نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی تقصیر من بود - فاطمه درویشی
3.6
110 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان کتاب صوتی "تقصیر من بود" که به قلم فاطمه درویشی نوشته شده داستان کوتاه و مفیدی هستش اگرچه خوانش خیلی عالیای نداره اما به نظرم داستان نسبتا خوبی بود
داستان راجع به دختریه که در یک باشگاه به قتل میرسه و دوستش که هر روز این دختر رو میدیده با یک نفر میره و میاد وقتی مربی شون میخواد به خانوادهی اون دختر اطلاع بده مانعش میشه و میگه زندگی ما نیست و به خودش مربوطه و این بی توجهی باعث میشه فردای اون روز اون دختر به قتل میرسه و در نهایت دوست اون دهتر متوجه میشه بی توجهیش نسبت به اشتباه دوستش چقدر میتونسته خطرناک باشه و در نهایت باعث چنین اتفاقی شده...
خوبه که یاد بگیریم به درستی به اطرافمون توجه کنیپ و این توجه درست لازمهاش اینه به دور از فضولی و جهت کمک به هم دیگه باشه!
با تشکر از کتابراه بابت کتابهای خوبش🙏🏻🌺
داستان راجع به دختریه که در یک باشگاه به قتل میرسه و دوستش که هر روز این دختر رو میدیده با یک نفر میره و میاد وقتی مربی شون میخواد به خانوادهی اون دختر اطلاع بده مانعش میشه و میگه زندگی ما نیست و به خودش مربوطه و این بی توجهی باعث میشه فردای اون روز اون دختر به قتل میرسه و در نهایت دوست اون دهتر متوجه میشه بی توجهیش نسبت به اشتباه دوستش چقدر میتونسته خطرناک باشه و در نهایت باعث چنین اتفاقی شده...
خوبه که یاد بگیریم به درستی به اطرافمون توجه کنیپ و این توجه درست لازمهاش اینه به دور از فضولی و جهت کمک به هم دیگه باشه!
با تشکر از کتابراه بابت کتابهای خوبش🙏🏻🌺
داستان جالبی نداشت و از ابتدا پایان داستان مشخص بود هر چند گویش فوق العاده افتضاح خانم کامکار تنها جذابیت و شور هیجان داستان رو هم گرفته شاید خوندن متن ارزش داشته باشه ولی با گویندگی بسیار افتضاح خانم کامکار اصلا گویندگی شبیه خوندن انشا بچه ی دبستانی بود حتی لحن و تن صدای زیبایی هم نداشت یک آدم فوق العاده معمولی گوینده کتاب بود. اصلا پیشنهاد نمیشه وقت هدر کردنه
کتاب کوتاه اما پر مفهومی بود
گاهی وقتا گفتن به من مربوط نیست زندگی خودشه من دخالت نمیکنم باعث میشه کاره جبران ناپذیری پیش بیاد
داستان در بارهی دختری بود که تویه باشگاه به قتل رسیده بود
دوستلش دیده بودن هر روز با پسره میره و میاد میخواست مربی به مادرش بگه اما اون یکی دختر گفته بود بیخیال زندگی خودشه
ممنون از کتابراه
گاهی وقتا گفتن به من مربوط نیست زندگی خودشه من دخالت نمیکنم باعث میشه کاره جبران ناپذیری پیش بیاد
داستان در بارهی دختری بود که تویه باشگاه به قتل رسیده بود
دوستلش دیده بودن هر روز با پسره میره و میاد میخواست مربی به مادرش بگه اما اون یکی دختر گفته بود بیخیال زندگی خودشه
ممنون از کتابراه
کلا داستانهای کوتاه ایرانی رو خیلی دوست دارم ولی این دیگه خیلی کوتاه وبدون هیچ جذابیتی بود. بیشتر شبیه انشا کلاس دوم سوم دبستانیها بودشاید فقط بشه گفت اینایی که میگن زندگی خودش به ما مربوط نیست دخالت نکنید باید اینو گوش کنند البته فضولی وخبر چینی اصلا خوب نیست ولی بی تفاوتی هم خوب نیست
دختر جوانی است که از همان ابتدای قصه، او را با حالی نذار و پریشان می بینیم. او به پهنای صورت اشک می ریزد و تنها جمله ای که به زبان می آورد این است: «تقصیر من بود». حال دختر آنقدر خراب است که پاسخ درستی به سوالات مادرش نمی دهد؛ چه چیزی تقصیر اوست؟ چرا گریه می کند؟ چرا از دلیل حال بدش چیزی نمی گوید؟ اما او فقط یک جمله را تکرار می کند: «تقصیر من بود» با رفتن به سمت باشگاه، دلیل گریه های دختر روشن می شود. اعضای باشگاه در میان جستجو و سوال و جواب های مأموران پلیس، اشک می ریزند و از دلیل قتل یکی از هم تیمی هایشان، اظهار بی اطلاعی می کنند. دختر جوانی در روز شنبه که باشگاه تعطیل بوده، در آن جا به قتل رسیده و کسی هویت قاتل و یا انگیزه ی او برای این قتل را نمی داند. با آمدن شخصیت اصلی که راوی داستان هم هست، کم کم هویت قاتل نیز شناسایی می شود. اظهارات و اعتراف های او خبر از وجود غریبه ای با ماشین دویست وشش می دهد که عادت داشته بهار، دخترِ به قتل رسیده را، در روزهای شنبه در باشگاه خالی ملاقات کند. ممنونم عزیزم از کتابراه