معرفی و دانلود کتاب صوتی سی و شیش

معرفی کتاب صوتی سی و شیش

کتاب صوتی سی و شیش مجموعه‌ای متشکل از ده داستان کوتاه فارسی به قلم علیرضا زندی است و چاپ آن به اوایل دهه‌ی هشتاد بازمی‌گردد. داستان‌های این مجموعه از حال و هوایی متفاوت و خاص برخوردارند که نظیرش در کار نویسندگان ایرانی کمتر دیده می‌شود.

درباره کتاب صوتی سی و شیش:

علیرضا زندی ده داستانِ خاص و زیبای خود را در مجموعه سی و شیش گرد آورده است. این ده داستان به ترتیب این عناوین را بر خود دارند: «سی و شیش، مونالیزا، باغ من، هیولا، جنایت، اتوبوس، ناشناس، هوس، آلزایمر، ناکجا.»

سبک منحصربه‌فرد قلم زندی در بیشتر داستان‌های کتاب مشهود است؛ سبکی که طنزی خاص و ظریف یکی از مهم‌ترین مولفه‌های آن است.

طرح بیشتر داستان‌ها حال و هوایی فراواقعی دارد؛ حتی اگر به ظاهر اتفاقی خارق عادت در طول داستان رخ ندهد، توصیفات خاص و آشنایی‌زدای‌های پی در پی زندی باعث می‌شود مخاطب خود را هر لحظه در انتظارِ رخ دادنِ رویدادی خاص ببیند. در بعضی از داستان‌ها نیز به واقع حادثه یا امری عجیب و غیرعادی بسترساز وقایع داستان است. مثلاً داستان سی و شیش درباره‌ی مردی است که نامش (سی و شیش) بر اثر رسمی غریب انتخاب شده و او هیچ چاره‌ای جز تحمل آن ندارد؛ و یا در داستان هیولا، راوی برایمان از همسایه‌ی عجیبی سخن می‌گوید که روزها هرگز از خانه‌اش بیرون نمی‌آید!

به طور خلاصه، می‌توان کتاب صوتی سی و شیش را اثری جذاب و شنیدنی توصیف کرد؛ مجموعه داستانی متقاوت، که قطعاً ذائقه‌های ادبی متفاوت را خوش خواهد آمد.

کتاب صوتی سی و شیش مناسب چه کسانی است؟

اگر از دنبال‌کنندگان ادبیاتِ امروز ایران هستید، گوش سپردن به این کتاب را به شما توصیه می‌کنیم.

با علیرضا زندی بیشتر آشنا شویم:

وی از نویسندگان خوب امروز ادبیات ایران است. ویژگی منحصربه‌فرد او جسارتش در نوآوری کردن است. مثلاً کتاب «لاک نقره‌ای» را تماماً در ژانر وحشت که در میان نویسندگان ایرانی چندان پرطرفدار نیست نگاشته است. از آثار او می‌توان این عناوین را برشمرد: «تا ژرفای دره‌ها»، «گل یخ»، پرسه‌ای پروانه‌ای».

در بخشی از کتاب صوتی سی و شیش می‌شنویم:

باغ من بر خلاف باغ افلاطون که بر سردرش نوشته شده «کسی که فلسفه نمی‌داند داخل نشود»، و برعکس باغ اپیکور که بالای دروازه‌اش نوشته «کسی که لذت نمی‌داند وارد نشود»، این جمله بر سردرش نوشته شده: «ورود آدمیزاد ممنوع!»

این باغ محراب مقدس و نمازخانه‌ی کوچک من است. یعنی هرگاه از دست روزگار و زمین و زمان و این خلق خدا دلشکسته و هراسان می‌شوم، به دامن این باغ آرام می‌گریزم و در سایه‌ی سکوت آرامش‌بخش آن پناه می‌گیرم. گاهی یک روز و یا یک شب، و گاه اصلاً چند شبانه‌روز، در این باغ تارک دنیا می‌شوم و نفس راحتی می‌کشم و بعد که دوباره روبه‌راه شدم و زخم‌هایم التیام یافت و آماده‌ی رویارویی با خلایق و زندگی واقعی شدم، از پناهگاهم بیرون می‌خزم. بدین ترتیب، تا مدت‌ها در دود و دم و هیاهوی دلخراش و مالیخولیایی این شهر سربی دوام می‌آورم...

فهرست مطالب کتاب صوتی