نقد، بررسی و نظرات کتاب کودک کامل - لوسیندا بری
مرتبسازی: پیشفرض
خاطره
۱۴۰۳/۰۷/۱۰
00
کاش میشد پنجاه ستاره به این داستان بدم. هرچی کتاب روانشناختی ترسناک خوب خوندید فراموش کنید واین داستان رو حتما بخونید. ترس در این رمان با بقیه ترسها خیلی متفاوت هست. یه داستان اجتماعی، خانوادگی، روان شناختی، که هر خطش مو بر تن تون راست میکنه وبعد خوندن این کتاب دیگه اون ادم سابق نمیشید. هاناپرستار وشوهرش کرستوفر جراح ارتوپد، بسیار خوشبخت هستند و زندگی عالی دارند به جز یه بچه. هانا قادر به بچه دار شدن نیست. تا روزی که یه دختر کوچک به ظاهر دو سه ساله لخت که اسیبهای جسمی زیادی دیده بود رو به بیمارستان میارن و کریستوفر میشه جراح استخوانهای شکسته شده بچه. کم کم کریستوفر وهانا تصمیم میگیرن این بچه رو به فرزندی قبول کنند که بدترین انتخاب زندگیشون هست. چالشهای وحشتناک واتفااقهای ترسناک و رفتارهای ناهنجار دختر، باعث میشه متوجه بشید همیشه اونطور که انتظار داریم پیش نمیره. این تنها کتابی خواهد بود که شما دوست دارید تموم نشه وداستان همچنان تا هزاران صفحه ادامه داشته باشه با اینکه از ترس دارید سکته میکنید
کتابی با پایان باز است که سلیقهی من نیست و همچنین داستانی با شروعای هیجان انگیز است و شما رو مشتاق میکنه که از داستان بیشتر بدونید مخصوصا با خوندن خلاصه داستان ولی داستانی است که با وجود تخیلی بودن میخاد مشاورههای روانشناسی بده ولی شما اگر طرفدار کتابهای روانشناسی باشید خیلیاهاش براتون بدیهی است. در کلام این کتاب رو پیشنهاد نمیکنم مگر اینکه شما وقت خیلی اضافه داشته باشید
اوایل داستان خسته کننده بود و با بی حوصلگی به خواندن ادامه میدادم. ولی از اواسط داستان جالب شد. نمیدونم چرا کریستوفر این قدر به خاطر جینی هزینه کرد و تمام زندگی و عزیزانش رو فدا کرد. پایان باز داستان و یک جمله در داستان که یه مرد میگه، این همون بچهی شیطانیه که در موردش بهم گفتی، باعث شد که به کریستوفر و پایپر مشکوک بشم.