معرفی و دانلود کتاب اگر ما غول بودیم

معرفی کتاب اگر ما غول بودیم

دیو متیوز و کلیت برت اسمیت در کتاب اگر ما غول بودیم داستان دختری ده‌ساله به نام کایرا را روایت می‌کنند که در دهکده‌ای مرموز به نام زیدو، واقع در دهانه‌ی یک آتشفشان خاموش زندگی می‌کند. کایرا وظیفه دارد به همراه پدرش به سرزمین‌های گوناگون برود و از دهکده‌شان داستان‌های ترسناکی تعریف کند؛ داستان‌هایی که باعث شوند هیچ‌کس نخواهد به زیدو سفر کند و چه بسا از این طریق امنیت دهکده حفظ شود. با‌این‌همه، وقوع ماجرایی داستان را به کلی دگرگون می‌سازد...

درباره‌ی کتاب اگر ما غول بودیم

کایرا دختری ده‌ساله، کنجکاو و برون‌گراست. او در دهکده‌ای به نام زیدو زندگی می‌کند که درون یک آتشفشان خاموش جای گرفته است. افراد معدودی، از جمله کایرا و پدرش، اجازه دارند خطر کنند و پا از مرزهای زیدو بیرون بگذارند. کایرا و پدرش مسئولیتی جدی و خطیر بر عهده دارند. راهی پیش پای‌شان نیست، مگر این‌که همیشه در مقابل خطرات فراوان هوشیار باشند. آن دو وظیفه دارند از مرزهای زیدو رد شوند، از روستایی به روستای دیگر سفر کنند و درباره‌ی محل زندگی‌شان داستان‌های خطرناکی را پخش کنند؛ داستان‌هایی که باعث می‌شوند بیگانگان فکر سفر کردن به دهکده‌ی آن‌ها را از سر بیرون کنند و به این طریق، دهکده امن باقی بماند. علاوه بر این‌ها کایرا حسابی حواس‌جمع است؛ هرچه که در اطراف خود می‌بیند و می‌شنود را به دقت به خاطر می‌سپارد تا دانش آن را برای مردمان دهکده‌ی زیدو ببرد. عشق او به دهکده‌ی زادگاهش حدوحصر ندارد و برای حفظ امنیت آن حاضر است دست به هر کاری بزند. اما آیا تلاش‌های او و پدرش به موفقیت منتهی خواهند شد؟ به هر رو، کتاب اگر ما غول بودیم (If We Were Giants) به همین منوال پیش می‌رود تا این‌که روزی از روزها، خبری کایرا را بی‌تاب می‌سازد.

ماجرا از این قرار است که او درباره‌ی گروهی خطرناک به نام «زورگیرها» که در حوالی نافالو سکونت دارند، چیزهایی می‌شنود. کایرایِ کنجکاو داستان ما تصمیم می‌گیرد به آنجا برود و از حقیقت ماجرای زورگیرها سر در آورَد. البته او برای اولین بار در سفر خود تنهاست؛ چراکه پدرش اعتقاد دارد در حال حاضر بهترین تصمیم این است که کاری را انجام دهند که همیشه به آن مشغول بوده‌اند؛ یعنی باز هم همه جا قصه بگویند و مردم دهکده‌ی خود را برای حفظ امنیت از چشم مردمان سرزمین‌های دیگر دور نگه دارند.

از تونل خروجی مخفی شرقی آتش‌فشان تا آبشار نزدیک دهکده‌ی نافالو پای پیاده فقط یک ساعت راه است. کایرا تصمیم‌اش را گرفته: اگر وقتی همه در خوابند حرکت کند و سریع تا آبشار برود، هر آنچه را که باید می‌بیند و احتمالاً آن‌قدری وقت اضافه می‌آورد که کسی نفهمد او جایی رفته است. دیگر تا کِی فقط دستیار پدرش باشد و بدون اجازه‌ی او جرئت آب خوردن هم نداشته باشد!؟ نه، وقت آن رسیده که کایرا داستان خودش را پیدا کند؛ چیزی که واقعاً برای دهکده‌ی زیدو مفید باشد. آخر تا کی او و پدرش داستان‌های خیالی به هم ببافند؟ وقتش رسیده که خودش برود و داستان‌هایی واقعی پیدا کند...

خارج شدن از دهکده همانا و شروع دردسرهای تازه همانا. چه چیزی بدتر از این‌که کایرا -بی آن‌که بخواهد- توجه زورگیرها را به خود جلب کرده بوده و حالا آن‌ها پس از گذشت چند روز از برگشتن کایرا به دهکده‌ی او آمده‌اند؟ می‌شود گفت زورگیرها همه چیز را از بین برده‌اند و هرآنچه را که روزی کایرا می‌شناخته و یا به آن عشق می‌ورزیده، غارت کرده‌اند. اگر مردم بفهمند این کایرا بوده که زورگیرها را به دهکده‌شان کشانده، چه رفتاری با او در پیش می‌گیرند؟ کایرا چگونه به آن‌ها بگوید که تمام یک جامعه به خاطر او نابود شده؟ چطور اذعان کند که تمام آن‌هایی که در عمرش می‌شناخته و دوستشان داشته، به خاطر او از بین رفته‌اند؟ پاسخ ساده است: کایرا هیچ قصد ندارد به مردم دهکده حقیقت را بگوید. نه، هرگز هیچ‌کس نباید خبردار شود...

برای آن‌که متوجه شوید در ادامه‌ی کتاب اگر ما غول بودیم چه بر سر کایرا، خانواده و مردم دهکده‌اش خواهد آمد و او برای نجات دادن مردم چه تصمیمی می‌گیرد، پیشنهاد می‌کنیم خودتان کتاب را در دست بگیرید و به مطالعه‌ی آن مشغول شوید.

گفتنی‌ است که دیو متیوز و کلیت برت اسمیت کتاب اگر ما غول بودیم را به سال 2020 روانه‌ی بازار نشر کرده‌اند. در ایران، این کتاب را بابک علوی به زبان فارسی ترجمه کرده و انتشارات پرتقال عهده‌دار انتشار آن بوده است. کتاب حاضر بیش از همه، طرفداران رمان‌های فانتزی و ماجراجویانه را مفتون و شیفته‌ی خود می‌سازد. بنابراین اگر به رمان‌هایی در این ژانر علاقه‌مند هستید، در مطالعه‌ی کتاب اگر ما غول بودیم، تعلل نکنید.

نکوداشت‌های کتاب اگر ما غول بودیم

• دیو متیوزِ موسیقی‌دان و کلیت برت اسمیتِ نویسنده‌ی کودکان، اجتماع و مشارکت را زیربنای کتاب ماجراجویانه و آموزنده‌ی خود قرار داده‌اند. (پابلیشرز ویکلی)
• اثری تأمل‌برانگیز. (بوک‌لیست)
• در کتاب اگر ما غول بودیم پیام‌های مثبت زیادی درباره‌ی خانواده، دوستی، شجاعت، همکاری، مشارکت، تفکر هوشمندانه و زندگی در هماهنگی با طبیعت و با یکدیگر وجود دارد. این کتاب همچنین به شما کمک می‌کند که مسیر واقعی خود را بیابید و آن را حتی زمانی که موانعی بر سر راهتان قرار می‌گیرند، دنبال کنید. (کامن سنس مدیا)
• کتاب اگر ما غول بودیم یک فانتزی هیجان‌انگیز و تکان‌دهنده از موسیقی‌دان مشهور جهان، دیو متیوز و نویسنده‌ی محبوب کتاب‌های کودک، کلیت برت اسمیت است. (وب‌سایت آمازون)
• کتاب اگر ما غول بودیم داستانی فانتزی، هیجان‌انگیز و گزنده است. (بارنز‌اند نوبل)

کتاب اگر ما غول بودیم برای چه کسانی مناسب است؟

دیو متیوز (Dave Matthews) و کلیت برت اسمیت (Clete Barrett Smith) کتاب اگر ما غول بودیم را برای مخاطبین متعلق به رده‌ی سنی نوجوان به رشته‌ی تحریر درآورده‌اند. با این حال، احتمالاً همه‌ی دوست‌داران رمان‌های فانتزی از اثر حاضر لذت و بهره می‌برند.

در بخشی از کتاب اگر ما غول بودیم می‌خوانیم

تارو هنوز بین مردم دنبال دخترش می‌گشت، تا اینکه کایرا برایش دست تکان داد. به‌محض اینکه کایرا را دید، از دایره خارج شد و با نهایت سرعت ممکن راهش را میان جمعیت باز کرد. به مردم تنه می‌زد و پیش می‌رفت. کایرا هیچ‌وقت ندیده بود پدرش چنین کاری بکند.

مرد عجیب‌غریب حرف‌هایش را ادامه داد: «زورگیرها! زورگیرها پارسال به دهکده‌ی ساحلی ما اومدن؛ جایی که من توش بزرگ شدم. با کشتی‌های خیلی بزرگ اومدن. تا قبل از اون همچین کشتی‌هایی ندیده بودیم.»

ریش‌سفیدی که آتش مسابقه را روشن کرده بود، دوباره به دایره وارد شد. دو مرد قوی‌هیکل همراهش بودند. رو به مرد غریبه گفت: «مسابقه تمومه رفیق!» و با اشاره‌ی دست از تازه‌وارد خواست که پشت‌سر او دایره را ترک کند.

اما قصه‌گوی جدید به آن‌ها اعتنایی نکرد. رویش را به‌سمت جمعیت برگرداند و صدایش را بالا برد: «این زورگیرها دیوصفت هستن. ظرف چند ماه دهکده‌ی قشنگ ما رو به تاراج بردن. مردم ما رو برده‌ی خودشون کردن.» با صدایی که از غلیان احساسات می‌لرزید، ادامه داد: «همه‌چیزمون رو گرفتن. من به‌زور فرار کردم.»

کایرا گیج و گنگ ابروهایش را بالا انداخت. این دیگر چه‌جور قصه‌ای بود؟ به جمعیت نگاه کرد؛ می‌توانست حدس بزند که آن‌ها هم همین سؤال را در ذهن دارند. دیگر خبری از چهره‌های مجذوب و مسحوری که موقع داستان تارو می‌دید نبود و چهره‌های مضطرب و نگران جای آن‌ها را گرفته بودند. چندتا از بچه‌های کوچک زدند زیر گریه.