نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی سفر به موزه - صفیه پرماس
4.3
221 رای
مرتبسازی: پیشفرض
maniya
۱۴۰۳/۱۰/۱۳
00
داستان یک پسر به نام افشین بود که با داییش پنجشنبه به موزه رفته بود در داخل ماشین با گوشی دایی اش بازی می کرد افشین با داییش وقتی به موزه رسیدن در سالن موزه اسکلت بسیار بزرگی دیدند که دورش زنجیر بود تا کسی دست نزند دایی گفت این اسکلت یک دایناسور هست و خواست که با افشین در کنارش یک سلفی بگیرد او در تلاش بود طوری دوربین را تنظیم کند که تمام اسکلت بیفتد اما یک دفعه اسکلت افتاد و نگهبان عصبانی شد آن ها عذرخواهی کردند بعد به حیوانات خشک شده رسیدند و بعد در رودخانه ای که در آن ماهی های زیادی بود رسیدند افشین از پل عبور کرد ولی دایی چون نگاهش به گوشی بود هنگام عبور از پل افتاد در رودخانه. بعد از آن دیگر نگهبان اجازه نداد بقیه موزه را ببینند و آن ها با حالی گرفته به خانه برگشتند و تمام ماجرا را تعریف کردند مادر گفت اشکالی نداره به جاش متوجه شدی که هر جایی نباید با گوشی بازی کرد حالا می تونیم از طریق اینترنت موزه پارک پردیسان را ببینیم.
جالب بود واقعا. الان هرکسی رو میبینید چه توی خونه چه توی خیابون، گوشی دستش هست و گاهی کار واجب ندارند، بعضیها انگار اعتیاد به گوشی دارند و همش باید باهاش مشغول باشند، حتی دیدم که توی خیابون بازی میکنند و راه عبور بقیه رو یه جورایی سد میکنند از بس آهسته راه میرند. دقیقا این کتاب صوتی همین موضوع رو آموزش میده که نباید اینقدر سرگرم گوشی باشیم که از محیط اطراف غافل بشیم و خدای نکرده اتفاق ناگواری بیفته. به نظر من برای کودکان ۳ الی ۹ سال مناسبه.
خوبه ممنونم از جناب صفیه پرماس و جناب پیمان قریب پناه اگه کتابش هم بود خوب بود ولی ما داخل ایران موزه دایناسور نداریم و موزه حیوانات با جانور شناسی فرق داره و سفر یعنی بریم جایی و آنجا زیاد بمانیم نه که ده دقیقه بریم موزه و خراب کاری کنیم و برگردیم و تو تصویر بستنی رو سر افشین چی کار میکنه؟ برای سنین ۲_۷سال خوبه اگه تصویر هم داشت عالی بود
روزی از روزهای زیبای بهاری که نور گرم و قشنگ خورشید به اتاق افشین میتابید، گنجشکهای زیبا جیک جیک کنان پشت پنجره پرواز میکردند تا ببینند افشین کی بیدار میشود!
افین از زیر پتو بیرون آمد و پنجره را باز کرد. نفس عمیقی کشید و لبخند زد. دوان دوان به سمت آشپزخانه رفت و به مادرش سلام کرد و پرسید: مامان جون! دایی بروز امروز میاد دنبالم؟ نقد این کتاب
افین از زیر پتو بیرون آمد و پنجره را باز کرد. نفس عمیقی کشید و لبخند زد. دوان دوان به سمت آشپزخانه رفت و به مادرش سلام کرد و پرسید: مامان جون! دایی بروز امروز میاد دنبالم؟ نقد این کتاب
عالی بود. ممنونم. فقط دایی بروز خیلی گیج هست باورکن افشین خیلی خوب تر بود چون تو خرابکاری دوم هیچ تقصیری نداشت به هرحال من ازتون خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ممنون هستم لطفاً کتاب های دفترچه خاطرات چارلی کوچولو رو هم به این برنامه اضافه کنید چون خیلی باحال هستند.