معرفی و دانلود کتاب زیاد به چشمهایت اعتماد نکن!
برای دانلود قانونی کتاب زیاد به چشمهایت اعتماد نکن! و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب زیاد به چشمهایت اعتماد نکن!
برای معماهای طنزآلود و بینظیر سودانیموس بوش آماده هستید؟ کتاب زیاد به چشمهایت اعتماد نکن! ادامهی ماجراهای خطرناک و جسورانهی کاس و مکس را روایت میکند. آنها میکوشند سفر در زمان، تلاش برای یافتن اجداد سالهای دور و کشف راز جاودانگی را عملی کنند اما تصمیمشان به نتایجی غیرقابل پیشبینی ختم میشود. این کتاب چهارمین قسمت از مجموعهی پرفروش راز به شمار میآید.
دربارهی کتاب زیاد به چشمهایت اعتماد نکن!
هشدار! قبل از هر چیز باید بگوییم این کتاب حاوی اطلاعاتی سری و محرمانه است که هرگز نباید فاش شوند. اگر قبلاً داستانی از سودانیموس بوش (Pseudonymous Bosch) خواندهاید که عالی است، چون حتماً با سیستم طبقهبندیشدهی او برای شرح اسرار آشنا هستید. اما اگر پیش از این هیچوقت با دنیای مجموعه کتابهای راز ملاقات نکردهاید، پس الزامات امنیتی را حتماً رعایت کنید. مکس و کاس در کتاب زیاد به چشمهایت اعتماد نکن! (This isn't what it looks like) ماجراهایی را پشت سر میگذارند که حتی برای قدیمیترین طرفدارانشان نیز تازگی دارد. بنابراین، حین خواندن داستان باید احتیاط به خرج بدهید!
چهارمین جلد از مجموعهی راز، نقطهای است که کاس با عواقب خوردن شکلات سفر در زمان روبهرو میشود. قهرمان محبوب ما حالا در کماست. او سرگردان در دنیایی رویاگونه با فردی مرموز ملاقات میکند که ظاهراً نسبتی فامیلی با هم دارند. کاس که با وضعیت جدید غافلگیر شده مأموریتی را با هدف شناخت غریبه و کشف سرنخها آغاز میکند. با این حال، جسم او در دنیای واقعی روزهای سختی را میگذراند. او برای برگشتن به زندگی راهی جز مبارزه ندارد اما از طرفی هم نمیخواهد جمعآوری تاریخچهی خانوادگیاش را متوقف کند.
همزمان با کمای عمیق کاس در بیمارستان، اتفاقات زیادی در حال وقوع است. مکس گرفتار خاموشی ناگهانی مغزش، کاملاً ساکت شده - برعکس سابقهی طولانیاش در حرافی - و این حادثه نگرانی بزرگی به وجود آورده. دکترها همانطور که راهی برای نجات کاس پیدا نکردهاند، در فهمیدن ماجرای مغز مکس هم شکست خوردهاند. علم پزشکی هیچ راهی پیش پای آنها نمیگذارد و تنها دوستان و خانوادهی مضطرب آنها را به صبر دعوت میکند. اما سودانیموس بوش قصد ندارد ماجراهای کاس و مکس را با چند صد صفحه انتظار به پایان برساند. او مانند همیشه حقههایی غیرمنتظره در چنته دارد و در کتاب زیاد به چشمهایت اعتماد نکن! ما را دوباره غافلگیر خواهد کرد.
مکس بیاعتنا به وضعیت خودش، به چیزی جز کاس فکر نمیکرد. با اینکه او بعد از فهمیدن بیهوشی دوستش پادزهر سرّی را به خوردش داده بود اما نشانهای از بهبود حالش نمیدید. شاید دختر بیش از حد شکلات سفر در زمان مصرف کرده بود یا شاید پادزهر مشکلی داشت. دلیلش هرچه بود کاس هر روز عمیق و عمیقتر در کما فرو میرفت و مکس که به بنبست خورده بود، به استعدادهای یک متخصص فراطبیعی متوسل شد. آیا تازهوارد قصه میتواند وضعیت کاس را قبل از اینکه خیلی دیر شود تشخیص دهد؟ آیا او به موادی که برای نجات دختر لازم است دسترسی دارد؟ مطالعهی کتاب زیاد به چشمهایت اعتماد نکن! تنها راهی است که برای فهمیدن پایان قصه در اختیار داریم.
این داستان معمایی و هیجانانگیز توسط مرجان حمیدی به فارسی برگردانده شده و انتشارات پرتقال آن را به چاپ رسانده است.
کتاب زیاد به چشمهایت اعتماد نکن! مناسب چه کسانی است؟
نوجوانان مخاطب اصلی این داستان معمایی و ماجراجویانه هستند.
با سودانیموس بوش بیشتر آشنا شویم
سودانیموس بوش نام مستعار یکی از نویسندگان پرفروش نیویورکتایمز است. اطلاعات چندانی از او در دسترس نیست و علیرغم شهرت بینالمللی آثارش، موفق شده هویت خود را پنهان نگهدارد. «اسم این کتاب راز است!»، «اگر داری این کتاب را میخوانی، کار از کار گذشته!»، «جادوی بد» و «خبر بد» عناوین برخی از آثار سودانیموس بوش هستند.
در بخشی از کتاب زیاد به چشمهایت اعتماد نکن! میخوانیم
توی بچگی هر روزِ خدا یکجور آزمایش ازش میگرفتند، آزمایش پوست، آزمایش استخوان، آزمایش چشم، آزمایش شنوایی، آزمایش دیاِناِی، تست آیکیو (میگفتند تواناییِ زیادی خودش یکجور ناتوانی است.) تست رورشاخ، ارزیابی روانشناختی، ارزیابی عصبی، آزمایش قلب و عروق، عکسبرداری و سیتیاسکن، دکترها همهی واکنشهای او را ارزیابی میکردند و برای هر جور مرض و عارضهای که فکرش را بکنید ازش آزمایش میگرفتند. موقع غذا خوردن حسابی نگاهش میکردند و موقع خواب به صداهایی که میداد گوش میکردند. مهارتهایش را اندازه میگرفتند و خلاقیتش را میسنجیدند. آزمایش خون و ادرار ازش میگرفتند؛ حتی کِشت مدفوع هم داده بود. (البته دلش میخواهد اینیکی را فراموش کند.)
مکس ارنست یک درد و مرضی داشت؛ این را همه میدانستند، اما هیچکس نمیدانست چه درد و مرضی. تنها چیزی که متخصصان درموردش همعقیده بودند این بود که علامت اصلی مرضش وراجیِ بیوقفه است. البته این را همه میفهمیدند، دیگر متخصص لازم نداشت.
اما همین چند وقت پیش اتفاق مسخرهای افتاد. منظورم مسخرهی عجیبوغریب است، نه مسخرهی خندهدار.
مکس ارنستِ وراج ساکت شده بود. البته کاملاً نه. تقریباً ساکت شده بود. بیشتر کلمههایی که میگفت کوتاه بودند، مثل بله و نه و همانها را هم مثل ناله میگفت و نمیشد اسمش را زبان آدمیزاد گذاشت.
البته نه که فکر کنی قدرت تکلمش را از دست داده بود. کلی کلمه توی سرش بود و میتوانست هوای ریههایش را خالی کند و لبها و زبانش را تکان بدهد. مشکلش این بود که حرف زدن خیلی برایش سخت شده بود، حتی سختتر از آنوقتها که سعی میکرد حرف نزند.
فهرست مطالب کتاب
پسودا مانیفست
یادداشت نویسنده
فصل 10: کوه! کوه!
فصل یک: خواب عمیق
فصل 9: غیببین
فصل دو: تاروچینو
فصل 8: دوبینی
فصل سه: آهنربا
فصل 7: گفتم سگ نگفتم خوک
فصل چهار: شاگرد تازه همرزم قدیمی
فصل چهار:... ادامه
فصل 6: لانهی سگهای سلطنتی
فصل پنج: خبر مهم
فصل 5: گفتوگویی در تاریکی
فصل شش: بازگشایی مدارس
فصل 4: آناستازیا
فصل هفت: وقت تیکشی
فصل هشت: سرقت
فصل نه: وای نه! بچه غرقِ مایونز شده! داستان نخود فرنگی، پسربچه و شیشهی مایونز
فصل 3: در محاصره
فصل ده: نفوذی، چشمی، و خال
فصل 2: افسانهای قدیمی از آخر به اول
فصل یازده: مرد درون آینه
فصل 1: پرترهی دختری نامرئی
فصل دوازده: سنگ مفت، گنجشک مفت
فصل 0: میانپرده
فصل سیزده: تکنوازی خیلی خیلی طولانی گیتار
فصل چهارده: بازگشت کاس!... سه دوست دوباره به هم میپیوندند... یک ماه بعد...؟ راستش نمیدانم اسم این فصل را چی باید بگذارم.
فصل پانزده: گلاب بلاگ
فصل شانزده: کلاه
فصل هفده: دیدن ناموجودها
فصل هجده: نیزهبازی
فصل نوزده: اُپال، مثل همون سنگه
فصل بیست: آنچه بالا، پایین هم
فصل بیستویک: سنگ فلزگیر
فصل بیستودو: صندوق
ضمائم
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب زیاد به چشمهایت اعتماد نکن! |
نویسنده | سودانیموس بوش |
مترجم | مرجان حمیدی |
ناشر چاپی | انتشارات پرتقال |
سال انتشار | ۱۴۰۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 360 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-274-267-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان معمایی و ماجراجویانه نوجوان |