معرفی و دانلود کتاب صوتی وقفه بزرگ زازا

معرفی کتاب صوتی وقفه بزرگ زازا

کتاب صوتی وقفه بزرگ زازا نوشتهٔ امیلی آرنولد مک کالی داستان خرس کوچکی به اسم زازا را تعریف می‌کند که بازیگر تئاتر است اما در یکی از روزها به هالیوود دعوت می‌شود تا بازیگر سینما شود. اما آیا او موفق می‌شود؟

موضوع کتاب صوتی وقفه بزرگ زازا چیست؟

زازا از وقتی بچه بود به همراه خانواده‌اش در گروه نمایشی که داشتند تئاتر اجرا می‌کردند. پدر آن‌ها نویسنده بود و مادرشان کارگردان و زازا و خواهر و بردارش هم به همراه پدر و مادرشان بازیگران نمایش بودند. زازا تابه‌حال نقش‌های زیادی را بازی کرده بود؛ مثل پرنسس، جنگجو، پرستار، جاسوس، دختر فقیر، ماجراجو و خیلی نقش‌های مختلف دیگر.

در یکی از روزها پدر و مادر زازا به او خبر دادند که از طرف هالیوود او را دعوت کردند که در فیلمی سینمایی بازی کند. زازا از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شد و به همراه خانواده‌اش به آنجا رفتند. اما زازا هر کاری می‌کرد تئاتر را از سینما بیشتر دوست داشت و نمی‌توانست محیط هالیوود را تحمل کند.

امیلی آرنولد مک کالی (Emily Arnold McCully) در کتاب وقفه بزرگ زازا (Zaza's Big Break) با روایت داستانی جذاب و سرگرم‌کننده درمورد زرق‌وبرق دروغین هالیوود صحبت می‌کند. او در این میان شجاعت ریسک‌کردن و امتحان کردن چیزهای جدید را در قالب این داستان زیبا به کودکان می‌آموزد.

نکوداشت‌های کتاب صوتی وقفه بزرگ زازا:

- در مجموع، داستانی دلنشین با نتیجه‌گیری اخلاقی که داستان را بالاتر از حد معمول قرار می‌دهد. (School Library Journal - مجله ماهانه آمریکایی)

- مک کالی داستانی امن و عاشقانه در مورد زازا و خانواده صمیمی‌اش خلق کرده است. این تصاویر بیانگر لحظات احساسی فراوان هر یک از اعضا و همچنین تضاد بین دنیای آرام تئاتر و زرق‌وبرق دروغین هالیوود است. (پابلیشرز ویکلی - مجله خبری تجاری هفتگی در آمریکا)

کتاب صوتی وقفه بزرگ زازا مناسب چه کسانی است؟

این کتاب برای کودکان 5 تا 9 سال و والدینی که قصد دارند برای بچه‌های خود قصه‌های آموزنده بگویند، مناسب است.

در بخشی از کتاب صوتی وقفه بزرگ زازا می‌شنویم:

وقتی خانواده زازا از گردش برگشتن، اون هم از استودیو بیرون اومد. ناگهان همه تعجب کردن، زازا، خرس کوچولو اون‌ها خیلی تغییر کرد. هیچ‌کسی اون رو نمی‌شناخت، مادرش رو صدا زد ولی چیزی جز جیغ نشنید. ادوین و سارا اونقدر بهش خندیدن، اشک از چشماشون سرازیر شد. زازا دلش گرفت. خب... معلومه که متفاوت به نظر می‌رسید آخه اون الان شبیه یک ستاره تلویزیونی شده بود!

اون‌ها حرکت کردن تا چیزی برای خوردن پیدا کنن. مسیر طولانی‌ای رو طی کردن و در آخر به یک رستوران رسیدن. غذا خیلی عجیب و غریب بود، ولی ادوین بعد از خوردن چند لقمه گفت که خیلی بهتر از ظاهرشه. زازا حتی غذاش رو هم نچشید. اون نمی‌تونست از فکر قبول شدن توی تست بازیگری در بیاد. شب شد و تلفن اتاقشون زنگ خورد.

فهرست مطالب کتاب صوتی