معرفی و دانلود کتاب نجات کاغذی

معرفی کتاب نجات کاغذی

کتاب نجات کاغذی داستانی سراسر احساس با موضوعی ساده و دلنشین و پیامی مهم است. صدیقه ملایی در این داستان لطیف ما را با دختر کوچکی همراه می‌کند که به تازگی قایق کاغذی محبوبش از دستش افتاده و به جوی آب رفته. او حالا به نجات قایق کاغذی کوچک خود فکر می‌کند. راستی می‌دانستید این کتاب در سال 1394 برگزیده‌ی جشنواره‌ی خلق کتاب‌های تصویری بوده است؟

درباره‌ی کتاب نجات کاغذی

زیباترین هدیه‌ای که تا امروز گرفته‌اید چه بوده؟ دخترک کتاب نجات کاغذی، قایق کوچک خود را بیش از هر هدیه‌ی دیگری دوست دارد؛ زیرا آن را از پدر خود یادگاری گرفته است. می‌دانید پدر او کجاست؟ صدیقه ملایی ادامه‌ی قصه را برای کتاب‌خوان‌های کوچک تعریف می‌کند.

دختر داستان عاشق قایق کاغذی کوچک خود است. پدر او که یک دریانورد است این هدیه‌ی کوچک را به او داده و حالا دختر ما قایق زیبایش را همه‌جا همراه خود می‌برد. اما در یکی از روزها که دختر ماجرا مشغول پیاده‌روی بود، قایق کاغذی ناگهان از دستش رها می‌شود و به جوی آب می‌افتد. طبیعی‌ست که قهرمان کوچک ما ناراحت شود. اما نگران نباشید. با داشتن امیدواری و کمی خلاقیت، برای هر مشکلی راه‌حلی پیدا می‌شود.

امید، قایق نجاتی کوچک

تصور می‌کنید دختر داستان نجات کاغذی برای پیدا کردن قایق خود چه چاره‌ای می‌کند؟ اگر این داستان را همراه با دوستان یا پدر و مادر خود می‌خوانید می‌توانید پیش از پایان آن در‌این‌باره گفت‌وگو کنید. شاید بتوانید حدس بزنید که چه راه‌حل بامزه‌ای به ذهن او رسیده. تلاش و امیدواری معجزه می‌کند. درست در حالی که به‌نظر نمی‌رسد چاره‌ای در کار باشد، یک‌باره نور امید از راه می‌رسد و با سعی و کوشش کارها یک‌باره درست می‌شوند. شک دارید؟ پس پیشنهاد می‌کنیم کتاب کودک "نجات کاغذی" را حتماً بخوانید.

این قصه‌ی شیرین با تلاش انتشارات پرنده آبی روانه‌ی بازار شده و تصویرگری آن نیز حاصل دستان هنرمند فاطمه کریمیان است.

کتاب نجات کاغذی برای شما مناسب است اگر

• مشتاق خواندن قصه‌ای دلنشین با حال‌وهوایی مثبت و امیدبخش‌ هستید.
• قصد دارید مفهوم تلاش و اهمیت آن را با کودکان 4 تا 8 سال خود مرور کنید.
• به تماشای نقاشی‌های فانتزی و داستان‌های مصور و شاداب علاقه‌مندید.

در بخشی از کتاب نجات کاغذی می‌خوانیم

قایق کاغذی آن پایین حال خوبی نداشت.
آن‌جا خیس سرد و تاریک بود.
دختر کوچولو سرش را پایین انداخت و بدون لی لی به خانه برگشت.