معرفی و دانلود کتاب قدرت‌های پرنسسی: پسرعموی خیلی باهوش

معرفی کتاب قدرت‌های پرنسسی: پسرعموی خیلی باهوش

کتاب قدرت‌های پرنسسی: پسرعموی خیلی باهوش نوشته‌ی سوزان ویلیامز داستانی از مجموعه‌ای فانتزی و جذاب است که به زندگی شاهدخت‌ها می‌پردازد. این بار نوبت پرنسس لیلا است که به جای مراقبت از خواهرزاده‌اش به گردش می‌رود و نوزاد گم می‌شود. آیا او به کمک دوستانش می‌تواند خواهرزاده‌ی خود را پیدا کند؟

درباره‌ی کتاب پسرعموی خیلی باهوش:

پرنسس لیلا به قصر محل زندگی خواهر و شوهرخواهرش می‌رود. خواهرش صاحب پسری به نام حسام شده و لیلا موظف است تمام مدت از خواهرزاده‌ی خود مراقبت کند، اما پس از مدتی از این کار خسته می‌شود و دلش می‌خواهد به گردش برود. یک روز از فرصت استفاده می‌کند و از پیشخدمت آشپزخانه‌‍‌ی سلطنتی به نام نار، می‌خواهد که به جای او مراقب حسام باشد و خودش به بازار می رود. لیلا خوشحال و خندان از بازار بازمی‌گردد اما خبری از حسام نیست! سرآشپز سلطنتی در حال غر زدن است، نار دارد گریه می‌کند و پرنس احمد، شوهرخواهرش، عصبانی است. یعنی چه اتفاقی افتاده؟

برخلاف بسیاری از داستان‌ها، دختران در کتاب پسرعموی خیلی باهوش (Charmingly Clever Cousin) منتظر نمی‌نشینند تا کسی نجاتشان دهد بلکه خودشان دست به کار می‌شوند و با بدی مبارزه می‌کنند.

مجموعه‌ی قدرت‌های پرنسسی:

سوزان ویلیامز (Suzanne Williams) در مجموعه‌ی دوست‌داشتنی قدرت‌های پرنسسی (Princess Power) به زندگی تعدادی شاهزاده خانم جذاب و مهربان می‌پردازد و در هر کتاب به مشکلات و دغدغه‌های یکی از این دختران سرک می‌کشد که معمولاً با قدرت‌های جادویی سروکار دارند.

کتاب پسرعموی خیلی باهوش چه کسانی است؟

مطالعه‌ی این کتاب به تمام کودکان دبستانی علاقه‌مند به داستان‌های فانتزی توصیه می‌شود.

با سوزان ویلیامز بیشتر آشنا شویم:

این نویسنده که تاکنون بیش از 80 کتاب برای کودکان نوشته است زمانی کتابدار دبستان بود اما پس از مدتی به نویسندگی و تصویرگری برای این گروه سنی روی آورد. سوزان ویلیامز در سال 2000 جایزه‌ی منتخب کودکان نیومکزیکو را از آن خود کرد و در چندین رقابت در گروه نامزدهای نهایی قرار گرفت. از میان آثار این نویسنده می‌توان به زئوس و آذرخش سرنوشت، پوزئیدون و دریای خشمگین، هیدیس و کلاهخود تاریکی، هایپریون و گوی‌های آتشین، تایفون هیولا و بادهای ویرانگر و... اشاره کرد.

در بخشی از کتاب پسرعموی خیلی باهوش می‌خوانیم:

لیلا خواهرش را در آغوش گرفت. می‌دانست که سلیمه خیلی پدر شوهرش را دوست دارد. هر دو عاشق موسیقی بودند و وقتی همدیگر را می‌دیدند، با هم آواز می‌خواندند.

لبخند از لبان یوسف محو شد و لحن شوخی از صدایش پر کشید. با اندوه گفت: «درسته. متاسفانه این خبر بد رو من آوردم.»

احمد نگاهش کرد و گفت: «شاید به این مریضی که فکر می‌کنه نباشه.»

یوسف آهی کشید و گفت: «کاش اینطور بود.»

احمد با انگشتانش روی دستۀ صندلی ضرب گرفت. انگار داشت فکر می‌کرد. بالاخره گفت: «من پدرمو خوب می‌شناسم. حتی اگه یه خراش کوچیک روی دستش بیفته، فکر می‌کنه که رو به مرگه.»

تانسی سر تکان داد و گفت: «درست مثل یکی از برادرای من، اتان. هر بار که سرفه می‌کنه، می‌گه مطمئنم طاعون گرفتم.»

یوسف به او اخم کرد. به احمد گفت: «متاسفانه این بار فرق داره. دکترا می‌گن کاری از دستشون بر نمیاد.»

النا به نرمی گفت: «شاید دکترا اشتباه می‌کنن.»

احمد سر تکان داد اما نگرانی در صورتش هویدا شد. «باید برم پیشش. اما امیدوارم اشتباهی رخ داده باشه. پدرم خیلی نگران می‌شه اما همیشه مثل یه دیو سالم و قوی بوده.»

فهرست مطالب کتاب

پرنسس لیلا
دردسر
پرنسس‌ها از راه می‌رسند
پرنس احمد قصر را ترک می‌کند
یوسف کارها را به عهده می‌گیرد
غذای گم شده
دزد
در تعقیب
عملیات نجات
دستگیری
سفر
بازگشت