معرفی و دانلود کتاب سوفار

معرفی کتاب سوفار

کتاب سوفار از افسانه احمدی، روایت‌گر زندگی زنانی‌ست که از استقلال بالایی برخوردارند، اما همچنان در دنیایی مردانه گیر افتاده‌اند! این رمان اجتماعی ایرانی، درباره‌ی نویسنده‌ای‌ست که نوشتن یک داستان با موضوع مشخصی به او پیشنهاد می‌شود؛ داستانی که هم زندگی نویسنده و هم زندگی شخصیت اصلی آن را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

درباره‌ی کتاب سوفار

یک تصادف رانندگی چه‌قدر می‌تواند در زندگی انسان تاثیرگذار باشد؟ اگر این موضوع را در نظر بگیریم که خسارت جانی به افراد وارد نشده باشد، جدای از خسارت مالی و این که ممکن است تا مدتی نتوان از وسیله‌ی نقلیه‌ی شخصی استفاده کرد، احتمال دارد چه تاثیر دیگری بر زندگی راننده داشته باشد؟ «سوفار»، از آن دست افرادی‌ست که می‌توان یک تصادف رانندگی را سرآغاز فصل جدیدی از زندگی‌اش در نظر گرفت! نویسنده‌ی زن مستقلی که بعد از یک تصادف رانندگی، درگیر ماجراهای جدیدی می‌شود که زندگی خودش، همسرش و فرزندانش را کاملاً زیر و رو می‌کند. کتاب سوفار از افسانه احمدی، روایت‌گر زندگی این زن است که بی‌خبر از همه‌جا و در یک روز عادی، به سراغ دریافت مبلغ خسارتی که به ماشینش وارد شده می‌رود، اما با اتفاقات غیرمنتظره‌ای روبه‌رو می‌شود. اتفاقاتی که فقط به همان روز محدود نمی‌شوند؛ هر روز یک داستان تازه و یک ماجرای جدید در انتظار او هستند!

این که خودرویی که به نظر می‌رسد متعلق به فرد متمولی باشد، با خودروی سوفار تصادف کند، اتفاق چندان عجیبی نیست؛ شاید غیرمنتظره باشد و زندگی سوفار را در همان روز مختل کند، اما عجیب نیست. اما ماجراهای عجیب و غریبی را به دنبال دارد. رمز و راز این اتفاق، از همان جایی شروع می‌شود که صاحب خودرویی که با سوفار تصادف کرده، به جای پرداخت خسارت، از سوفار می‌خواهد تا بعداً با مراجعه به محل کار او، مبلغ برآوردشده از خسارت را دریافت کند. نگرانی‌های زن هم از همین‌جا شروع می‌شود. بعد از این که خودروی مقصر تصادف محل وقوع را ترک می‌کند، به این فکر می‌افتد که چه‌طور قانع شد که اجازه دهد به همین راحتی او و ماشین خسارت‌دیده‌اش را بگذارند و بروند؟ اگر مجبور شود تمام پولی را که برای چندماه آینده پس‌انداز کرده تا مشغول نوشتن رمان جدیدش شود را، صرف تعمیر ماشین کند و خبری از پرداخت خسارت نباشد چه؟

با وجود تمام فکر و خیال‌هایی که به ذهن سوفار هجوم می‌آورند، هیچ به این موضوع فکر نمی‌کند که چه ماجراهایی در انتظارش هستند! نمی‌داند که قرار است تا چه حد زندگی‌اش تحت تاثیر قرار بگیرد. با فکر به این که احتمالاً خبری از پرداخت خسارت نیست و مجبور است فعلاً از خیر نوشتن رمان جدیدش بگذرد، با ناامیدیِ تمام، به آدرسی که در اختیارش قرار گرفته مراجعه می‌کند. اما در کمال ناباوری، با پیشنهادی از سمت صاحب خودرویی که با او تصادف کرده برای نوشتن یک رمان جدید، که در ازای آن مبلغ قابل‌توجهی هم پرداخت خواهد شد، سوفار زندگی خود را در آستانه‌ی پیشرفتی چشمگیر می‌بیند. البته که این پیشرفت، با دردسرهایی همراه است که او را شوکه خواهند کرد!

افسانه احمدی با استفاده از شیوه‌های روایی مختلف و جذاب که مخاطب را کاملاً درگیر پیچ و خم‌های داستان می‌کند و او را در هر لحظه با شخصیت اصلی همراه خواهد کرد، کتاب سوفار را برای دوستداران رمان‌های ایرانی نوشته است. کتابی که می‌تواند برای هر کتاب‌دوستی که به دنبال رمانی‌ست که نتواند تا پایان آن را زمین بگذارد، مناسب باشد. با خواندن این اثر، در هر سطر و صفحه با احساسات، نگرانی‌ها، خوشحالی‌ها و هیجانات سوفار همراه خواهید شد و ارتباطی را میان خود و این زن نویسنده احساس خواهید کرد که انتظارش را ندارید! این رمان گیرا، به کوشش انتشارات نیماژ به چاپ رسیده و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است.

کتاب سوفار برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به خواندن رمان‌های پرتعلیق ایرانی علاقه‌مندید و به دنبال یک داستان خاص، هیجان‌انگیز و غیرقابل پیش‌بینی هستید، این رمان پرکشش را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب سوفار می‌خوانیم

رفتن به لواسان هیچ فایده‌ای نداشت. تنها فهمیده بود سرایدار آن جا به زنش خیانت می‌کند و به دیگران هم برای خیانت‌کردن کمک می‌کند. جریان را برای قمری تعریف کرد، موبه‌مو. قمری عصبانی گفت که این کارها جز دردسر برایش چیزی ندارد و خودش را توی هچل نیندازد. بعد تعریف کرد که در نبود سوفار چه اتفاق‌هایی افتاده. آقا از خانه بیرون نرفته. ابراهیم را اخراج کرده. به اکبر و تراب تشر رفته. غذا نخورده و...

سوفار تمام بعدازظهر پشت میز نشست و نوشت؛ از خانه‌ای که فکر می‌کرد برای جاودان‌ها باشد و نبود. تقریباً چیز ننوشته‌ای نماند. هوا تاریک شده بود که از پشت میز بلند شد. دفترچه‌ی کوچکی را به همراه خودکار برداشت و رفت سمت خانه‌ی بزرگ. باید با جاودان حرف می‌زد. احساس می‌کرد هنوز داستان زیادی هست که او نمی‌داند و ننوشته است. اقامتش در آن جا داشت طول می‌کشید. سفر جاودان به قشم و غیبت چندروزه‌ی او باعث شده بود دور بیفتند از ماجرا. با تقه‌ای در باز شد. جاودان سرحال و خوش‌تیپ جلوی در را سد کرده بود و داشت لبخند می‌زد. سوفار دفترچه را نشان داد. جاودان این‌پا و آن‌پا شد: «این چیه سوفار؟»

سوفار زنی را پشت جاودان دید. در فاصله‌ی دور از او ایستاده بود و نوشیدنی دستش بود. چشمان زن به‌طور کاملاً مصنوعی آبی تیره بود. خیلی جوان بود و نمی‌توانست زنش باشد. مِن‌من کرد.
«هیچی. دفترچه‌ست. آورده بودم کمی با حرف‌هاتون پرش کنم. خیلی وقته کار نکردیم!»
«کار کنیم؟ چیکار کنیم؟ اسم‌فامیل‌بازی کنیم؟»