نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی شمارش معکوس - سپیده عابدی

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
احمدی
۱۴۰۳/۱۲/۱۸
کتاب صوتی شمارش معکوس نوشته ی سپیده عابدی، از جایی بر روی تخت بیمارستان آغاز می شود. زنی با حس کرختی و سنگینی بسیار زیادی در تنش، چشمانش را به آرامی باز می کند و لحظاتی به سقف بیمارستان خیره می ماند. لباس بیماران را به تنش کرده اند، اما محو و گنگ است و نمی داند چه شده و چرا اینجاست. به اطرافش نگاه می کند؛ اتاق خالی است و چیزی جز چند دستگاه و تجهیزات پزشکی در اتاق دیده نمی شود. چشمش به دکمه ای درست کنار تختش برمی خورد که برای موارد اضطراری گذاشته اند تا بیمار با فشردنش، پرستاران را خبر کند. چند بار دکمه را فشار می دهد، اما هیچ اتفاقی نمی افتد و کسی برای چک کردن وضعیتش به اتاق نمی آید. ازآنجاکه دیگر تحمل این وضعیت را ندارد و بی خبری کلافه اش کرده، به سختی از جایش بلند می شود تا خودش پرستاری را پیدا کند. آرام آرام از تخت فاصله می گیرد و در اتاق را باز می کند. پیش رویش راهروی طویلی است که در آن تعداد زیادی در وجود دارد. همه ی درها شماره دارند، به جز در اتاق خودش. ازآنجاکه در راهرو هم کسی نیست، راه می افتد و طبق شمارش معکوس اعداد روی درها، به ترتیب آن ها را چک می کند.
📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦
۱۴۰۳/۱۱/۲۹
در ابتدا فکر کردم که او یک روح است که هیچکس او را نمی‌بیند اما بعد متوجه شدم یک دختر است که در نزد روانپزشک خود هیپنوتیزم شده و در رویا رهایی را می‌گشاید که هر کدام یک اتفاق را شرح می‌دهد. و من نمی‌دانم که آن خاطراتی که می‌بیند خودش هست یا دوستان آشنا و غریبه. ولی فکر کنم خودش باشد مثلاً دختر بچه‌ای که شکر می‌خورد یا دختر بچه‌ای که در پارک تاب بازی می‌کند یا دختری در ساحل. فکر کنم همه این‌ها خودش هست که نشان از یک آدم افسرده و غمگین را نشان می‌داد. در واقع آنهایی که افسرده هستند گاهی با هیپنوتیزم به گذشته خود برمی‌گردند تا دوباره آن خاطرات را مرور کنند و متوجه حال خود شوند. و در آخر گفت وز قرص‌ها کم شده است و او با خوشحالی به نزد مادرش رفت.
مجیدناجی
۱۴۰۳/۱۲/۱۰
در اوایل داستان راوی را در کما یا فوت شده میپنداشتم. فکر کردم راوی داره خاطراتش را بیاد می‌آورد. اما در آخر نویسنده بسیار استادانه و جالب راوی را در مطب روانپزشک و هیپنوتیزم شده مقابل خواننده می‌آورد که در نزد روانپزشک است و در حال درمان. درمان موفقیت آمیز است و دوز قرص‌های راوی کم شده و نزد مادر و خانواده برمیگردد. ممنونم تز کتابراه
A.asgari
۱۴۰۳/۱۱/۲۰
من خوشم امد جالب بوداولش فکر کردم زن توی کماست و داره خاطراتشو میبینهاما اخر سر متوجه شدم که پیش روان کاو رفته و داره خاطراتشو میبینهخاطراتو مثله یه خواب میدید ۱۰ تا اتاق بود و ۱۰ تا خاطرهمختلف از بچگی تا بزرگ سالیشاز دعوای بین پدر مادرش تا نوجوانی و خواندن رومانتا رفتن لب دریا و تصادف با دوستشزنی که مشکلات روانی داشت
hashemi hashemi
۱۴۰۴/۰۲/۱۰
هر چند روال داستانی چندانی نداشت و شاید خیلیا خوششون نیاد ولی آدم رو کنجکاو میکرد تا تهش رو گوش کنه.
داستان در مورد دختری است که هیپنوتیزم شده و به نظر میرسد خاطراتش را مرور میکند.
آدم در نهایت نمیفهمید این ماطرات چه هدفی دارن برای چیه. انگار قسمتی از یک داستان بلند باشه.
الهام طاهریان
۱۴۰۴/۰۲/۲۹
میتونست خیلی بهتر پرداخته بشه بنظر یه مجموعه‌ای از مشکلات رو از کودکی تا جوانی تجربه کرده بود مشکلات پدر و مادرش خودکشی تصادف جیغ اون زن که بنظر میرسید مثلا همسر رهبر ارکستر که عاشقش بود، شاید مرگ مادرش ولی گنگ بود من به شخصه دوست ندارم اینجور داستان هارو
محمد مهدی قمری
۱۴۰۳/۱۲/۰۶
شاید از نظر محتوایی خیلی جذاب نباشد‌ اما صدای گوینده و روند داستان موجب شد تا داستان را تا آخر گوش کنم. نویسنده خلاقیت خوبی دارد و گوش کردن این کتاب خالی از لطف نیست!
Eli
۱۴۰۳/۱۱/۳۰
داستان درباره دختری با مشکلات روحی و روانی هست که بخش‌های کوچک و مهمی از خاطراتش رو در سال‌های مختلف زندگیش میبینه. در کل خوانش متن و موضوع داستان خوب بود.
شهلا سادات حسینی
۱۴۰۳/۱۱/۲۱
داستان گنگ و وهمی بود ولی از نظر کشش برای مخاطب خوب بود ولی در آخر نفهمیدم هیبنوتیزم شده بود یا برون فکنی کرده بود
m salimi
۱۴۰۴/۰۲/۰۶
اصلا خوب نبود نا مفهوم و با پایانی مسخره همره بود
بالا زاده
۱۴۰۴/۰۱/۲۶
مثل یه کابوس بود وقتایی که آدم مریضه توی خواب میبینه.
Z_N
۱۴۰۳/۱۲/۰۶
از عنوان کتاب معلومه کتاب دلنشینی هست ممنون از نویسنده
ستاره
۱۴۰۴/۰۱/۱۶
برای یکبار شنیدن خوبه
محدثه
۱۴۰۴/۰۱/۰۹
داستان جالب سرگرم کننده و متفاوتی داشت
جواد حسینی
۱۴۰۳/۱۲/۲۹
خیلی ضعیف و بی ربط بود
شادیه بنی اسد
۱۴۰۳/۱۲/۱۰
اساس پایه داستان بسیار ضعیف بود
مجید سروش
۱۴۰۳/۱۱/۲۷
دوست داشتم واقعا خوب بود
فرج قره داغی
۱۴۰۳/۱۱/۲۸
برای یکبار شنیدن
👋 سوالی دارید؟