معرفی و دانلود کتاب اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود / نبود!

معرفی کتاب اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود / نبود!

کتاب اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود / نبود! نوشته‌ی فریدون عموزاده خلیلی، داستان ژدوکا، اژدهای مهربان و خوش‌قلبی را روایت می‌کند که به همین سبب، موجب نارضایتی خانواده‌اش شده. او باید در طول یک هفته خودش را ثابت کند و ویژگی‌های اژدهایان دیگر را در خود بروز دهد، تا رضایت پدرش را جلب کند!

درباره‌ی کتاب اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود / نبود!

کتاب اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود / نبود! نوشته‌ی فریدون عموزاده‌ی خلیلی داستانی تصویری، نو و جذاب است و زندگی بچه‌اژدهایی به نام ژدوکا را روایت می‌کند که نه چیزی را آتش می‌زند، نه طوفان می‌کند، نه اهل داغون کردن است و نه هزار و یک بدجنسی دیگر. او برعکس، مهربان و خوش‌قلب است!

گوش‌های ژدوکا کر است و چشم‌هایش آستیگمات. عینکش هم به هیچ دردی نمی‌خورد. به همین خاطر درست و حسابی هم نمی‌تواند لب‌خوانی کند. او 107 ساله است، اما 107 سال برای اژدهاها سن کمی است؛ یعنی چیزی حدود 7-8 سالگی آدم‌ها. روزی پدر ژدوکا تصمیم می‌گیرد با او که ننگ خانواده‌ی اژدهاهاست، صحبت کند و تکلیفش را با او روشن کند. پدر یک هفته به ژدوکا فرصت می‌دهد تا بدجنسی کند و یک اژدهای واقعی شود. ژدوکا در این داستان تلاش می‌کند تا بدجنس باشد. باید ببینیم او می‌تواند به هدفش برسد؟ یا اصلاً نمی‌تواند اژدهای بدجنسی باشد؟!

داستان کتاب اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود / نبود! افسانه‌ای نو است. داستانی که در عین افسانه‌ای بودن، از منظر محتوا، شخصیت‌پردازی و صحنه‌پردازی و پایان‌بندی، شباهتی به افسانه‌ها ندارد. در افسانه‌ها، معمولاً پایان داستان به خوبی و خوشی تمام می‌شود. اما در داستان ژدوکا، پایان‌بندی داستان شکل دیگری دارد و مخاطب را با سوالاتی روبه‌رو می‌کند. تردیدی که در عنوان داستان وجود دارد و در چهره‌ی ژدوکا نیز دیده می‌شود، خود را در این پایان‌بندی هم نشان خواهد داد.

مضمون برجسته‌ای که در این داستان وجود دارد، صلح و دوستی است. اما در کنار این مضمون اصلی، نویسنده مضامین دیگری را نیز در داستان گنجانده است. مسائلی مانند صداقت، علاقه‌مندی به خانواده، برادری، و... . صلح و دوستی در این داستان، نه‌تنها معطوف به جوامع غیر اژدهایی است، بلکه جامعه‌ی اژدهاها را هم هدف قرار داده. ژدوکا در آغاز داستان، با پدرش که نظر مخالفی دارد، دعوا نمی‌کند؛ بلکه چالش ایجادشده در خانواده را با زیرکی حل می‌کند و صلح را دوباره به خانواده برمی‌گرداند.

کتاب اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود / نبود! نوشته‌ی فریدون عموزاده‌ی خلیلی با تصویرگری غزاله بیگدلو را نشر پرنده‌ی آبی واحد کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است.

درباره‌ی مجموعه‌ی داستان‌های صلح و دوستی

مجموعه‌ی داستان‌های صلح و دوستی که در انتشارات علمی و فرهنگی به انتشار رسیده است، شامل 9 کتاب تصویری ترجمه‌شده و 7 کتاب تصویری بومی است. مضمون اصلی همه‌ی این داستان‌ها صلح و دوستی است. مجموعه‌ی حاضر با هدف آموزش این خصلت به کودکان تولید شده است. آثار زیر از کتاب‌های این مجموعه هستند:

• بارلی بادکنک‌فروش و ژنرال‌های کوتوله، نوشته‌ی سید نوید سید علی‌اکبر؛
• مسافر کوچولو، نوشته‌ی حدیث لرزغلامی؛
• شلیک به ستاره‌ها، نوشته‌ی جان هندریکس، ترجمه‌ی طاهره آدینه‌پور؛
• خانه‌ی دیوانه، نوشته‌ی محمدرضا شمس.

نکوداشت‌های کتاب اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود / نبود!

• داستان برای این‌که ریتم تندی داشته باشد پرش‌های زمانی و مکانی دارد و جاهایی که توضیح بیشتر کمکی به داستان نمی‌کند، نویسنده به سرعت از مراحل عبور می‌کند. ... تصویرگر سعی کرده تا ویژگی‌های شخصیتی را در چهره‌ ژدوکا نشان بدهد؛ کمی مهربان، کمی ساده‌لوح و کمی مردد. ترکیب متن و تصویر به خوبی صورت گرفته و پابه‌پای هم پیش رفته است. (محمود برآبادی، ایبنا)
• در کتاب اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود / نبود نگاه نویسنده تازه و امروزی است و پیامی نو دارد که با توجه به افسانه‌ها شکل گرفته است. (مینا حدادیان، ایبنا)

کتاب اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود / نبود برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب حاضر برای کودکان 7 تا 10 سال که به داستان‌های فانتزی یا افسانه‌ای علاقه دارند، مناسب است.

در بخشی از کتاب اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود / نبود! می‌خوانیم

ژدوکا به یک کوه آتشفشان رسید، ‌صاف نشست سر کوه؛ تا می‌توانست از کوه آتشفشان آتش برداشت و توی دلش ذخیره کرد برای روز مبادا و بلند گفت: اینم برای بدجنسی‌های بعدی...
همانجا بود که چشمش افتاد به پایین کوه.
- چه رودخانه‌ای! چه ماهی‌های درشتی! چه قایق‌سوارهای خوش‌خیالی! جان می‌دهد برای بدجنسی!
آکودژ فکر کرد: حالا موقع بدجنسیه ژدوکا، همه‌شونو غرق کن برن زیر آب.
ژدوکا داد زد: من ژدوکای مهربون نیستم، من ژدوکای بدجنسم... الان این رودخونه‌ی چرت‌وپرتتونو خشک می‌کنم، از بی‌آبی تلف بشین! و شیرجه زد سمت آب.