نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی انک - اولریکه کولب

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
maniya
۱۴۰۳/۱۱/۲۴
داستان در مورد دختری هست که از خاطرات کودکی‌اش تعریف می‌کرد اینکه او و خواهر کوچکش مردی به نام اونک را بسیار دوست داشتند. اونگ از اقوام آن‌ها بود و بسیار مهربان بود بیشتر جشن‌ها کریسمس‌ها پیش آن‌ها بود و به آن‌ها هدیه می‌داد. یک بار یک قلمدان با حرف اول اسمش به او داده بود او کچل بود. او برای آن‌ها شیرین کاری می‌کرد اینکه چگونه با دست راه برویم یا گوش‌هایش را تکان می‌داد. با ماشین قراضه‌اش آن‌ها را به گشت و گذار تفریح می‌برد. او جراح بود و یک بار عمل آپاندیس او را انجام داد. او در بیمارستان غرق در کارش بود و سال‌ها بعد که دختر بزرگ شد و ازدواج کرد و بچه‌دار شد. آنک دیگر پیر شده بود اودیگر مثل قبل به آن‌ها سر نمی‌زد اما روزی از طرف او نامه به دستش رسید که در آن نوشته بود که قرار است عمل شود و از آن‌ها خواست که به عیادت او بروند و از او مراقبت کنند دختر برخلاف میل باطنی با خواهرش به آن جا رفتن. اون که دیگه بد اخلاق شده بود و مثل قبل نبود او در تمام این سال‌ها توانسته بود با کسی ازدواج کند و تنها زندگی می‌کرد. پس از عمل کمی بهبود یافت اما روزی بر اثر سکته قلبی مرد. آن‌ها تمام وسایل او را گشتند تا نشانی از کسی یا چیزی یا عزیزی پیدا کند اما هیچ چیز نبود.
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۸/۱۲
این کتاب درباره‌ی جراحیست که تنها زندگی میکند، رفتارهای عجیبی دارد، اما در عین حال بسیار مهربان و خونگرم است. من ارتباط صمیمانه‌ی او با خانواده‌ی شخصیت راوی را دوست داشتم، اما مشخص نشد که به چه علت این رابطه به هم خورد. البته رفتارهای انک قابل پیشبینی نبود و همین وضیت روانی نامتعادل وی میتواند دلیل آن باشد. در هر صورت، شخصیت انک برای راوی قصه شخص تاثیرگذاری بوده و این تاثیر به خوبی در داستان مشهود است. عشق ساده‌ی دوران کودکی، هدایا، خاطرات و شیرین‌کاری‌های انک، کنار او بودن در هنگام بیماری... همه و همه ردپاهای واضحی از انک دارند. اما با وجود برون‌گرایی و مهربانی، او هرگز نتوانسته بود با کسی ارتباط عاشقانه برقرار کند و در پایان عمر هم در تنهایی مرد. بدون هیچ عکس یادگاری، وصیت‌نامه یا اثری از حضور یک شخص در زندگیش..
زری بانو
۱۴۰۳/۰۶/۱۳
داستان حول شخصیت انک می‌چرخید با روایت بانویی که از کودکی تا بزرگسالی کمابیش در جریان زندگی و مرگ او بود. انک جراحی بود در قالب دوست خانوادگی. بانوی راوی شخصیت انک را دوست داشتنی می‌دید بجز کنشی نا معلوم که او با مادر خانواده داشت که باعث جداییش از خانواده نامبرده شدکه شاید دلیل روانپریشی او بود. آشناییش با زن عادی و معمولی که از نظر خود جراح متفاوت و خاص بود بین راوی و انک فاصله انداخت تا دلیل مرگ آنک در هاله‌ای از ابهام با روانپریشی بسیار اتفاق بیوفتد.
علیرضا کریمخانی
۱۴۰۳/۱۱/۱۷
داستان خیلی روان و بدون زوائد بود. اما برام گنگ موند که نویسنده میخواد اثرات مخرب جنگ رو گوشزد کنه؟ یا تنهایی خودخواسته یه آدم رو که خیلی هم تنها نبوده؟ یا نقد ورود به دنیای مدرن یا مهاجرت یا...؟ حداقل من اینطورم که باید نقد و بررسی‌اش رو بخونم تا بفهمم قضیه چی بوده
ضمنا خوانش بسیار خوبی داشت
نور پیروز
۱۴۰۳/۰۶/۱۲
کتابی که بیانگر ارتباطات خانواده‌ای مسیحی با مردی تنهاست که ار اختلالات روانی رنج می‌برد. صمیمیتی که به رویاپردازی دختر خانواده می‌رسد و سبب اشمئزاز مادر خانواده از این مرد می‌شود. اگرچه دختر خانواده تا آخر و در مراحل درمان مرد به او توجه و رسیدگی می‌کند. برای یکبار خواندن توصیه میکنم.
Shima
۱۴۰۳/۱۱/۲۰
داستان خوبی بود داستان دردوران پس از جنگ روابط شده و این که چه تاثیر مخربی در زندگی یه پزشک جوان داشته و باعث اختلالات دو قطبی یا روان پریشی اون شده فقط برام سئوال که چرا انقدر به این دوتا خواهر وابسته بوده و و این که راوی داستان چدا تا آخر عمر این پزشک بهش علاقه داشته
آسمان محمدی
۱۴۰۳/۰۸/۱۱
کوتاه و مختصر، بیشتر غرور و تکبر پزشکان رو در نظرم یادآور شد که چطور به یک مدرک میبالند و فکر میکنند از بقیه انسانها جدا و در رتبه بالاتری هستند، هرچند که اکثرا در شعور و فرهنگ و احترام انسانی رتبه‌ای ندارند.
مژگان پاک
۱۴۰۳/۱۱/۱۶
داستان جالب بود. دوست خانوادگی و پزشکی که دو شخصیت کاملا متضاد داشت. و بنظرم هیچ انسانی نمیتونه هر چقدرم نزدیک به خانواده یا دوستانش باشه ذات آدمهارو بشناسه و از طرز فکرشون خبر داشته باشه.
Eti Atshani
۱۴۰۳/۰۶/۲۱
داستانی کوتاه '‌کتاب قصه زندگی یک پزشک را که از کودکی در زندگیشان حضور داشته روایت میکند داستان ساده بیان شده. زندگی کار عشق ومرگ این پزشک را برایمان میگوید راوی مسلط و صدایی دلنشین داشت ممنون از شما
الهه رحیمی
۱۴۰۳/۰۵/۳۱
راوی داستان زنی هست که در خاطراتش از کودکی تا بزرگسالی مرد جراح و دوست خانوادگیشون رو به یاد می‌آورد که در بخشهایی از زندگیش حضور پیدا کرده و در تمام این مدت گاهی رفتارهای عجیبی ازش سر میزده.
الهام طاهریان
۱۴۰۳/۰۵/۳۰
من کلا عاشق داستان‌های کوتاه به این سبک هستم که توی نیم ساعت پرونده یه زندگی بسته میشه
nayrre
۱۴۰۳/۱۱/۲۱
داستان خوب وکوتاهی بودازمطالعه‌اش لذت بردم ممنون ازبرنامه خوب کتابراه
مریم فارسیانی
۱۴۰۳/۰۹/۲۷
بد نیست ولی من خیلی دوسش نداشتم بهرحال سلیقه‌ای هست
ممنون از کتابراه🙏🌸
آذر
۱۴۰۳/۰۸/۲۴
روایت زندگی یک آدم نسبتا معمولی وقت تلف کردن بوداما خاتم راوی کارشون خوب بود
خلیل عطائی
۱۴۰۳/۰۷/۰۳
داستانک عاشقانه اجتماعی خوبی است که میتوانید فضای آن را تصور کنید.
نازیلا
۱۴۰۳/۰۶/۲۱
داستان مبهمی داشت... پر از رمز و راز که نمیفهمی آخرچی به چیه؟؟؟ خوشم نیومد...
مرتضی ظهیری
۱۴۰۳/۰۶/۲۰
خوب بود ولی زیاد زیاد به دل ننشست
ممنون از کتابراه
Fatemeh74
۱۴۰۳/۰۶/۱۱
صدای راوی‌ها خوب بود ولی داستان جالبی نداشت
هلن محبی
۱۴۰۳/۱۱/۱۳
یک داستان کوتاه و چیز خاصی نداشت
حمیده بغدادی
۱۴۰۳/۱۱/۱۳
کتاب با گویشی خوب اما نامفهوم
Sh T
۱۴۰۳/۱۰/۲۰
خیلی جالب نبود برای یه بار گوش دادن بود
مهناز رسولی
۱۴۰۳/۰۶/۲۲
باز خوبه داستان ایرانی نیست
Nazanin Momeni
۱۴۰۳/۰۶/۱۸
اصلا دوست نداشتم جالب نبود حیف وقت