نقد، بررسی و نظرات کتاب مرگ ایوان ایلیچ - لئو تولستوی
4.5
113 رای
مرتبسازی: پیشفرض
کتابی متفاوت در مورد مرگ. معمولا ما انسانها به زندگی و مسائل مربوط به آن بیشتر اهمیت می دهیم و تلاش زیادی برای یافتن مفهوم زندگی و رسیدن به اهداف خاص بکار می گیریم. و غالبا از مرگ می ترسیم و از فکر کردن به آن هراس داریم. تولستوی در این کتاب کم حجم به مرگ می پردازد و زندگی را از دید فردی در حال مرگ می بیند. داستان با خبر مرگ ایوان ایلیچ در روزنامه شروع می شود و در طول داستان ، زندگی او از کودکی تا کنون مرور می شود.کتابی بسیار خواندنی. این کتاب را بخوانید و از خواندن آن لذت ببرید.
از اولین کتابهایی بود که با این سبک مطالعه کردم شروع جذاب و ریتم ملایم داستان اصلا خسته کننده نبود نگارش نه خلاصه وار ونه با توضیحات اضافه بود همین موضوع به خواننده کمک میکرد بتونه به خوبی تصویر سازی کنه کتاب نحوه برخورد افراد در جامعه را با مرگ توصیف میکنه غفلت از واقعیت مرگ و درگیری با دنیای فانی که به مویی بنده در این داستان به درستی نمایان شده. من از این کتاب لذت بردم ممنون از کتابراه
اثر فوق العاده زیبا و میخکوب کنندهای بود تولستوی سعی کرد تا با نشان دادن چهره مرگ از دید یک مریض به ما مفهوم مرگ را برساند نکته اینجاست که هرچه به اخر نزدیک میشویم واقعیت ترسناک زندگی ایوان ایلیچ بیشتر به چشم میاید و ناراحتی را به چشم مخاطب میاورد پیشنهاد میشود حتما این کتاب را خوانده و در پس ذهنتان در موضوع این کتاب کمی تامل کنید
دراین کتاب نباید انتظار یک اتفاق عجیب رو داشت داستان با روندی آرام بدون فراز وفرود پیش میرود اما نوشتاربه گونهای است که انسان با این جریان آرام، خومیگیرد ومیخواهدادامه ماجرارابداند بااین که خواننده اگاهست که درادامه اتفاق قریب الوقوعیپیش نخواهد آمد ولی دوست دارد داستان را ادامه بدهد که همین نشان از تسلط بالای نویسنده است
از نظر ایوان ایلیچ زندگی خوب به معنای پیشرفت در کار، رسیدن به منصبی پردرآمد و بالاخره تشکیل خانوادهای گرم و صمیمی میباشد که به هنگام سالخوردگی عصای دستش باشند. ایوان ایلیچ از همان جوانی تمام تلاش خود را برای رسیدن به آرمان هایش به کار میگیرد. او خیلی زود به مقام قاضی دست مییابد، حتی پیش از این اتفاق با دختری دلربا و اصل و نصب دار ازدواج میکند. او که تمام چیزی که از یک زندگی شاد را طلب داشته به دست آورده گمان میبرد که تا پایان عمرش زندگی بی دغدغهای خواهد داشت غافل از آنکه سرنوشت او به نحو دیگری رغم خورده است. در یکی از روزها که ایوان ایلیچ مشغول تزئین دکوراسیون خانه میباشد از روی چهارپایهای پایین میافتد، در ابتدا این اتفاق را خیلی ساده و معمولی قلمداد میکند اما با گذشت زمان همین اتفاق ساده و مسخره تبدیل به عارضهای میشود که دیگر درمانی ندارد و ایوان ایلیچ را به کام مرگ میکشاند. در بیشتر صفحات کتاب ما شاهد دست و پنجه نرم کردن ایوان ایلیچ با مرگ هستیم. او طی تاملات فلسفی خود در بستر مرگ، به بینشهای عمیق دست مییابد. ایوان ایلیچ با وجود دردی طاقت فرسا، تا آخرین لحظه هوش و حواسش سر جاش است و افکارش را به وضوح بیان میکند. او در نهایت، مرگ آرام و بی دغدغهای را تجربه میکند.
مطالعه این کتاب برای دوستداران ادبیات کلاسیک میتواند تجربهای دلچسب و جذاب باشد.