کتاب “به امید دل بستم” اثر لنکالی داستانی است که به موضوعات سنگینی مثل بیماریهای مرگبار، دوستی، امید و مواجهه با مرگ میپردازد. داستان از زاویه دید شخصیت اصلی روایت میشود، دختری که در بیمارستان به سر میبرد و در آن جا با گروهی از نوجوانان دیگر آشنا میشود. این بچهها هر کدام با چالشها و مشکلات خاص خودشان دست و پنجه نرم میکنند، اما بهطور مشترک با بیماریهایی دست و پنجه نرم میکنند که زندگیشان را تحت تاثیر قرار داده است.
با اینکه موضوع کتاب بسیار احساسی است و تلاش نویسنده برای پرداختن به دنیای درونی این شخصیتها و احساساتشان قابلتوجه است، به نظر من کتاب کمی پیچیده بود و نمیتوانستم خیلی راحت با آن ارتباط برقرار کنم. شخصیتها بهگونهای طراحی شدهاند که هر کدام دنیای درونی و گذشتهای پیچیده دارند، که این ممکن است برای برخی از خوانندگان جذاب باشد، اما برای من گاهی داستان بیش از حد از مسیر اصلی خود منحرف میشد.
بیشتر بخشهای کتاب به مسائل عاطفی و روانی شخصیتها پرداخته شده و در کنار اینها داستانهای فرعی و پیچیدگیهای خاصی مطرح میشود که ممکن است مخاطب را سردرگم کند. بهویژه در قسمتهایی از داستان که بیش از حد به جزییات احساسات شخصیتها پرداخته میشود، ممکن است حس کنید که از جریان اصلی داستان دور میافتید. این پیچیدگیها برای برخی از خوانندگان که به داستانهای عمیق و تفکربرانگیز علاقه دارند، جذاب باشد، اما من خودم بیشتر از داستانهایی که کشش و سرعت بالاتری دارند لذت میبرم.
، خیلی خیلی جملاتی در این داستان شاید در لفافه عشق بیان شد، اما امید بود که در زندگی همه ما خیلی زمانها بهش احتیاج داریم، در آخر اینکه کاش میشد در قسمت نظر و دیدگاه عکس بارگداری کرد، تا از دیوار کنار تخت خود عکسی میفرستادم تا با دیدن تاثیرات این کتاب و جملاتش را میدید.
اصلا دوستش نداشتم،، به شدت داستان رو بیتودی کش داده بود و یه جاهایی استوری لاین گنگ و نامفهوم میشد و این ادم رو دل زده میکردش و اصلا پیشنهاد نمیکنم این کتاب رو بخونید برید ۵ قدم فاصله یا همون feet apart رو بخونید صد هیچ این کتابو میزنه
خیلی تعریفشو شنیده بودم انتخابش کردم ک گوش بدم ولی توقعم خیلی بیشتر از این بود کتاب خوبی بود اما کشش انچنانی نداشتم که مدام گوشش بدم هر موقع میشد گوش دادم تا بالاخره تموم شد
با اینکه موضوع کتاب بسیار احساسی است و تلاش نویسنده برای پرداختن به دنیای درونی این شخصیتها و احساساتشان قابلتوجه است، به نظر من کتاب کمی پیچیده بود و نمیتوانستم خیلی راحت با آن ارتباط برقرار کنم. شخصیتها بهگونهای طراحی شدهاند که هر کدام دنیای درونی و گذشتهای پیچیده دارند، که این ممکن است برای برخی از خوانندگان جذاب باشد، اما برای من گاهی داستان بیش از حد از مسیر اصلی خود منحرف میشد.
بیشتر بخشهای کتاب به مسائل عاطفی و روانی شخصیتها پرداخته شده و در کنار اینها داستانهای فرعی و پیچیدگیهای خاصی مطرح میشود که ممکن است مخاطب را سردرگم کند. بهویژه در قسمتهایی از داستان که بیش از حد به جزییات احساسات شخصیتها پرداخته میشود، ممکن است حس کنید که از جریان اصلی داستان دور میافتید. این پیچیدگیها برای برخی از خوانندگان که به داستانهای عمیق و تفکربرانگیز علاقه دارند، جذاب باشد، اما من خودم بیشتر از داستانهایی که کشش و سرعت بالاتری دارند لذت میبرم.