نقد، بررسی و نظرات کتاب رولت روسی - وحید قربانی نژاد شلمانی

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
سمیه یاری بندانی
۱۴۰۲/۰۴/۱۷
همیشه از خوندن کتابهایی که کمکم کنه حال و هوای یه آدم دیگه رو تجربه کنم، لذت بردم. اینجا هم با یک متن روان و گیرا و ساده، نویسنده خیلی خوب حال و هوای یه آدم افسرده رو تشریح می‌کنه جزییاتی که بهمون میده باعث میشه هم ذات پنداری کنیم با کاراکتر اصلی داستان. آخرشم بنظرم خوب تموم شد. همه ما آدمها در ذات یکی هستیم و شرایط و انتخاب‌های ما می‌تونه باعث بشه تجربیاتی داشته باشیم که مطلوب ما نباشه، همه ما قطعا حالت‌هایی شبیه به ناامیدی و افسردگی رو تجربه کردیم و یا خواهیم کرد، حالت مطلوبی نیست قطعا ولی صددرصد به رشدمون کمک می‌کنه بشرطی که بتونیم ازش عبور کنیم، فردی که از افسردگیش عبور کرده قطعا خیلی قویتر از قبل از افسردگیشه، و این قویتر و بزرگتر شدنو مسلما مدیون این افسردگیشه. خوشحالم که با خوندن این کتاب باز بهم یادآوری شد که «من انسان قوی‌ای هستم» چون من هم دو سال دچار افسردگی چالش برانگیزی بودم ولی به لطف خدا و عزم و اراده‌ی خودم تونستم ازش عبور کنم و ممنونم از افسردگیم که بهم قوی شدنو یاد داد. روزای سختی بود ولی بسیار برام باارزشند اون روزها، بخودم افتخار میکنم که همیشه انتخابم قویتر شدنه نه تسلیم شدن. ممنونم از کتاب خوبتون، ممنونم از تلاشهای بی وقفه تون بخاطر کار فرهنگی قشنگی که انجام میدین. خوندن این کتاب باارزشو به همه خصوصا عزیزانی که از افسردگیاشون عبور کردند توصیه میکنم. 🌹
هنری جود
۱۴۰۲/۰۶/۲۵
کتاب بسیار ساده و بی محتوایی بود و آخرش هم خیلی مزخرف تموم شد.
یک ستاره رو هم فقط برای اینکه نظرم ثبت بشه دادم.
موضوع این داستان چرت در مورد مردی هست که امیدش به زندگی رو از دست داده و برای به دست آوردن پول در یک مسابقه‌ی مسخره شرکت می‌کند. آخرش که خیلی بی نتیجه تموم شد و اصلاً نمی‌شد فهمید که نویسنده چه هدفی از نوشتن داستان داشته. این طور نویسنده‌ها فقط وقت خواننده رو می‌گیرن. اگر می‌خوای داستان کوتاه بنویسی خب باید به رغم کوتاه بودنش زیبا باشه، مگه داستان کوتاه به همچین محتواهایی میگن.
حالا اینکه داستان بی نتیجه تموم شد بماند، چرا موضوعش انقدر مسخره بود. اگر نظر منو می‌خواین بدونین میگم که نویسنده هیچ مهارتی در نوشتن کتاب به خرج نداده و داستان بسیار ساده و بی محتوایی خلق کرده.
خیلی مسخره بود، من که پیشنهاد نمی‌کنم بخونین.
این رو بدونید که با خوندنش فقط وقت تون گرفته میشه.
یاسمین خلفی
۱۴۰۳/۰۷/۱۱
این کتاب منو یاد فیلم ماهی مرکب انداخت با این تفاوت که فک میکنم بخاطر کوتاه بودنش پیچیدگی داستان رو کم کرده و برداشت من از کتاب داشتن امید در تاریک ترین روزهای زندگی هست که سبب میشه ما با وجود تمام تلخی ها و سختی قلبمون با روزنه ای از امید مملو بسه و همین امید سبب بشه روح و قلبمون مث روزهایمان تاریک نشود خیلی کتاب خوب و آموزنده ای بود همچنین من فکر میکنم این کتاب میخواد بگه که تاریکی سرایت بخش هست براحتی و نویسنده با وادار کردن شخصیت های داستان به خودکشی کردن در عوض ممکنه جایزه دریافت کنن یا نکنن جدال میان امید و روزای سخت ک ممکنه دربرابر هیچ شانسی نداشته باشیم رو ترسیم میکنه و در نهایت شخصیت اصلی داستان زنده میکنه چون امید دو در دل خواننده میزاره و هپی اندینگ رو برای شخصیت اصلی.
soheil rajabi
۱۴۰۳/۰۵/۲۷
با عرض سلام خدمت تیم کتابراه و خوانندگان این پیام. باید بگویم با توجه به نام داستان میتوانستم حدس بزم داستان به چه سمتی خواهد رفت و علت اصلی انتخاب و خواندنش هم همین بود. از نظر من متن داستان در عین سادگی و روان بودن به خوبی نوشته شده بود و باتوجه به حجم کم نسبتا خوب به جزئیات و فضاسازی پرداخته بود و از خواندنش لذت کافی را بردم. تنها دلیلی که امتیاز کامل ندادم این بود که دوست داشتم به جای داستان کوتاه یک داستان کامل میبود و شاخ و برگ و رویداد‌های بیشتری را در بر میگرفت ضمن اینکه با توجه به نوع نگارش و قلم نویسنده حس میکنم نویسنده توانایی این کار را داشته است ولی در کل همانطور که قبلا هم ذکر کردم از خواندنش لذت کافی را بردم.
بازهم ممنونم از نویسنده اثر و تیم کتابراه
A.asgari
۱۴۰۲/۰۴/۲۲
حاوی اسپویل
من این کتابو خیلی دوست داشتم متن خیلی روان بود و داستان متنوع و جالب بودکتاب در باره‌ی فردی بود دانا و خوش شانس ولی افسرده
که خانواده‌ی معمولی داشت و افسرده بود و تنها یه شب که از تنهایی بیرون میزنه تویه اتوبوس برگه‌ی میبینه که در باره‌ی یه مسابقه‌ی شرط بندیه چند نفر سر میز میشینن و یه تفنگ که یه گلوله توشه و یکی یکی میمیرن تا اخرین کسی که زنده میمونه برنده میشه و پول و میبره
نمیدونم پول اینقد ارزششو داره که سر جونت شرط بندی کنی یا نه
ولی اون که ادم افسرده‌ای بوده میره سر میز و مردن تک تک افراد و میبینه و اخرین نفری که میمونه این مرده همه بخاطر پول امده بودن و مردن اما این مرد بخاطر شانس امده بود و برنده شد
ممنون از کتابراه
Yasaman Ahmadi
۱۴۰۲/۱۱/۰۵
داستان کوتاه جالبی بود.
متن روانی داشت و به راحتی میشد با شخصیت اصلیِ داستان و احساساتش ارتباط برقرار کرد. چه بسا اینکه داستان از دید اول شخص نوشته شده بود و تأثیر آن را بیشتر هم میکرد.
مسئله‌ی پوچی که همه‌ی ما در زندگی تجربه کردیم، به خوبی بیان شده بود. اتفاق جالبی که از تجربه‌ی من در خواندن این داستان بوجود اومد، این بود که جزییات صحنه‌ها را به وضوح تونستم تصور کنم و لذت خواندن برام بیشتر شد.
نکته‌ی تاثیرگذاری که در انتهای داستان ذکر شد، این بود که پول حتی برای انسانی که به پوچی رسیده و در خلأ زندگی میکنه هم میتونه احساس شادمانی بوجود بیاره!
در کل از خوندنش لذت بسیار بردم و پیشنهاد می‌کنم شما هم بخونید.
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۲/۰۴/۲۸
رولت روسی، به تنها چیزی که فکر نمی‌کردم این بود که یه قمار یا یه بازی باشه فکر خوردنی از ذهنم پراند. سبک نگارش و موضوع آن از علایق من نبود اما چون کوتاه بود و سریع تمام شد، خواندمش. فکر کنم وحید قربانی نژاد شلمانی، با این نگارش، دست نویس خوبی در نوشتن دارد و احاطه بر دانش پیرامون خودش را با این انتخاب موضوع نشان داده است این را می‌توان از گزینش سوژه دریافت. از خوبی دیگر کتاب این است که خواننده را در این فرصت کوتاه با قضاوت و درگیری با کاراکترهایش مشغول نمی‌کند. از آثار دیگر نویسنده کتابی نخواندم و نمی‌دانم که آثار دیگری نیز دارد اما این نوشته کمی گنگ و سیال برام بود.
M R
۱۴۰۲/۰۵/۲۰
کتاب داستان کوتاهی داره و تقریبا چندساعت از زندگی مردی غمگین (شاید نشه گفت افسرده) که از شرایط زندگیش خسته ست و تصادفا آگهی شرکت و شرط بندی در بازی رولت روسی به دستش میفته و میره شانسش رو امتحان کنه. چون بازی رولت روسی رو از قبل میشناختم و به نظرم همزمان هم بازی جالب و هم دیوانه واریه عنوان کتاب جذبم کرد. توقع داشتم طولانی تر باشه و میتونست باشه چون قلم نویسنده روان و در انتقال حس و حال قهرمان تقریبا موفق بود اما خب شاید به نظرشون کوتاه بودن داستان باعث جذاب تر شدنش بوده. به حال بد نبود و به عنوان داستان کوتاه اثر خوبی از آب درومده.
مهرداد موحدی پارسا
۱۴۰۲/۰۴/۱۴
به نحوه مناسبی احساس یک فرد عاقل منطقی اما بازنده در امور مهم زندگی رو توصیف کرده بود، و پایانش هم خوب و متناسب بود چون وقتی انسان درصد زیادی از عمرش رو که با شکست و غم میگذرونه، براحتی نمیتونه حتی با یه اتفاق مثبت مهم (برنده شدن پول نسبتا زیاد) احساس خوشبختی کنه، در نتیجه به بی تفاوتی نسبت به زندگیش ادامه میده
شاید بشه این شخصیت رو در ادامه با حوادثی رو به رو کرد که به یه معنایی از زندگی دست پیدا کنه و ما از خوندش احساس خوبی پیدا کنیم
اما با توجه به قالب کوتاه داستان این انتظار زیادیه
مهناز کیان مهر
۱۴۰۲/۰۴/۱۷
موضوع داستان جذاب هست، داستان یک فرد افسرده.
در مورد منشأ این افسردگی تا حدی توضیحات داده میشه اما پرداخته و پخته نیست. به نظر من داستان می‌خواسته بگه که یک خوش شانسی، امیدی ایجاد میکنه برای تغییر، با نماد پایین کشیدن ساعت از دیوار، تغییری که ابتدا غیر ممکن به نظر میومد، با نماد نحوه صبحانه خوردن.
روایت داستان روان هست، اما خیلی نمیشه باهاش ارتباط گرفت.
کلمه شماطه هم به صورت شماطه نوشته شده و هم شماته
در کل به نظرم داستان متوسطی بود
فائقه
۱۴۰۲/۰۵/۱۲
کتاب که کتاب خوبیه ولی زندگی آدمای افسرده رو نشون میده که همه چی بر وفق مراد نیست وهمه چیز بده واوضاع خوب نیست ومرتب نیست وچرا اینجوریه چرا اونجوریه اگه از نظر روحی آنقدر کامل وپخته هستید که افسردگی کتاب روتون اثر نداره کتاب خوبیه ولی اگه مثل من با هر چیزی غمگین وافسرده میشید وفاز غم میگیرید ودائم باید کتاب‌های انرژی مثبت بخونید تا بتونید سطح انرژی وحال خوبتون رو بالا نگه دارید از این کتاب دوری کنید الهی درد وغم ازتون دور باشه
پونه
۱۴۰۲/۰۴/۲۷
زیبا و دوست داشتنی با نویسنده همراه شدم و یکباره خلا را حس کردم و بعد دیدم دوباره گیر افتاده ام، داستان کوتاهی بود اما پر معنا و برای بسیاری از انسان‌ها قابل لمس، حقیقتا پوچی زندگی چیز دردناکی ست و آزار دهنده، و اینکه چیزی برای از دست دان نداری و امیدت به مردن است و حتی آن موقع هم نمیمیری، در مجموع برایم مایه آرامش بود که متوجه شدم فقط من نیستم که چنین حسی نسبت به زندگی دارم...
فرنوش جعفرزاده
۱۴۰۲/۰۴/۱۴
تمام مدت خوندنش همش تو ذهنم تکرار می‌شد "که چی؟! " نویسنده دقیقا چی رو می‌خواست برسونه؟ دنیا بده؟ آدما بدن؟ همه چی راکده؟ خیلی تاثیرگذار بود واقعا😂 کاملا خوب تونست دیدگاه یه آدم افسرده رو نشون بده ولی داستان نه سر داشت نه ته/: هیچ جمع‌بندی خاصی نداشت که بگیم آها منظور نویسنده این بود و حتی روند اجرای شرطبندی و توضیحاتش راجع به باقی افراد حاضر اصلا چیزی برای ارائه نداشت
جالب نبود. نپسندیدم☹️
اندیشه اروجعلیان
۱۴۰۲/۰۸/۱۷
متن بسیار روانی داشت و میشد با شخصیت داستان و حس و حالش ارتباط خوبی برقرار کرد. هر روز زندگی برای آدم یک شانس دوباره وقتی مرگ به هر شکل و هر زمانی میتونه زندگی رو به ناگاه پایان بده. برای آدم غمگین و افسرده‌ای که روزمرگی آزاد دهنده و ترس از تغییر همه چیز رو براش سیاه و پوچ کرده، رها شدن از عادت‌ها و ایجاد یک تغییر جدید میتونه بهترین هدیه‌ای باشه که لذت زندگی رو به همراه داره.
رومینا ملک نیا
۱۴۰۲/۰۴/۱۷
کتاب متن روانی داره ولی چون داستان کوتاهه نمیشه انتظار یک متن پربار ازش داشت. تنها نکته زیبایی که داره اینه که از شر افراد و یا چیزهایی که آزارتون میدن خلاص بشید. تجربه‌ای مشابه داشتم و کارم رو چون رئیسم اذیتم میکرد رها کردم درسته که کمی شرایط زندگیم فرق کرده و باید بیشتر نسبت به قبل پس انداز کنم ولی حداقل یک موجود آزاردهنده رو نیاز نیست هرروز هفته تحمل کنم.
صغرا صادقی
۱۴۰۲/۰۴/۱۶
کتاب عجیبی بود عجیبترازین تصوراین مدل شرط بندی روزندگی که واقعاوجود داره یا نه. ولی به نظرمن همه‌ی آدما چنین دوره‌ای رو حتا یک بارهم شده توزندگیشون تجربه میکنن رسیدن به آخر خط حتا اگه نمیرن واین مدل یکی ازون هزاران مورد بود متن داستان روان وساده درعین حال اونقدری خوب بودکه خواننده رو تا به آخر بکشاندکه ببینیم آخرش چی میشه👌
shahrokh
۱۴۰۲/۱۲/۰۳
داستان متفاوتی بود توی خیلی از فیلم‌ها دیدم ولی خوند صفای خواست خودش رو داشت در داستان به وضوح میشود بفهمی فقط آدم‌های که خسته از زندگی
و چاره‌ای برای بهتر کردن اوضاع ندارند میاتد توی این قمار
در اینجام شخصیت داستان که خسته و ناامید و درمانده از زندگی شد خواست خودش رو تمام کند ولی تقدیرش طور دیگع‌ای نوشته شده بود
Behshad
۱۴۰۲/۰۷/۲۱
حاوی اسپویل
من خیلی خوشم نیومد. چون کوتاهه بد نیس یه بار بخونید ولی من خودم به شهصه نفهمیدم اخرش چی شد. احساس میکنم کتاب قشنگی بود فقط من نفهمیدمش. تنها چیزی که برای من یاداور بود این که اگه ادم با ترس وجودی که مثالش مرگه رو به رو بشه انگار تازه یاد میگیره که چگونه زندگی کنه. به قول آنوشا *هنر زندگی، هنر مردن*
سلمان اصل
۱۴۰۲/۰۴/۱۹
اما به هرحال از روی تخت بلند شدم. روفرشی‌ام را به پا کردم. بدون این‌که چراغ را روشن کنم کورمال رفتم و ساعت را از دیوار برداشتم، روی کف زمین پرت کردم با چند لگد محکم ساعت را خرد کردم. مقداری از خوردهایش پایم را زخمی کرد، اما مهم این بود که صدای زنگش خاموش شده بود...
مهمترین بخش داستان به نظرم همین قسمت بود.
زهرا روشن
۱۴۰۲/۰۴/۱۷
کتاب حال بدِ یه آدم افسرده رو خوب توصیف کرده بود، تصویرسازیش خوب بود و افکار یه ذهن آشفته رو قشنگ رو کاغذ آورده بود. خب، داستان کوتاه بود و انتظار زیادی هم نمیشد ازش داشت. شاید واسه افرادی که خودشون الان دچار افسردگی هستن خوندن این کتاب خوب نباشه چون ممکنه بهشون جهت بده بصورت نادرست. ولی کلا جالب بود.
ناهید لطفی
۱۴۰۲/۱۲/۱۸
داستان بسیار ضعیفی بود. بدون حتی یک نکته آموزنده. به نظر من نویسنده فقط میخواسته یک کتاب بنویسه تا شاید از مزایای چاپ و نشر کتاب سود ببره و اصلا محتوای کتاب برایش مهم نبوده. کاش بیشتر به داستان شاخ و برگ میداد و حداقل چند نکته‌ی آموزنده یا عبرت آموز به داستانش اضافه می‌کرد.
محمد
۱۴۰۲/۰۴/۳۰
کتاب میان دو فرهنگ غربی ایرانی گیر کرده که باعث میشه ارتباط گرفتن باهاش برای بعضی سخت تر باشه اما چون کوتاهه میشه کنار اومد. داستان قمار کاملا از اسکویید گیم (بازی مرکب) برداشته شده بود و انتظار پایان بندی بهتری رو داشتم و شیوه مسابقات میتونست پر هیجان تر اجرا بشه.
بهاره
۱۴۰۳/۰۱/۱۰
چقدر این داستان زیبا بود، امیدوارم برای هیچکس پیش نیاد که بخواد زندگیشو تموم کنه و به اون درحه از درماندگی برسه که نتونه اوضاع رو تغییر بده، چون بهدحال هرچقدر هم انسان‌ها قدرتمند باشن بازم یسری چیزا دست ادم نیست و شرایطی هست که تحمیل میشه.
مهدی امینی
۱۴۰۲/۱۲/۱۹
سلام داستان مرد شدیدا افسرده‌ای که هیچ امیدی به زندگی نداره، اما در اوج ناامیدی و رفتن به سوی مرگ باز شانس دوباره پیدا میکنه اما مهم این هست که خودش فهمید امید رو یا نه؟ ممکنه داستان خیلی‌ها باشه با درصد کم یا زیاد اما نکته این که متوجه نورها و امیدوارم باشی
کوثر
۱۴۰۲/۰۶/۰۹
یه داستان کوتاه بود که کاش یکم از بعد از بردن اون پول بزرگ هم تعریف می‌کرد روند داستان خیلی تند جلو رفت و حتی اون قمار بازی که مهمترین بخش داستانش بود هم خالی از هر جزئیات و یا نکات جالب داستانی بود من از این نظر نپسندیدم
مینو رحمتی
۱۴۰۲/۰۴/۲۹
دوست داشتم داستان کوتاه و جالبی بود از فردی که سختی زیادی تو زندگی ش کشیده و از اطرافیان ضربه روحی خورده و بعد از ترک معشوقه ش و استعفا از شغل بی هدف بیرون میزنه و وارد یک میدون مبارزه مرگ و زندگی میشه و زندگی زنده بودن به اون هدیه میده
F.Namazi
۱۴۰۲/۰۴/۱۸
سلام
سبک نگارش کتاب من رو به یاد داستان‌های صادق هدایت مینداخت از متن روان و گیرای کتاب بسیار لذت بردم
تا بحال از این نویسنده عزیز کتابی نخونده بودم اما از فضای نوشته هاشون خوشم اومد و بدون شک آثار دیگه نویسنده رو هم مطالعه خواهم کرد
سید حسین میرباقری
۱۴۰۲/۰۴/۱۵
به نظرم نویسنده محو واقع رولت روسی شده بوده و به هر قیمتی تلاشی برای نگارش داستانی با این موضوع کرده نه تصویر سازی درستی دارد و نه واقعه‌ای که بخواهی دلخوش باشی که برای روایت آن دست به نگارش زده است اصلا به نظرم داستان خوبی نبود
سمیه صفری
۱۴۰۲/۰۴/۱۴
داستان کوتاه است‌
بلحاظ نگرشی بنظرم خوبه.
متاسفانه منفی بافی و پوچی رو به آدم القا میکنه
ولی نویسنده حس و حال یک آدم منزوی و نا امید رو واقع بینانه تشریح میکنه
علی رغم کوتاه بودن داستان جذاب تموم شد.
خوشم اومد.
تشکر
Tayebe Ahmadi
۱۴۰۲/۰۴/۲۲
بسیار عالی بود خوب احساس انسانهایی را که به نقطه آخر رسیده‌اند ترسیم کرده بود چقدر سخته که آدم‌ به خاطر فقر و شرم از روی خانواده تن به چنین کارهایی بده و جان‌ عزیزش را که تنها سرمایه اشه رو به فنا بده باتشکر از کتابراه
Fatemeh
۱۴۰۲/۰۴/۲۲
راستش دوست داشتم توی قمار میمرد یا حداقل اگه از اولین شلیک نمیمرد دوباره شلیک میکرد
اول متن گفت زنگ ساعت مثل خیلی آدما رو اعصابه و هیچ وقت تلاش نکرده متوقفش کنه اما آخر متن زنگ ساعت را خرد کرد و دراز کشید
P
۱۴۰۲/۰۸/۰۲
داستان جالبی داشت و مشکلات روزمره یک مرد بخت برگشته را روایت میکرد. مفهوم عبارت رولت روسی هم خیلی برام عجیب بود که با مطالعه این کتاب برام روشن شد. توصیه میکنم که این کتاب را مطالعه کنید.
محمدرضا
۱۴۰۲/۰۴/۲۰
داستان جالبی داشت و مشکلات روزمره یک مرد بخت برگشته را روایت میکرد. مفهوم عبارت رولت روسی هم خیلی برام عجیب بود که با مطالعه این کتاب برام روشن شد. توصیه میکنم که این کتاب را مطالعه کنید.
اسدالله پناهی
۱۴۰۲/۰۴/۱۷
برگرفته از فیلمهای جدیدی مثل سریال کره‌ای مکعب.
حس ناامیدی و شرط‌بندی بر روی زندگی برای تامین معاش بجای تلاش و امید در این داستان موج می‌زند.
امیدوارم شاهد آثار زیبایی از ایشان باشیم.
Mahdie D
۱۴۰۲/۰۴/۱۴
متن روانه و ارزش یک‌بار خوندن رو داره.
زندگی رو از نگاه یک آدمی که به پوچی رسیده نشون میده.
پایان عجیب غریبی که توی توضیحات گفته شده، وجود نداره. پس انتظار پایان خاصی نداشته باشید.
Saha. G
۱۴۰۳/۰۲/۱۵
ما همیشه برای زندگی کردن برازنده ایم. مرگ هر فرد زمانیه که دیگه نه دلیلی برای بیدار شدن در روز و نه دلیلی برای خوابیدن در شب داشته باشد؛ آن زمان می‌توان گفت که ما لایق مرگیم.
HamidReza Abedi
۱۴۰۲/۰۵/۱۴
خب که چی؟ یه آدم افسرده وروان پریش میره رولت روسیبرنده میشهخب بعدش چی؟ یهو میبینی صفحه آخره چیز زیادی هم نفهمیدی جز اینکه ظاهرا نویسنده هم خودش افسرده است و پوچ گرا
zare zare
۱۴۰۲/۰۵/۱۲
این کتاب میتونست پربارتر و جزیی تر مطالب رو به خواننده انتقال بده، و دیدگاه ادما رو از اتفاقات و تصمیمات زودگذر به نتایج مثبت تغییر بده، داستان کوتاه ولی بی نتیجه
Smko Ghahramani
۱۴۰۲/۰۴/۲۹
ممنونم کتابراه عزیز. داستان کوتاه ساده ومختصر درعین حال آموزنده. به نظر من زندگی درنهایت سختی وناراحتی بازهم شیرین و دلچسبه. مطمینم کسانی که خودکشی می‌کنند لحظه آخر پشیمونن. 🙏
neda jahanpour
۱۴۰۲/۰۴/۱۴
طرف بیدار شد رفت سر جونش قمار کرد برنده شد برگشت خوابید. کتاب تموم شد😐
مهدی بحرکانی
۱۴۰۳/۰۶/۲۹
نویسنده تب و تاب رو از کتاب گرفته حتی موقعی که داره درمورد رولت روسی که بخش هیجان انگیزی هست رو توضیح میده انگار که فقط بخواد تمومش کنه ادامه میده
سیاوش تاجیک
۱۴۰۲/۱۰/۱۱
اصلا وقتی کتاب تموم شد باورم نشد هی داشتم ورق میزدم ببینم صفحه بعدی چی نوشته دیدم صفحه‌ی آخرم! اصلا پیشنهاد نمیکنم بنظرم می‌تونست خیلی خوب تموم بشه
زینب نظری
۱۴۰۲/۰۴/۳۱
داستان خوبی بود؛ توصیفات و حس و حالی که برای مخاطب ترسیم می‌کرد دوست داشتم، و در نهایت خود ایده رولت روسی خیلی عجیب بود من انتظار غذایی چیزی رو داشتم
Kobra Barfarazi
۱۴۰۳/۰۷/۰۹
متن کتاب خیلی راحت بود فضاسازی خوبی هم داشت ولی اصلا هیچ مطلب مفید و بدردبخوری توش نبود و درکل وقتمو هدر دادم برای خوندنش.
Sh.azh
۱۴۰۳/۰۲/۱۰
راستش من فکر نمیکردم آنقدر کوتاه باشه منتظر بودم در فصل بعدی زندگی خوبی برای خودش درست کنه به نظرم اصلا جالب نبود
م ح د ث ه
۱۴۰۳/۰۲/۰۷
بازی که توی کتاب درباره‌اش صحبت شد یک جور قمار هست و شخصیت داستان بخاطر مشکلات روحی و پول سرنوشتش رو به یک تفنگ میسپاره...
حامد جامه بزرگی
۱۴۰۳/۰۱/۰۱
من جلد دیگری از این کتاب خوندم و لذت ببردم و نگاه طنز آلود اونو دوست داشتم و خوشبختانه خطر شیرینی در ذهنم از نگاه این نویسنده دارم.
نسترن پارسا
۱۴۰۲/۰۵/۱۴
رولت روسی یه بازی که یه تیر میزارن تو تفنگ و به سرشون شلیک میکنن، هرکی خوش شانس‌ترین باشه زنده در میاد و کل پولو میبره، کتابش بامزه بود
Hoseyni
۱۴۰۲/۰۵/۱۲
واقعیتش اینه من کتاب میخونم تا حالم خوب شود ولی این کتاب پر از غم و بی‌هدفی بود، به بیان دیگه حال بد نویسنده به من منتقل میشد.
الهام معینی پناه
۱۴۰۲/۰۵/۰۵
داستان که باورکردنی نبود. اما جالب بود. امیدوارم شکستن ساعت نشونه این باشه که از زندگی دوباره ای که نصیبش شده قرار غرق لذت بشه
1 2 >>