نقد، بررسی و نظرات کتاب گلپری - عاطفه علی عوضی
4.4
166 رای
مرتبسازی: پیشفرض
محمدمهدی
۱۴۰۳/۰۱/۱۱
21
واقعا داستان زیبایی بود. راستش اولین رمانی بود که با خواندنش اشکم در اومد و شاید به خاطر واقعی بودن این داستان و شخصیت هاست. امیدوارم خدا از اخلاق وکردار و صبر شخصیت اصلی داستان (گلپری خانم) نصیب ما هم بکنه و بتونیم در سختیها و مشکلات، صبور باشیم و ذکر و یاد خدا رو فراموش نکنیم. امیدوارم اگر که ایشون الان زنده هستم، خدا صبرشون بده و اگر به رحمت خدا رفتند، روح خودشون و شوهرو دخترشون رو شاد کنه. در باره داستان هم باید بگم تنها ایراد و مشکلش این بود که گاهی مشکل تایپ وجود داشت؛ وگرنه داستان خیلی زیبا بود و من به شخصه همراه با گلپری، غصه خوردم و با شادی خاش، شاد شدم. در کل، اگر به داستانهای عاشقانه و البته غمگین و احساسی، علاقه دارین، این رمان، یکی از بهترین رمان هاییه که میتونم بهتون قول بدم ازخوندنش پشیمون نمیشید. اما اینم بگم که اگه روحیه ضعیفی دارین زود ناراحت میشین، این رمان رو بخونید تا روی روحیه تون تاثیر منفی نذاره که البته این مورد برای همه صدق نمیکنه. و در آخر، ممنونم از نویسنده عزیز این رمان که وقت ارزشمندشون رو گذاشتن و این داستان رو قمیت کمی در کتاب راه و در اختیار مون گذاشتن.
عرض سلام وادب به نویسنده محترم... تشکر فراوان از سایت کتابراه.
نثر داستان وقلم نویسنده میتونست قویتر باشه.. داستان رو بسیار دوست داشتم، وواقعا از خواندنش لذت بردم، ومشناق دیدار شخصیتهای داستان... جالب توجه برای من این بود، در تمام لحضههای سخت، لطف خداشامل حال ایشون بود، از یتیمی وکودکی که عمه وهمسرش حامی اوشدن،، از وجود همسرش محمود که با توجه به توصیفاتی که در کتاب آمده مرد بسیار خوب و همراه و خانواده دوستی بوده وبه همسرش وفادار وبامحبت بوده.. کمک به خانواده ومادرش... اون لحظهای که خسته وناامیده وخودش رو بی پشت و پناه میبینه بخاطر گم شدن شترش و عباس خواهرزادهش جلوش سبز میشه.. برای صبری که خدا بهشون عطا کرده بود، قدرتی که داشتن.. خلاصه در تمام اتفاقاتی که بیان شد چقدر لطف خدا شامل حالشون بوده همیشه..
خداوند ایشون رو وعزیزان ازدست رفته شون رو رحمت بفرماید...
نثر داستان وقلم نویسنده میتونست قویتر باشه.. داستان رو بسیار دوست داشتم، وواقعا از خواندنش لذت بردم، ومشناق دیدار شخصیتهای داستان... جالب توجه برای من این بود، در تمام لحضههای سخت، لطف خداشامل حال ایشون بود، از یتیمی وکودکی که عمه وهمسرش حامی اوشدن،، از وجود همسرش محمود که با توجه به توصیفاتی که در کتاب آمده مرد بسیار خوب و همراه و خانواده دوستی بوده وبه همسرش وفادار وبامحبت بوده.. کمک به خانواده ومادرش... اون لحظهای که خسته وناامیده وخودش رو بی پشت و پناه میبینه بخاطر گم شدن شترش و عباس خواهرزادهش جلوش سبز میشه.. برای صبری که خدا بهشون عطا کرده بود، قدرتی که داشتن.. خلاصه در تمام اتفاقاتی که بیان شد چقدر لطف خدا شامل حالشون بوده همیشه..
خداوند ایشون رو وعزیزان ازدست رفته شون رو رحمت بفرماید...
کتاب خوبی بود برای منکه خیلی کوتاه از زندگی عشایر خونده بودم با خوندن این کتاب انگار کردم منم عضوی از اون ایل هستم چون خیلی ملموس راجع به ایل توضیح داده بود و داستان گلپری با وجود اینکه واقعیت بود فوق العاده زندگی سختی داشت و از کودکی با فقر و سختی بزرگ شد ولی هیچوقت کم نیاورد و به زندگیش ادامه داد و کم کم زندگیشو ساخت و حداقل از نظر مالی خودشو بالا کشید و برای بچه هاش هم زندگی قابل قبولی فراهم کرد درصورتیکه در شروع زندگی کسی هوای خودشو نداشت و با تلاش خودش زندگیشو ساخت و در مجموع داستان خوبی بود و چون مادر بزرگ نویسنده بود خیلی دوس داشتم چنتا عکس از گلپری و محمود درآخر کتاب میگذاشت بنظرم جای عکس هاشون در کتاب خالی بود
نسبت به داستان قبلی نویسنده یعنی رمان ماه بانو بهتر بود. البته اشکالی که در ابتدای داستان متوجه شدم مربوط به تفاوت سنی گلپری و محمود بود. اینکه زمانی که گلپری ۸ ساله هست محمود تازه به دنیا آمده و این در حالی است که جلوتر که در داستان پیش میرویم نویسنده سن گلپری را ۱۵ و محمود را ۹ ساله میگوید و پس از آن هم که چند سال بعدتر را روایت میکند گلپری ۲۱ و محمود ۱۵ ساله شدهاند. در آخر داستان هم انتظار داشتم بخاطر نسبت نزدیک خانم نویسنده با قهرمان داستان، سن دقیق تری از مادر و پدر بزرگشان را به خواننده ارائه دهند. با سپاس
ممنون از نویسنده عزیز. داستانشون قشنگ و سراسر درس بود. واقعا تلاش و صبر و توکل و بخشش گلپری بایدتو زندگی الگو بشه. تو نظرات گفتن که سن و سالها تو زندگی گلپری دقیق نیست. اشتباه گفتن زمان اتفاقها و یا سن وسال یه چیز طبیعیه چون قدیم سواد نبود و اونقدر مشغلهها زیاد بود که زمان دقیق اتفاقایی که براشون پیش میومد یادشون نمیموند اینکه تو نظرات گفتن زیاد مرگ و میر اتفاق افتاده اینم یه چیز طبیعیه قدیم با توجه به اینکه دکتر در دسترس نبود مرگ و میر زیاد بوده و کسی که زیاد عمر میکنه مطمئنا شاهد مرگ عزیزانش خواهد بود.
داستان خیلی خوبی بود وبرای من خیلی اموزنده بودو پیشنهاد میکنم حتما بخونید. اونجاهایی که گلپری میگفت توکل به خدا، سپردم به خدا احساس میکردم که ازته دل میگه وخدا هم صداشو زود میشنوه و جوابشو میده گلپری خیلیی خانوم و صبور بود. خیلی خوشحال شدم که محمود زود فهمیدبه گلپری تهمت میزنن وپشت این ماجراهاکیه وبقیه عمرشون خوب سپری شد. من خودم خیلی زود کم میارم و ازخدا شاکی میشم ولی بعد خوندن سرگدشت گلپری تصمیم گرفتم که تاجایی که میتونم صبر کنم و بخدا توکل کنم.
اگر از اشکالات تایپی کتاب بگذریم و چشم پوشی کنیم کتاب بسیار خوبی بود. نویسنده حوادث و اتفاقات را دقیق و کامل شرح داده بود، همراه با راوی اشک ریختم و با شادی آنها شاد شدم. گلپری زنی خستگی ناپذیر، دانا و صبوری که با درایت توانست زندگی پر از فراز و نشیب و توام با توطئه را بخوبی مدیریت کند و سرپا نگه دارد چا دارد از نویسندهی محترم که با نوشتن این کتاب مرا با چنین شخصیت بزرگمنش و زحمتکشی آشنا کرد تشکر کنم. خداوند به گلپری و خانوادهاش صبر عطا کند.
داستان زیبا و گیرایی داشت قلم نویسنده خوب و روان بود رسم و رسومهای عجیب و غریب و تصمیم گیریهای عجیب تر که گاها از طرف بزرگترهای نادان به کوچکترها تحمیل میشه در این داستان کم نبودن و تاثر برانگیز در کل مثل خیلی دیگر از زندگینامهها و رمانهای این چنینی پر از خاطرات تلخ و شیرین در کنار هم بودند و ایراد این رمان مشکل تایپی بسیار زیادی بود که خوب باید حل بشه تا خواننده رو راضیتر کنه
برای منى که هیچ آشنایی با رسم و رسومات عشایر نداشتم، خوندن این کتاب جالب بود، خیلی از قسمتهای کتاب دلم به حال گلپری میسوخت و تو دلم میگفتم یه آدم مگه چقدر تاب غم و غصه داره این همه سکوت و فداکاری گلپری، انگاری یه چیز عادی بود که اکثر زنان قدیم مورد ظلم و آزار قرار میگرفتن و صداشون درنمی اومد، خداروشکر که اون دوران سیاه زن ستیزی و ارباب رعیتی از بین رفته
کتاب بسیار صادقانه در مورد ماوقع زندگی شخصیت اصلی و سایر شخصیتهای کتاب شرح میداد نویسنده به زیبایی در مورد سختیها و شادیهای زندگی عشایری خصوصا زنان که سهم بیشتری در زمینه کارهای خونه و رسیدگی به آب و لباس و گله و... دارند حرف میزند. زندگی پر فراز و نشیب گلپری واقعا پر از لحظات سختی میشود ولی به لطف خدا نجات مییابد زندگی پر مشقت ولی پرباری داشته است.
دو سوم اول داستان با اینکه خیلی غم و غصه داشت قشنگ بود اما باقی داستان بیشتر پر بود از اتفاقهای بد و ناراحت کننده که احساس کردم نویسنده خواسته سرنوشت همه رو (فقط از جنبهی منفی و در نهایت غم و ناراحتی) سریع و پشت سر هم تعریف کنه، حتی افرادی که تو داستان نقش مهمی ندارن و این باعث خسته کننده شدنش بود و از حوصلهی من خارج بود.
با تشکر از نویسنده محترم، داستانهای مربوط به گذشته برای من جذابه همیشه این داستان هم مستثنی نبود اما کمی تفاوت سنی محمود و گلپری رو اشتباه گفته بودن یک جا تفاوت سن شش سال یک جا هشت سال بود گذشته از این از این همه فداکاری گلپری خوشم نمیامد، مهربون بودن و گذشت عالیه ولی تا یک حدی و این که انسان باید بیشتر به خودش احترام بگذاره
با سلام
درسته که گفته شده بر اساس واقعیت نوشته شده و اتفاقایی که افتاده امری طبیعی در تمام زندگی هاست ولی تمام کتاب از مرگ و میر و بدبختی نوشته شد و حس بدی به من منتقل کرد اصلا خوشم نیومد صرفا بخاطر اینکه نسخه نمونه رو خوانده بودم و کنجکاو شدم که اخر داستان خوش هست یا نه خواندمش و اینکه چیز خاصی از فرهنگ و اداب و رسوم گفته نشد..
درسته که گفته شده بر اساس واقعیت نوشته شده و اتفاقایی که افتاده امری طبیعی در تمام زندگی هاست ولی تمام کتاب از مرگ و میر و بدبختی نوشته شد و حس بدی به من منتقل کرد اصلا خوشم نیومد صرفا بخاطر اینکه نسخه نمونه رو خوانده بودم و کنجکاو شدم که اخر داستان خوش هست یا نه خواندمش و اینکه چیز خاصی از فرهنگ و اداب و رسوم گفته نشد..
کتاب خیلی خوبی بوداگه نگفته بودن براساس واقعیته همون جا که گلپری رو خواستن عقد یه پسر دوساله کنن دیگه نمیخوندمش!! ولی چون واقعی بود تا آخرش رو خوندم و تا آخرین صفحه کتاب با خوندنش اشک ریختم چه سرنوشت غم انگیزی خدا به گلپری عمر باعزت بده و اگه از دنیا رفتن ان شالله روح خودش و عزیزانش در آرامش باشه
زباد برام جذاب نبود همش بدبختی و ناراحتی و دردسر و و به دور از به روز خوش. نثرشم خیلی یکنواخت بود آخرای دیگه خسته میشدم. و اصلا دوست نداشتم آرامش بخونم چون همش تکرار مصیبت بود. از اونجایی که داستان واقعی بود خیلی خیلی برای گلپری متاثر و متاسف شدم. از نوهشون هم سپاسگزارم که برای زندگی مادربزرگشون اینقدر ارزش قاعل بودن
خیلی غم انگیز بود مخصوصا اخر داستان که تند تند و فقط غمها از دست رفتن هارو روایت میکرد و پشت سر هم اسمهای جدید اضافه میشد که یکم گیج کننده بود. میشد اخر داستان هم یکم شادی داشته باشه یخورده از خوشیها و جزئیاتش هم گفته میشد. من الانکه داستان رو تموم کردم واقعا دل و دماغ از دست دادم
کتاب گلپری زندگی نامه پیرزنی کهنسال است که حکایت زندگی ومصائبی که در زندگی کشیده است را برای نوه خویش تعریف میکند و وقتی نوه او زندگی سراسر پر فراز و نشیب مادربزرگش را می شنود به فکر نوشتن آن میافتد و یک رمان زیبا که پر از مشکلات و دردهایی است که کمتر کسی میتواند این گونه زندگی کند.