معرفی و دانلود کتاب زنی در کنار پنجره

معرفی کتاب زنی در کنار پنجره

کتاب زنی در کنار پنجره، داستانی جنایی و هیجان‌انگیز را پیش روی خواننده قرار می‌دهد. ای. جی. فین شما را در این اثرِ برگزیده‌ی آمازون، با ماجراهای زنی همراه می‌کند که به دلیل اختلال برزن‌هراسی، از خانه‌اش بیرون نمی‌آید و دائم پشت پنجره مشغول تماشای زندگی همسایه‌ها است. در این آشفتگی، شخصیت اول داستان، جنایتی فجیع را مشاهده می‌کند و به فکر پرده برداشتن از این راز می‌افتد.

درباره‌ی کتاب زنی در کنار پنجره

رمان معمایی زنی در کنار پنجره (The Woman in the Window: A Novel)، داستانی رازآلود و هیجان‌انگیز از ای. جی. فین (A.J Finn) است که برای نگارش آن از فیلم بسیار معروف پنجره‌ی پشتی به کارگردانی آلفرد هیچکاک، الهام گرفته است.

ای. جی. فین داستان جنایی زنی در کنار پنجره را طی سه هفته در خانه‌ای در نیویورک روایت کرده است. دکتر آنا فاکس، روان‌شناس کودک، شخصیت اول داستان است. آنا، به بیماری برزن‌هراسی (آگورافوبیا) مبتلا است و تمام وقت خود را در فضای خانه سپری می‌کند. او برای گذران وقت، زمان زیادی را صرف تماشای مخفیانه‌ی همسایگانش از پشت پنجره می‌کند؛ فاکس، خود را به یک عکاس حیات وحش تشبیه می‌کند که باید در کمین بماند تا سوژه‌هایش را نترساند.

جایی که ای. جی. فین ذهن خواننده را به بازی می‌گیرد

آنا که برای آسیب‌های جسمی و روحی ناشی از یک سانحه‌ی رانندگی تحت درمان است، مرتباً با همسرش، اِد، و دخترش، اولیویا، گفت‌وگو می‌کند. در ادامه‌ی رمان تریلر زنی در کنار پنجره، حقایق تکان‌دهنده‌ی دیگری از این سانحه برای خواننده آشکار می‌شود. آنا برای درمانش به‌طور منظم با روان‌پزشک خود، دکتر فیلدینگ، و فیزیوتراپش، بینا، در خانه ملاقات می‌کند.

به دنبال اتفاق‌هایی، آنا از پشت پنجره فاجعه‌ای را در خانه‌ی یکی از همسایه‌هایش می‌بیند. از آنجایی که آنا گرفتار بیماری روحی است و دارو مصرف می‌کند، کسی از اطرافیان و پلیس، حرفش را باور نمی‌کند. ای. جی. فین در این اثر با تمرکز بر تعلیق روان‌شناختی و راوی نامعتبر، خواننده را به چالش می‌کشد تا خود، به قضاوت درباره‌ی آنچه آنا دیده است، بنشیند.

رمان مهیج زنی در کنار پنجره را انتشارات ایران بان با ترجمه‌ی سیامک دشتی، چاپ و روانه‌ی بازار کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب زنی در کنار پنجره

• کتاب پرفروش نیویورک تایمز
• اثر منتخب آمازون
• نامزد جایزه‌ی گودریدز

در نکوداشت کتاب زنی در کنار پنجره

• سوخت موشکی که رمان زنی در کنار پنجره، اثری که آماده است در 2018 به قله برسد، را به جلو می‌راند، تخصص و مهارت است... دیگر کتاب‌هایی که راویانی غیر قابل اعتماد دارید، مراقب باشید! این کتاب شما را به چالش می‌کشد و از شما پیشی می‌گیرد. (نیویورک تایمز بوک ریویو)

اقتباس سینمایی از کتاب زنی در کنار پنجره

• فیلم سینمایی زنی در کنار پنجره با بازی اِیمی آدامز، محصول سال 2021

کتاب زنی در کنار پنجره برای شما مناسب است اگر

• به‌دنبال یک رمان هیجان‌انگیز روان‌شناختی هستید که در آن تعلیق و معمای جنایی با پیچیدگی‌های ذهنی و روانی شخصیت اصلی آمیخته شده باشد.
• از داستان‌هایی لذت می‌برید که مرز بین توهم و واقعیت در آن‌ها مشخص نیست و شما را تا آخرین صفحه به حدس زدن وا می‌دارد.
• از طرفداران فیلم پنجره‌ی پشتیِ آلفرد هیچکاک هستید.
• می‌خواهید یک تریلر روانشناختی بخوانید که فیلمی نیز از روی آن ساخته شده باشد.

در بخشی از کتاب زنی در کنار پنجره می‌خوانیم

باز هم زنگ زدند.

این بار بدترین موقع بود. باز هم زنگ در جلویی را می‌زدند. من پتویی را روی کاناپه به خودم پیچیده بودم و قصد داشتم فقط استراحت کنم. فیلم “ریفیفی” را تماشا می‌کردم. صحنه‌ای نیم‌ ساعته داشت که طی آن نه گفتگویی بود و نه حتی موسیقی متنی. فقط جریان خون را در گوش بیننده افزایش می‌داد. معلم فرانسه‌ی من توصیه کرده بود که فیلم‌های فرانسوی را بیشتر ببینم. اما در این یکی من فقط سکوت محض را تماشا می‌کردم! بدون شک منظور او چنین فیلمی نبود. “حیف شد!”

دوباره زنگ زدند. پتو را از روی پاهایم کنار زدم. برخاستم. کنترل تلویزیون را برداشتم و دکمه‌ی “درنگ” را فشار دادم تا نمایش فیلم متوقف شود.

نور بیرون کم بود. به سمت در رفتم و در ورودی را باز کردم.

زنگ در دوباره به صدا در آمد.

وارد هال شدم. از آنجا خوشم نمی‌آمد. حائلی بود بین تنهایی من در داخل و فضای بیرون. آنجا هم تاریک بود و پر از گرد و خاک. یک لحظه به‌نظرم آمد که دیوارهای تیره‌ی آنجا می‌خواهند مانع حرکت من شوند. اشعه‌ی باریکی از یک نور کم‌رنگ از پنجره بر من تابید. نزدیک‌تر شدم و به بیرون نگاه کردم. صدایی را شنیدم. چیزی به پنجره برخورد کرده بود. یک تخم‌مرغ بود که به سوی پنجره پرتاب شده بود. خوب نشانه‌گیری کرده بودند. نفسم بند آمد. تخم‌مرغ تمام پنجره را پوشانده بود. از میان لکه‌ی بزرگ زرده‌ی تخم‌مرغ، سه بچه را در خیابان دیدم. هرسه شاد و خندان. یکی از آنها تخم‌مرغ دیگری در مشت خود داشت. آماده‌ی شلیک مجدد! سرم کمی گیج رفت. با دست بر دیوار تکیه دادم.