معرفی و دانلود کتاب شکارچی باد: کتاب اول مجموعه پایان این تاریکی ما همه می‌میریم

معرفی کتاب شکارچی باد: کتاب اول مجموعه پایان این تاریکی ما همه می‌میریم

کتاب شکارچی باد نوشته‌ی مانی صحراگرد و ایراندخت عسگری‌، اولین کتاب از مجموعه‌ی «پایان این تاریکی ما همه می‌میریم»، یک رمان علمی و تخیلی است که مخاطبان خود را به دنیایی فانتزی می‌برد. سرزمین مارن پس از مرگ ملکه هالن دستخوش تغییرات بسیاری می‌شود و سیکابارو با کشف رازهای قصر به نگاه تازه‌ای دست پیدا می‌کند، آن هم در سرزمینی که قرار است در آن، نژادها و قدرت‌های عجیب پس از سال‌ها سکون دوباره جان بگیرند.

درباره‌ی کتاب شکارچی باد

مانی صحراگرد و ایراندخت عسگری ماجرای رمان شکارچی باد را در سرزمین خیالی مارن روایت می‌کنند؛ سرزمینی تاریک که از گرما و روشنیِ آتش و نور بی‌بهره است. ساکنان این سرزمین در ظاهر به انسان شبیه‌اند اما در حقیقت هر کدام از نژاد آب، آتش، خاک، فلز، رنگ، صدا، نور و... هستند و قدرت‌های متفاوتی دارند. در این میان، «باد» نژاد گمشده‌ای است که در کوره‌راه‌های تاریخی مارن به فراموشی سپرده شده است.

در این سرزمین عجیب و ناشناخته، پس از مرگ ملکه هالن فضای قصر متلاطم می‌شود. سیکابارو، دختری که با مرگ مادرخوانده‌اش، روح و روانش آشفته شده است، کم‌کم به رازهای پنهانی در قصر پی می‌برد و ناخواسته وارد ماجرایی عجیب می‌شود. روزگار در حال دگرگون شدن است، مارن قرار است تغییرات بزرگی را تجربه کند و نژادهای مختلف دوباره در این سرزمین سر برخواهند آورد.

داستان خلاقانه‌ای که در دل یک بازی شکل گرفت

کتاب شکارچی باد، اولین جلد از مجموعه‌ی شکارچی باد محسوب می‌شود، اثری که در جهانی دیستوپیایی خلق شده است. نکته‌ی جالب این رمان فانتزی، در این است که مانی صحراگرد و ایراندخت عسگری، اذعان می‌کنند نگارش آن را از یک بازی داستان‌نویسی گروهی شروع کرده‌اند. به این شکل که هر کس با توجه به فکر و خلاقیت خود چند خط به داستان اضافه می‌کرده است. کمی بعد، داستان نهفته در دل این متن‌های درهم‌ریخته را کشف کردند و با چیدمان موقعیت و شخصیت‌ها و همچنین با برگزاری جلسات خلاقیت و ایجاد تغییرات مختلف، درنهایت به یک داستان فانتزی منسجم دست یافته‌اند.

نویسندگان این رمان علمی و تخیلی ایرانی، با در هم ریختن سیر زمان، روایتی سیال ذهن می‌آفرینند و با انواع تمثیل‌ها، نمادهای کهن و خواب‌های پراستعاره‌ی سیکابارو، کشف حقایق را بر عهده‌ی مخاطب قرار می‌دهند. رمانی که با نثری فاخر و توصیفات و ماجراهایی وهم‌آلود و تأثیرگذار مخاطب را به یک ماجراجویی شگفت‌انگیز دعوت می‌کند تا لذت کشف در سرزمین مارن را مزه‌مزه کند. گفتنی‌ست که این اثر خلاقانه و جذاب را انتشارات ایران‌بان راهی دنیای نشر کرده است.

کتاب شکارچی باد برای شما مناسب است اگر

• به داستان‌های فانتزی خلاقانه و رمان‌های علمی و تخیلی علاقه دارید.
• در پی یک رمان علمی و تخیلی ایرانی می‌گردید که شما را با جذابیت‌های تازه‌ای در دنیای فانتزی آشنا کند.
• از خواندن رمان فانتزی سرشار از استعاره و تمثیل لذت می‌برید.

در بخشی از کتاب شکارچی باد: کتاب اول مجموعه پایان این تاریکی ما همه می‌میریم می‌خوانیم

جاده آرام آرام عریض‌تر می‌شد و حالا جنگل‌سفید کاملاً پیشِ رو‌ی‌شان بود که مرز مشخصی با جنگل قدیمی داشت. انگار حتی درخت‌های ساده و کهن‌سال منطقه هم خود را از وحشت جنگل سفید دور می‌کردند. دیواره‌های تورمانند با پیچک‌های سیاهی که وحشیانه تابیده بودند، هم‌چون قالبی پیرامون آن جنگل مخوف را می‌گرفتند... ستون آبی بلند از میان درختان سفید به آسمان می‌رفت و همه به خوبی می‌دیدند که رنگ ستون از آنچه دورتر پیدا بود، تیره‌تر است و هم‌چنین غلیظ‌تر. انگار مایع خاصی درون آن می‌چرخد.

سیکابارو شنل کلاه را از روی سرش کنار زد. میان ستون، تراشه‌های سفیدی شناور بودند. باد به تن خسته‌اش می‌پیچید و نگهبان‌ها، بی‌هیچ عجله‌ای هرجا که او توقف می‌کرد بی‌آن که کلمه‌ای حرف بزنند کنارش می‌ایستادند. یک شاخه نیلوفر کوهی در دستان سیکابارو آرام تکان می‌خورد. دقایقی می‌شد که رنگ گلبرگ‌ها زرد شده بودند و این شاید تنها امیدش در آن لحظات بود. ِارمیا تنهایش نمی‌گذاشت. دست‌بند ایلیاث هم روی دست چپش، خاموش نشسته بود.

پاهایش وزن بدنش را به سختی تحمل می‌کردند. زخم‌هایش خوب شده بودند ولی هنوز درد داشت. مهم‌تر از آن، ذهنش بود که درد می‌کرد. توانایی تحلیل این همه اتفاق ناگهانی را نداشت و بیشتر از هر زمانی احساس ناتوانی می‌کرد.

آفتاب ظهر کم‌کم به سمت غرب پایین می‌رفت. سایه‌ها بلند می‌شدند و طرح پریشان موهای دختر شبیه خطوطی بی‌تاب روی زمین می‌نشست.

آرشاویم نزدیک به او قدم برمی‌داشت. به عنوان فرمانده از این‌که چنین ماموریتی به او داده شده احساس گناه می‌کرد. ظاهرش کاملاً آراسته و زیبا بود. مردی از نژاد فلز که با وجود جوانی شهرت زیادی داشت. ریش کوتاه و مرتبی داشت. پوست بسیار سفیدش گویی می‌درخشید.