کوبید!

او فکر کرد که سندی حتماً از دیدنش خوشحال می‌شود، اما به محض ورود به خانه سندی پایش لیز خورد و آب داخل محفظه سرش روی ربات جدید سندی ریخت و آن را از کار انداخت، سندی در حالی که صورتش از عصبانیت قرمز شده بود، فریاد زد: فقط برو بیرون!

آخرین امید او آقای خرچنگ بود، اما هنگامی که وارد آشپزخانه شد، پایش لیز خورد و به آقای خرچنگ برخورد کرد و باعث شد تمام اسکناس‌هایش روی اجاق ریخته و بسوزد. آقای خرچنگ فریاد زد: اگه جای تو بودم تا می‌توانستم از اینجا دور می‌شدم!

بیچاره باب، در نهایت او تصمیم گرفت که بیکینی باتم را برای همیشه ترک کند. او در حالی که گریه می‌کرد گفت: خداحافظ بیکینی باتم، خداحافظ زندگی خوبم!