معرفی و دانلود کتاب جسی خرگوشه

معرفی کتاب جسی خرگوشه

تی. آلبرت در کتاب جسی خرگوشه ماجرای خرگوشی را تعریف می‌کند که همه‌ی دوستانش او را موجودی ترسو می‌دانند؛ بااین‌حال جسی فکر می‌کند برای انجام هر کاری باید کمی مراقب باشد! بالاخره یک‌روز در جنگل آتش‌سوزی بزرگی به راه می‌افتد و جسی به لانه‌اش که دور از جنگل است، پناه می‌برد. باید دید سرنوشت دوستان او و سرانجام این آتش‌سوزی چه خواهد شد. این کتاب تفاوت ترسو بودن و احتیاط کردن را به کودکان می‌آموزد.

درباره‌ی کتاب جسی خرگوشه

بین صفت ترس و احتیاط یا همان دوراندیشی تفاوت‌های بارزی وجود دارد. درواقع دوراندیش بودن به ما کمک می‌کند پیش از اتفاقات ناگوار شرایط را به حد کافی آماده کنیم. تی. آلبرت (T. Albert) در داستان جسی خرگوشه (Jessie the Rabbit) ماجرای خرگوش باهوشی را تعریف می‌کند که برای مراقبت از خود در برابر خطرات طبیعت بسیار مراقب و محتاط است. همه‌ی حیوانات گمان می‌کنند مراقبت‌های جسی به خاطر ترسو بودن بیش از حدش است، اما جسی تسلیم این افکار نمی‌شود.

یک روز اتفاق وحشتناکی در جنگل رخ می‌دهد و ناگهان همه‌جا آتش می‌گیرد. جسی از قبل مقداری آذوقه برای خودش پنهان کرده و دور بودنش از جنگل باعث می‌شود از خطر جانی در امان بماند. اما دوستان او که به هشدارهایش توجهی نکرده‌اند، با دیدن آتش غافلگیر می‌شوند. باید دید آن‌ها می‌توانند جان خودشان را نجات بدهند؟ آیا جسی به کمک دوستانش خواهد رفت یا همچنان دور از جنگل به زندگی‌اش ادامه خواهد داد؟

این کتاب ترجمه‌ی آرتمیس دادرس است که انتشارات پندار نیک پارسی آن را منتشر کرده و در دسترس علاقه‌مندان به داستان‌های تصویری کودک قرار داده است.

کتاب جسی خرگوشه مناسب چه کسانی است؟

کودکان 3 تا 8 سال با خواندن این داستان تصویری یاد می‌گیرند که ترس همیشه نشانه‌ی ضعف انسان نیست. همچنین شیوه‌ی درست انجام کارها و مراقبت از خودشان را می‌آموزند.

در بخشی از کتاب جسی خرگوشه می‌خوانیم

جسی از دور فریادی شنید: «کمک! یکی کمکم کنه! لطفاً!» او نمی‌خواست از سوراخش بیرون بیاید چون آتش در حال فراگرفتن جنگل بود اما ‌صدای فریاد رو دوباره شنید و حتی برای سومین ‌بار، نمی‌توانست فقط آن جا بماند در حالی که جان کسی آن بیرون در خطر بود. جسی به آرامی سرش را از سوراخ بیرون آورد. می‌توانست شعله‌های آتش را در اطراف ببیند. او فریاد دیگری شنید و سرش را به طرف صدا برگرداند. صدای تدی خرسه بود که روی زمین افتاده و پایش لای شاخه‌ای بزرگ از یک درخت گیر کرده بود. زمین داشت می‌سوخت و آتش به تدی نزدیک می‌شد.