نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی یک اتفاق مسخره - فئودور داستایوفسکی
4.3
77 رای
مرتبسازی: پیشفرض
بهترین توصیف از این کتاب و کلا جناب داستایوفسکی رو در یکی از نظرات خوانندگان محترم همین کتاب خواندم که نوشتن گویا داستایوفسکی هنگام نوشتن روان شناسان و جامعه شناسان رو در کنار خودش داشته و ازشون کمک گرفته...
جالب است که فقط و فقط در یک داستان کوتاه شاهد اینچنین شخصیت پردازی درست و موقعیت پردازیهای جذاب و طنازانهای هستیم طنزی که در آثار جناب ایشان و سایر نویسندگان روس میتوان دید و لذت برد.
فاصله طبقاتی آنچه که شاید فکر میکنیم درباره آن میدانیم ولی فارغ از اینکه به کدام طبقه تعلق داشته باشیم از زوایای پنهان و هزار توی خطرناک بی خبریم و در این داستان جذاب کوتاه داستایوفسکی به خوبی گوشهای از پرده را کنار زده و بخشی از حقیقت تلخ را به زبان طنز بیان میکند.
در مورد روایت جناب عمرانی باید بگویم ایشان یکی از گویندگان مورد علاقهام هستن که به خصوص شنیدن داستانهایی با چاشنی طنز یا کمی خیال انگیز با صدای ایشان بسیار لذت بخش است و اینجا هم کارشان بسیار عالی و گوش نواز بود.
با سپاس از کتابراه
جالب است که فقط و فقط در یک داستان کوتاه شاهد اینچنین شخصیت پردازی درست و موقعیت پردازیهای جذاب و طنازانهای هستیم طنزی که در آثار جناب ایشان و سایر نویسندگان روس میتوان دید و لذت برد.
فاصله طبقاتی آنچه که شاید فکر میکنیم درباره آن میدانیم ولی فارغ از اینکه به کدام طبقه تعلق داشته باشیم از زوایای پنهان و هزار توی خطرناک بی خبریم و در این داستان جذاب کوتاه داستایوفسکی به خوبی گوشهای از پرده را کنار زده و بخشی از حقیقت تلخ را به زبان طنز بیان میکند.
در مورد روایت جناب عمرانی باید بگویم ایشان یکی از گویندگان مورد علاقهام هستن که به خصوص شنیدن داستانهایی با چاشنی طنز یا کمی خیال انگیز با صدای ایشان بسیار لذت بخش است و اینجا هم کارشان بسیار عالی و گوش نواز بود.
با سپاس از کتابراه
بواقع داستایوفسکی تکرار ناشدنی است. گویا این مرد در زمان نوشتن آثارش بزرگترین روان شناسان و جامعه شناسان را در جیب خود حاضر داشته و از ایشان یاری میگیرد. در همین داستان که یک رمان کوتاه محسوب میشود دقت فرمایید ژنرال در جلوی درب خانهی کارمند خود ایستاده و در حالتی نیمه مست با خود و در ذهنش در حال واگویه است و تجسم میکند که اگر وارد شود چه اتفاقاتی میافتد، چه میکند و چه میگوید و واکنش آن جماعت که به ظاهر و از نظر او به شدت در سطوح پایین تری واقعند به چه شکل خواهد بود و...
مگر داستایوفسکی در طول عمرش تا نوشتن این کتاب چه مدت مدیر یا رئیس بوده که بداند یک رئیس در مواجهه با زیر دستانش چه احساسی دارد؟؟؟؟؟ ولی او، داستایوفسکی ست. یک عجوبه است و بسیاری از احساسات ریز و درشت درونی و بیرونی و ضمایر ناخودآگاه انسانها را میشناسد. در این داستان سطوح جامعه، برخورد این سطوح با یکدیگر. نظامهای اداری و روابط رئیس و زیر دستان و بسیاری نکات قابل توجه به زیبایی تصویر شده است.
یکی از آثار بی بدیل داستایوفسکی در خصوص موشکافی روان و افکار، رمان جنایت و مکافات است و درگیریها و واگویههای راسکولنیکوف قاتل پیرزن با خود است.
بخوانید و لذت ببرید
سپاس از کتابراه و گویندهی خوب
مگر داستایوفسکی در طول عمرش تا نوشتن این کتاب چه مدت مدیر یا رئیس بوده که بداند یک رئیس در مواجهه با زیر دستانش چه احساسی دارد؟؟؟؟؟ ولی او، داستایوفسکی ست. یک عجوبه است و بسیاری از احساسات ریز و درشت درونی و بیرونی و ضمایر ناخودآگاه انسانها را میشناسد. در این داستان سطوح جامعه، برخورد این سطوح با یکدیگر. نظامهای اداری و روابط رئیس و زیر دستان و بسیاری نکات قابل توجه به زیبایی تصویر شده است.
یکی از آثار بی بدیل داستایوفسکی در خصوص موشکافی روان و افکار، رمان جنایت و مکافات است و درگیریها و واگویههای راسکولنیکوف قاتل پیرزن با خود است.
بخوانید و لذت ببرید
سپاس از کتابراه و گویندهی خوب
و گاهی ما آدما فقط فکر می کنیم که داریم به دیگری لطفی می کنیم در حالی که نیت اصلی سیراب کردن خلا درونی است که به خودمون ثابت کنیم که من آدم مهربون متواضع و خوبی هستم یعنی نه به قطع به خاطر حس دگر دوستی وچقدر داستایوفسکی دقیق و درست به این موضوع و تفکر منیت ها و جدا انگاری از بقیه آدم ها به خاطر داشتن صرفا جایگاه و موقعیت مالی بهتر نقد کرده
داستا یفسکی نویسنده بسیار شایسته ایی برای درون بینی ودرون کاوی قهرمانهایش در آثارش است ودر این کتاب حقیقتا این را به درستی انجام داده اتفاقی ساده را با، بیان احساس هریک از ناظرین ان موضوع برسی میکند، وزیبا این کار را انجام میدهد، مرا به یاد شعر مولانا انداخت، که میفرماید
هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرارمن
هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرارمن
خیلی داستان خوب و مهیج و سرگرم کنندهای داشت و توی داستان شخصیت ‘پسلدونیموف’ منو به شدت یاد شخصیت آکاکی آکاکیئوویچ توی کتاب شنل از گوگل مینداخت! اونجا هم شخصیتی کارمند و کم بضاعت رو مثل به تصویر کشیده بود. و جالبه بدونیم که این کتاب آخرین کتابی بود که داستایوفسکی با الهام از گوگول نوشت! داستایوفسکی این کتاب رو یک سال بعد از دستور لغو نظام رعیتی دهقانها توسط الکساندر دوم توی روسیه نوشت که بی ربط یه این اتفاق مهم روسیه هم نبود!
درکل کتابی بود که اولش مخافظه کاری سه دیوان سالار رو توی جلسهای دوستانه بین خودشون به تصویر کشید. شخصیت اصلی داستان که اسمش ‘ایوان ایلیچ پرالینسکی’ بود میخواست بگه من طرفدار اصلاحاتم تما شناخت درستی از اصلاحات نداشت!
ایوان الیچ میخواد خوب باشه اما نمیتونه! مفهوم انسانیت و اخلاقیات رو فقط توی خیال بافیهاش داره! یه جورایی مشکلات سیاسی و اجتماعی و طبقاتی امروز جامعه رو به زبان طنز بیان میکنه!
آخر کتاب دوست داشتم خیلی بهتر تموم شه و پسلدونیموف به خاطر افتتاح به بار اومده توی شب عروسیش توسط مافوقاش به پاداش بیشتری برای جبران برسه! اما ایوان ایلیچ آخر کتاب چیزی رو اساسی تغییر نمیده! چون میفهمه که درد وقتی از حدی بگذره به طنز تبدیل میشه! طنزی که ایوان نمایندهاش شده و داستایفسکیای برایش دل میسوزاند! بایت اجرای زیبا کتاب ممنونم کتابراه عزیز.