نظر 📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦ برای کتاب صوتی سفر به موزه

سفر به موزه
صفیه پرماس، شیوا رضوی
۳۶۰ رای
📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦
۱۴۰۳/۱۰/۱۳
داستان یک پسر به نام افشین بود که با داییش پنجشنبه به موزه رفته بود در داخل ماشین با گوشی دایی اش بازی می کرد افشین با داییش وقتی به موزه رسیدن در سالن موزه اسکلت بسیار بزرگی دیدند که دورش زنجیر بود تا کسی دست نزند دایی گفت این اسکلت یک دایناسور هست و خواست که با افشین در کنارش یک سلفی بگیرد او در تلاش بود طوری دوربین را تنظیم کند که تمام اسکلت بیفتد اما یک دفعه اسکلت افتاد و نگهبان عصبانی شد آن ها عذرخواهی کردند بعد به حیوانات خشک شده رسیدند و بعد در رودخانه ای که در آن ماهی های زیادی بود رسیدند افشین از پل عبور کرد ولی دایی چون نگاهش به گوشی بود هنگام عبور از پل افتاد در رودخانه. بعد از آن دیگر نگهبان اجازه نداد بقیه موزه را ببینند و آن ها با حالی گرفته به خانه برگشتند و تمام ماجرا را تعریف کردند مادر گفت اشکالی نداره به جاش متوجه شدی که هر جایی نباید با گوشی بازی کرد حالا می تونیم از طریق اینترنت موزه پارک پردیسان را ببینیم.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟